تاريخچة‌ مينياتور در ايران‌

علم و تفکر

تاريخچة‌ مينياتور در ايران‌

 

واژة‌ «مينياتور» كه‌ مخفف‌ شدة‌ كلمة‌ فرانسوي‌ «ميني‌ موم‌ ناتورال‌» و به‌ معني‌ طبيعت‌ كوچك‌ و ظريف‌ است‌ و در نيمة‌ اول‌ قرن‌ اخير و حدوداً از دورة‌ قاجاريان‌ وارد زبان‌ فارسي‌ شده‌، اصولاً به‌ هر نوع‌ پديدة‌ هنري‌ ظريف‌ (به‌ هر شيوه‌اي‌ كه‌ ساخته‌ شده‌ باشد) اطلاق‌ مي‌شود و در ايران‌، براي‌ شناسايي‌ نوعي‌ نقاشي‌ كه‌ داراي‌ سابقه‌ و قدمتي‌ بسيار طولاني‌ است‌ به‌ كار مي‌رود .

اين‌ هنر كه‌ به‌ اعتقاد اكثر محققان‌ در ايران‌ تولد يافته‌ ، بعد به‌ چين‌ راه‌ برده‌ و از دورة‌ مغول‌ها به‌ صورتي‌ تقريباً كامل‌تر به‌ ايران‌ برگشته‌ و هنرمندانِ ايراني‌ ،تلاش‌ بي‌ شائبه‌اي‌ را صرف‌ تكميل‌ و توسعة‌ آن‌ كرده‌اند ،از جمله‌ هنرهايي‌ است‌ كه‌ قابليت‌ به‌ تصوير در آوردن‌ تمامي‌ طبيعت‌ را در قالبي‌ كوچك‌ دارد ؛ اما نبايد چنين‌ پنداشت‌ كه‌ چون‌ مقياس‌ تصاوير در مينياتور سازي‌ بسيار كوچك‌ است‌، بنابراين‌ تنها بخش‌ كوچكي‌ از طبيعت‌ را مي‌توان‌ در اين‌ نوع‌ تابلوها تصوير نمود و يا چون‌ الهام‌ بخش‌ مينياتوريست‌، طبيعت‌ است‌ ،وي‌ ناچار مي‌باشد فقط‌ مناظري‌ از طبيعت‌ را ترسيم‌ كند ؛ هرگز چنين‌ نيست‌ ؛ بلكه‌ كوشش‌ در ايجاد و القاي‌ هر چه‌ بيشتر زيبايي‌ و تفهيم‌ آن‌ صفت‌ ويژه‌اي‌ است‌ كه‌ مينياتور سازي‌ را از ساير انواع‌ نگارگري‌ ايران‌ جدا مي‌كند و مينياتوريست‌، هنرمندي‌ است‌ كه‌ آن‌چه‌ را خود مي‌انديشد ،يا مي‌پندارد كه‌ بيننده‌ علاقه‌مند به‌ ديدن‌ آن‌ است‌، تجسم‌ مي‌بخشد و به‌ هيچ‌ وجه‌ تابع‌ مقررات‌ و قوانين‌ حاكم‌ بر فضاي‌ نقاشي‌ نيست‌ .

مكاتب‌ مينياتورهاي‌ ايراني‌، از قرون‌ بعد از اسلام‌ آغاز شده‌ و در قرون‌ اولية‌ بعد از ظهور اسلام‌، هنر ايران‌ با ابتكاراتي‌ در خطوط‌ عربي‌ تداوم‌ يافته‌ و بهترين‌ نسخه‌هاي‌ قرآن‌ كريم‌ را هنرمندان‌ مبتكر ايراني‌ نوشته‌ و به‌ تزئين‌ و تذهيب‌ مصحف‌ شريف‌ پرداخته‌اند. طلاكاري‌ حواشي‌ و سرلوحة‌ قرآن‌ و طرحهاي‌ اسليمي‌ و ختايي‌ و گردش‌هاي‌ تركيب‌ بندي‌ آنها را به‌ شيوة‌ مخصوصي‌ كه‌ امروزه‌ آن‌ را «استيليزه‌» مي‌ناميم‌ ،ايرانيان‌ ابداع‌ كردند و در ادامة‌ اين‌ ابداع‌ و ابتكار بود كه‌ نقاشي‌ براساس‌ متن‌ كتب‌ و نوشته‌ها نيز رواج‌ يافت‌ كه‌ مينياتورهاي‌ مكتب‌ بغداد ، سرآغاز آن‌ است‌ .

مكتب‌ بغداد، از آن‌ جهت‌ كه‌ نوعي‌ نقاشي‌ بدوي‌ است‌ ،تا حدودي‌ نشان‌ از فقدان‌ مهارت‌ و قدرت‌ هنري‌ سازندگانش‌ دارد و بيشتر در بردارندة‌ قصه‌ها و روايات‌ مذهبي‌ است‌. هنرمندان‌ مكتب‌ بغداد ،اكثراً ايراني‌ بوده‌اند و معمولاً نيز به‌ سفارش‌ و دستور رؤساي‌ قبايلِ عرب‌ ،كتب‌ خطي‌ را با ذوق‌ خود تزئين‌ مي‌كردند و روش‌ كار آنها به‌ اكثر نقاط‌ دورو نزديك‌ ايران‌ راه‌ يافته‌ بود و تا دوران‌ سلجوقيان‌ كه‌ نقاشي‌ ايران‌ ترقّيِ محسوسي‌ كرد، ادامه‌ يافت‌.

با حملة‌ چنگيز به‌ ايران‌ و از رونق‌ افتادن‌ بغداد ،نخستين‌ فرمانروايان‌ مغول‌ در شمال‌ غربي‌ ايران‌ و در تبريز و مراغه‌ مستقر شدند و خواه‌ نا خواه‌ هنرمندان‌ نيز در آن‌ منطقه‌ گرد آمدند و به‌ دليل‌ علاقه‌ و تمايل‌ مغولان‌ به‌ هنر چيني‌، جذب‌ ذوق‌ آزمايي‌ در اين‌ زمينه‌ شدند .

نا گفته‌ نبايد گذشت‌ كه‌ نقاشي‌ به‌ شيوة‌ چيني‌ها، با هجوم‌ مغولان‌ به‌ ايران‌ نيامد، بلكه‌ نقاشي‌ ايران‌ سالها قبل‌ از تهاجم‌ چنگيز با اسلوب‌ و روش‌هاي‌ هنر چين‌ در سراسر خاورميانه‌ شهرت‌ و اعتبار داشت‌ و در شاهنامة‌ فردوسي‌ نيز به‌ اين‌ مطلب‌ اشاره‌ شده‌ است‌ .و احتمال‌ مي‌رود كه‌ تركان‌ سلجوقي‌ ،مروج‌ اين‌ شيوه‌ در ايران‌ بوده‌ باشند. منتهي‌ ايرانيان‌ شيوة‌ نقاشي‌ چيني‌ را با ديد خاص‌ هنري‌ خود تلفيق‌ كردند و كاشي‌هايي‌ كه‌ امروزه‌ نمونه‌هايي‌ از آن‌ در دست‌ است‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ سالها پيش‌ از حملة‌ مغول‌ به‌ ايران‌، همان‌ سبك‌ و شيوه‌ و رنگ‌ آميزي‌ و طراحي‌ كه‌ بعدها به‌ صورت‌ نقاشيِ كتب‌ ،مورد استفاده‌ قرار گرفت‌، در ايران‌ اعمال‌ شده‌ است‌ و اگر دست‌ حوادث‌ ،كتابخانه‌هاي‌ بزرگ‌ ايران‌ را معدوم‌ نكرده‌ بود ،امروز به‌ راحتي‌ مي‌توانستيم‌ نسخي‌ را كه‌ متعلق‌ به‌ دوران‌ پيش‌ از مغول‌ بوده‌ و همان‌ ويژگي‌ مينياتورهاي‌ مكتب‌ هرات‌ يا مراغه‌ و مكاتب‌ ديگرِ بعد از مغول‌ را داشته‌ است‌، ببينيم‌ .

در ابتداي‌ حمله‌ مغولان‌ به‌ ايران‌، هنر نقاشي‌ به‌ واسطة‌ قتل‌ عام‌ هنرمندان‌ ،رونق‌ خود را از دست‌ داد ؛ ولي‌ بعد از گذشتِ چند سال‌، سران‌ مغول‌ به‌ فكر ترويج‌ هنر افتادند و براي‌ عملي‌ ساختن‌ اين‌ منظور ،عده‌اي‌ نقاش‌ چيني‌ را از راه‌ مغولستان‌ به‌ ايران‌ آوردند و كوشيدند تا نقاشي‌ چيني‌ را در ايران‌ رايج‌ سازند و هنرمندان‌ ايراني‌، اگرچه‌ تحت‌ تأثير اين‌ مسأله‌ قرار گرفتند، اما بر خلاف‌ نقاشان‌ چيني‌ ،هرگز طبيعت‌ را به‌ عنوان‌ نهايتي‌ از احساسات‌ و عواطف‌ و به‌ گونه‌اي‌ مجرد و انتراعي‌ ،مورد توجه‌ قرار نداند و بيشتر به‌ انسان‌ و تفكراتي‌ در حالات‌ انساني‌ پرداختند و به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ كمتر مينياتور ايراني‌ را بدونِ صورت‌ و هيأت‌ انساني‌ مي‌توان‌ يافت‌.

از سوي‌ ديگر مينياتور سازان‌ ايراني‌، هرگز پيوندهاي‌ خود را با شعر، فرهنگ‌ و شيوه‌هاي‌ تفكر بومي‌ نبريده‌ و افسانه‌ها، اساطير، قهرمانان‌ ملي‌، سنن‌ و شيوه‌هاي‌ زندگي‌ ايراني‌، همواره‌ نمودي‌ آشكار در آثار آنان‌ داشته‌ و اين‌ وابستگي‌ به‌ زندگي‌ و اعتقادات‌ ملي‌ به‌ حدي‌ نيرومند و قوي‌ است‌ كه‌ به‌ مينياتور ايراني‌، عليرغم‌ پيوندها و نقاط‌ مشترك‌ فراوانش‌ با ساير مكاتب‌ آسيايي‌ (از جمله‌ شيوه‌هاي‌ نقاشي‌ هندي‌ ،چيني‌ و ژاپني‌) وجهة‌ خاصي‌ مي‌دهد و باعث‌ تمايزش‌ از هنر ساير ملت‌ها و ممالك‌ مي‌شود .

اين‌ وضعيت‌ تا دوران‌ ايلخانيان‌ و تيموريان‌ ادامه‌ داشت‌ و به‌ قدري‌ مورد توجه‌ بود كه‌ يكي‌ از شاهزادگان‌ تيموري‌ به‌ نام‌ «بايسنغرميرزا» كه‌ خطاطي‌ هنرمند بود، سرپرستي‌ امور هنري‌ را در شهر هرات‌ به‌ عهده‌ گرفت‌ .

در آن‌ زمان‌ ،شهر هرات‌ مركز تجمع‌ هنرمندان‌ شده‌ بود و معروف‌ است‌ كه‌ فقط‌ در يك‌ آموزشكدة‌ نقاشي‌، شصت‌ استاد به‌ تعليم‌ هنرجويان‌ و انجام‌ سفارشات‌ محوله‌ اشتغال‌ داشتند. معروفترين‌ استادكاران‌ مكتب‌ هرات‌ «كمال‌ الدين‌ بهزاد» است‌ كه‌ كتاب‌ مصور و معروفي‌ به‌ نام‌ ظفرنامة‌ تيموري‌ دارد و به‌ جرأت‌ مي‌توان‌ آثار وي‌ را از لحاظ‌ حالت‌ چهره‌ها، حركت‌ قلم‌، انتخاب‌ موضوع‌ و نمايش‌ دادن‌ وقايع‌، سرآمد تمام‌ مينياتورهايي‌ دانست‌ كه‌ قبل‌ يا بعد از او در ايران‌ ساخته‌ شده‌ است‌ .

روي‌ هم‌ رفته‌ آثار مينياتور ايران‌ در مكتب‌ هرات‌، به‌ علت‌ سابقة‌ ممتد و آزادي‌ عمل‌ قابل‌ توجهي‌ كه‌ بعد از مكتب‌ بغداد براي‌ هنرمندان‌ به‌ وجود آمد، به‌ حدي‌ پيشرفت‌ نمود كه‌ آثار دوره‌ هنر نقاشي‌ و مينياتور سازي‌ ايران‌، بعد از دورة‌ هرات‌ با همان‌ شرايط‌ تكميل‌ يافتة‌ خود ،به‌ عصر صفويان‌ منتقل‌ شد و بعد از آنكه‌ تبريز به‌ عنوان‌ پايتخت‌ انتخاب‌ گرديد، استاد كمال‌ الدين‌ بهزاد به‌ آنجا دعوت‌ و عهده‌ دار سمت‌ رياست‌ كتابخانة‌ سلطنتي‌ شد و همراه‌ با استادكاران‌ بزرگ‌ اين‌ دوره‌ نظير، آقا ميرك‌، سلطان‌ محمد، حسين‌ پاكوب‌ و عده‌اي‌ ديگر كوشيد تا اين‌ هنر را تعالي‌ و تكامل‌ بخشد .

سبك‌ و مكتب‌ نقاشي‌ دوره‌ صفويه‌ را در يك‌ تقسيم‌بندي‌ كلي‌ مي‌توان‌ در دو بخش‌ كاملاً جدا از هم‌ مورد بررسي‌ قرار داد:

اول‌ ـ مكتب‌ تبريز ،كه‌ تا وقتي‌ پايتخت‌ به‌ قزوين‌ منتقل‌ شد به‌ همان‌ شيوه‌اي‌ كه‌ ذكر آن‌ گذشت‌ ،تداوم‌ داشت‌. مينياتورهاي‌ اين‌ دوره‌ ،همه‌ در يك‌ نوع‌ و از لحاظ‌ ظرافت‌ كاري‌ و حركت‌ قلم‌ و طرح‌ و رنگ‌ ،دنبالة‌ مكتب‌ هرات‌ است‌ و فقط‌ مختصري‌ با آن‌ تفاوت‌ دارد .

دوم‌ ـ مكتب‌ اصفهان‌ ،كه‌ بعد از انتقال‌ پايتخت‌ به‌ اصفهان‌ شكل‌ گرفت‌ و طي‌ آن‌ سبك‌ و شيوة‌ كار، دچار دگرگوني‌هايي‌ كاملاً چشمگير شد كه‌ نمونة‌ بارز و مشخص‌ آن‌ ،نقوش‌ تزئيني‌ مساجد اصفهان‌، كاخ‌ چهل‌ ستون‌ و عمارت‌ عالي‌ قاپو، است‌ .

معروفترين‌ نقاش‌ اين‌ دوره‌، رضا عباسي‌ است‌ كه‌ در زمان‌ شاه‌ عباس‌ دوم‌ صفوي‌ در اصفهان‌ مي‌زيست‌.

شاه‌ عباس‌ نيز چون‌ خود نقاش‌ بود.(هم‌ اينك‌ نمونه‌هايي‌ از آثار هنري‌ او در موزة‌ گلستانِ تهران‌ موجود است‌)، توجه‌ خاصي‌ به‌ گسترش‌ هنر نقاشي‌ داشت‌ و به‌ دليل‌ تشويقي‌ كه‌ از هنرمندان‌ به‌ عمل‌ مي‌آورد ،مينياتور سازي‌ در دورة‌ او از جهت‌ توسعه‌ ،قدرت‌، مهارت‌ و سرعت‌ كار نقاشان‌ ،ترقي‌ فوق‌ العاده‌اي‌ كرد و هنرمندان‌ توانستند در حدي‌ وسيع‌تر از مكتب‌هاي‌ هرات‌ ،تبريز و قزوين‌ با هنر چيني‌ فاصله‌ بگيرند و با ساده‌ كردن‌ نقوش‌ و سرعت‌ عمل‌ بيشتر، نقاشي‌ را از روي‌ صفحة‌ كاغذ به‌ صورتي‌ ديواري‌ درآورند .

در آثار اين‌ دوره‌ ،نقوش‌ تزئيني‌ و گردش‌هاي‌ اسليمي‌ و ختايي‌ و انواع‌ ساقه‌ها و گلبرگ‌ها بسيار متنوع‌ شده‌ و اشكال‌ آن‌ كه‌ قبلاً از چند نوع‌ گل‌ و برگ‌ و اسليمي‌ ريز تجاوز نمي‌كرد، به‌ بيش‌ از پنجاه‌ نوع‌ اسليمي‌ و گل‌ ابتكاري‌ بالغ‌ گرديده‌ است‌ .

موضوعي‌ كه‌ از اواخر دورة‌ صفويه‌ و بعد از آن‌ در سبك‌ نقاشي‌ ايران‌ خودنمايي‌ كرد، نفوذ سايه‌ روشن‌ است‌ كه‌ البته‌ از روش‌ نقاشي‌ اروپايي‌ اقتباس‌ شده‌ و در دورة‌ زنديه‌ ادامه‌ يافته‌ و باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ سبك‌ شيراز شده‌ است‌ .

سبك‌ و شيوة‌ آثار هنري‌ دورة‌ زنديه‌ ،به‌ استثناي‌ نقوش‌ شاخه‌ها و گل‌ و برگ‌ كه‌ اختصاص‌ به‌ آن‌ دوره‌ دارد، در قسمت‌ صورت‌ سازي‌ و سايه‌ روشن‌ها و طراحي‌ تصاوير و مناظر ،تفاوت‌ چنداني‌ با شيوه‌هاي‌ ديگر رايج‌ در ايران‌ ندارد. البته‌ از اواخر دورة‌ صفويه‌ ،نقاشي‌هايي‌ در دست‌ است‌ كه‌ نشان‌ مي‌دهد شيوة‌ نقاشي‌ به‌ طريقة‌ سايه‌ روشن‌ دار، در اواخر اين‌ دوره‌ ،شروع‌ به‌ خودنمايي‌ كرده‌ است‌ .

مكتب‌ نقاشي‌ قاجار ،كه‌ از زمان‌ فتحعلي‌ شاه‌ رونق‌ و رواج‌ يافته‌ ،تا حدودي‌ متأثّر از سبك‌ شيراز و داراي‌ پرسپكتيو است‌ و به‌ طور مساوي‌ از نقاشي‌هاي‌ ايراني‌ و اروپايي‌ مايه‌ گرفته‌ است‌ و در اواخر دوره‌، به‌ تدريج‌ نفوذ سبك‌ اروپايي‌ در نقاشي‌ ايران‌ زياد شده‌ است‌ .

آثار معروفِ محمود خان‌ ملك‌ الشعراي‌ صبا نيز مربوط‌ به‌ همين‌ زمان‌ است‌ و اين‌ استاد ،پيشرفت‌ هنر اروپا را در نظر داشته‌ است‌ .

كمال‌ الملك‌ نيز هنگامي‌ كه‌ جهت‌ مطالعه‌ به‌ ايتاليا و فرانسه‌ سفر كرده‌ بود، به‌ دليل‌ اينكه‌ نمي‌توانست‌ يا نمي‌خواست‌ پذيراي‌ سبك‌ نقاشي‌ امپرسيونيسم‌ باشد ،به‌ كپيه‌ برداري‌ از آثار استادكاران‌ عصر رنسانس‌ پرداخت‌ و به‌ همين‌ جهت‌ در بازگشت‌ به‌ ايران‌ و تأسيس‌ مدرسة‌ صنايع‌ مستظرفه‌ (كمال‌ الملك‌) در آخرين‌ سالهاي‌ حكومت‌ قاجاريه‌ ،به‌ تعليم‌ شيوه‌هاي‌ نقاشي‌ عصر رنسانس‌ پرداخت‌ و به‌ اين‌ ترتيب‌ ،بعد از گذشت‌ چند سال‌، شيوه‌هاي‌ نقاشان‌ عصر قاجاريه‌ از بين‌ رفت‌ هنرمندان‌ آزاد به‌ كپيه‌ برداري‌، گراورو استفاده‌ از باسمه‌هاي‌ چاپ‌ شده‌ اروپا پرداختند و با تهية‌ آثاري‌ از شاهنامة‌ فردوسي‌ و شمايل‌هاي‌ مذهبي‌ به‌ كار خود ادامه‌ دادند .

بعد از سقوط‌ قاجاريه‌، نقاشي‌ ايران‌ دو شكل‌ كاملاً جدا از هم‌ ،پيدا كرد و هنرمندان‌ در دو دسته‌ مستقل‌ به‌ ادامة‌ كار هنري‌ خود پرداختند :

گروه‌ اول‌ شاگردان‌ كمال‌ الملك‌ بودند. نظير: حسنعلي‌ وزيري‌، ابوالحسن‌ صديقي‌ ،محمد علي‌ حيدريان‌، حسن‌ شيخ‌ و... كه‌ همگي‌ به‌ شيوة‌ خودِ استاد و اقتباس‌ از طبيعت‌ كار مي‌كردند و دستة‌ دوم‌ را افرادي‌ نظير محمد ابراهيم‌ نقاش‌ باشي‌، آقا امامي‌، هادي‌ تجويدي‌، علي‌ درودي‌، حسين‌ بهزاد، حاج‌ مصور الملكي‌ ،محمد علي‌ تذهيب‌ ،ميرزا احمد نقاش‌، محمد مدبر و... تشكيل‌ مي‌دادند كه‌ با استفاده‌ از تكنيك‌هاي‌ مختلف‌ و به‌ وسيلة‌ استفاده‌ از رنگ‌ روغن‌ يا آبرنگ‌ ،مينياتورهاي‌ ريز يا تابلوهاي‌ بزرگ‌ نقاشي‌ مي‌كردند و موضوعات‌ تابلوهاي‌ آنان‌ را نيز ،بيشتر مسايل‌ و موضوعات‌ ملي‌ تشكيل‌ مي‌داد .

در همين‌ سال‌ها، علاوه‌ بر مدرسة‌ صنايع‌ مستظرفة‌ سابق‌، هنرستان‌ هنرهاي‌ ملي‌ نيز تأسيس‌ شد و عده‌اي‌ از هنرمندان‌ قديمي‌ به‌ تهران‌ آمدند و موسسة‌ صنايع‌ قديمه‌ را تأسيس‌ كردند .تا اينكه‌ در سال‌ 1339 ش‌ كلية‌ مؤسسات‌ هنري‌ كه‌ زير نظر ادارات‌ مختلف‌ به‌ كار اشتغال‌ داشتند در سازمان‌ واحدي‌ متشكل‌ شدند و به‌ اين‌ ترتيب‌ ادارة‌ كل‌ هنرهاي‌ زيباي‌ كشور تأسيس‌ شد و چند سال‌ بعد به‌ صورت‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و هنر درآمد.

از ميان‌ استادان‌ حاضر ، افرادي‌ نظير علي‌ كريمي‌ ، محمود فرشچيان‌ ، محمد تجويدي‌ ، علي‌ مطيع‌ ،محمد علي‌ زاويه‌ ، نصرت‌ الله‌ يوسفي‌ ، عبد الله‌ باقري‌ و... كه‌ اكثراً نيز جز و آموزش‌ ديدگان‌ مدرسة‌ صنايع‌ قديمه‌ هستند و نزد كمال‌ الملك‌، هادي‌ تجويدي‌، احمد امامي‌ يا علي‌ درودي‌ آموزش‌ ديده‌اند، هنوز تلاشي‌ صميمانه‌ در جهت‌ حفظ‌ و نگهداشت‌ اين‌ هنر ارزنده‌ دارند و هر يك‌ شاگردان‌ متعددي‌ تربيت‌ كرده‌اند كه‌ در حد خود در حكم‌ حيثيتي‌ و الا براي‌ مينياتور سازي‌ ايران‌ هستند .

هم‌ اينك‌ نبض‌ مينياتورسازي‌ ايران‌ در اصفهان‌ مي‌تپد و هنرمندان‌ برجستة‌ اين‌ رشته‌، مهارت‌ و كارآيي‌ خود را در رابطه‌ با ارزش‌هاي‌ منبعث‌ از انقلاب‌ اسلامي‌ ،صرف‌ تجسم‌ بخشيدن‌ به‌ نمادهايي‌ روشن‌ و صريح‌ از اسلام‌، انقلاب‌ ،زندگي‌ مردم‌، سنت‌هاي‌ سالم‌ و ادبيات‌ انساني‌ اين‌ مرز و بوم‌ مي‌كنند و ظرافت‌ ،وسعت‌ طرح‌، گوناگوني‌ نقش‌ و تنوع‌ رنگي‌ كه‌ در كارهاي‌ آنان‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد ،بيشتر از آنجا ناشي‌ مي‌شود كه‌ هر كدامشان‌ به‌ سهم‌ خود ،پيوسته‌ در فكر اعتلاي‌ هنر ارزشمندشان‌ هستند .

زيربناي‌ مينياتور ،طراحي‌ است‌ و قدرت‌ قلم‌ طراح‌ در انتقال‌ مفاهيم‌ ذهني‌ بر روي‌ كاغذ مي‌تواند نقش‌ مؤثري‌ در بافت‌ اثر و ارزش‌هاي‌ آن‌ داشته‌ باشد .

طرح‌هاي‌ مينياتور ايران‌، با بهره‌ گرفتن‌ از واقعيات‌ و به‌ مدد انديشة‌ هنرمندان‌، پيوسته‌ در جهت‌ تكامل‌، گسترش‌ يافته‌ و غناي‌ اين‌ هنر بيشتر از هر چيز ،حاصل‌ جستجو و تلاش‌ هنرمندان‌ در زمينة‌ دستيابي‌ به‌ فضاي‌ تازه‌تر است‌ .

سياه‌ قلم‌ ،يكي‌ از انواع‌ مينياتور است‌. ويژگي‌ اين‌ نوع‌ مينياتور ،در مقايسه‌ با ديگر انواع‌ نگاره‌ها كه‌ تنوع‌ بيشتري‌ دارند، سادگي‌ و استفاده‌ از رنگ‌ كمتر است‌ و اين‌ خصوصيت‌ در مينياتور سفيد قلم‌ نيز به‌ چشم‌ مي‌خورد .

در گونة‌ ديگري‌ از مينياتورهاي‌ ساده‌ كه‌ به‌ سياه‌ قلم‌ رنگي‌ موسوم‌ است‌، قسمت‌هايي‌ از طرح‌ با رنگ‌هاي‌ متنوع‌ آراسته‌ مي‌شود .

رنگ‌هاي‌ روحي‌ كه‌ معمولاً نقوش‌ ظريف‌ و نازك‌ كاري‌هاي‌ مينياتور با آن‌ ساخته‌ و پرداخته‌ مي‌شود، بازگوكنندة‌ احساسات‌ رقيق‌ و انساني‌ هنرمند بوده‌ و از آن‌ بيشتر براي‌ تجسم‌ بخشيدن‌ به‌ حالات‌ دروني‌ و بيان‌ احساس‌هايي‌ كه‌ ريشه‌ در پاكي‌ سرشت‌ انسان‌ دارد ،استفاده‌ مي‌شود .

گونة‌ ديگر از رنگ‌هايي‌ كه‌ در ساخت‌ مينياتور مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد ،رنگ‌هاي‌ جسمي‌ است‌. اين‌ نوع‌ رنگ‌ كه‌ از غلظت‌ و ثبات‌ بيشتري‌ برخوردار است‌ براي‌ ساخت‌ تابلوهاي‌ پركار مصرف‌ مي‌شود و بازگو كنندة‌ آن‌ دسته‌ از خصوصيات‌ و حالاتي‌ است‌ كه‌ در تضاد با احساسات‌ لطيف‌ و انساني‌ مي‌باشد .

نقوش‌ تمثيلي‌ پرندگان‌ و حيوانات‌ گوناگون‌ به‌ همراه‌ طرح‌هاي‌ شاخه‌ و گل‌ و برگ‌ و خطوط‌ اسليمي‌ و ختايي‌، بخش‌ مهمي‌ از مينياتور را تشكيل‌ مي‌دهد كه‌ تذهيب‌ تشعير نام‌ دارد و معمولاً اطراف‌ و كنارة‌ نگاره‌ها با آن‌ تزئين‌ مي‌شود .

در بسياري‌ موارد تشعير و تذهيب‌ ،مراحل‌ نهايي‌ در ساخت‌ يك‌ اثر مينياتوري‌ هستند و با انجام‌ آنها، كار تهية‌ نگاره‌ نيز به‌ پايان‌ مي‌رسد .

 منابع‌ و مآخذ مورد استناد

 1ـ فيلم‌ «مينياتور» كارگردان‌ حميد سهيلي‌ ؛ نويسنده‌: م‌ حسن‌ بيگي‌ ؛ تهيه‌ شده‌ در سيماي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ .

 2ـ هنر نقاشي‌ ايران‌ ـ نوشته‌ م‌ كيانمهر مجله‌ تلاش‌ ، شماره‌ 61 ،شهريور ماه‌ 1355 ش‌ .

 3ـ تذهيب‌، هنري‌ كه‌ با اسلام‌ رشد كرد ؛نوشتة‌ رزمي‌ پور ، مجله‌ دستاورد، شمارة‌ هفتم‌ ، خرداد ماه‌ 1357 ش‌ .

 4ـ استاد علي‌ كريمي‌ ، نابغه‌اي‌ از دودمان‌ خط‌ و نقش‌ ، گفتگو با استاد كريمي‌ ، مجله‌ دستاورد ، شمارة‌ سوم‌ بهمن‌ ماه‌ 1356 ش‌ .