میلاد رسول خدا و حوادث دوران قبل از بعثت

علم و تفکر

میلاد رسول خدا و حوادث دوران قبل از بعثت

 

 

تولد ودوران شیرخوارگی حضرت محمد در قبیله بنی سعد

مادر رسول خدا (پنجمین پیغمبر اولوالعزم) آمنه دختر وهب ابن عبدمناف و پدر ایشان نیز عبدالله بن عبدالمطلب بوده است. وی در مکه، در دوازدهم ربیع الاول عام الفیل، پنجاه شب پس از آمدن ابرهه زاده شد و پدر رسول خدا در بیست و پنج سالگی، در مدینه نزد دائی های پدرش طایفه « بنی النجار» در خانه ای معروف به « دارالنابغه» وفات کرد و به قول مشهور، وفات وی پیش از میلاد رسول خدا روی داد.

پس از تولد پیامبر خدا، ثویبه کنیز ابولهب از روز هفتم با شیری که به فرزندش مسروح می داد، پیامبر را چند روزی شیر داد. و به علت آنکه در مکه امراض و بیماری زیادی بوده و خانواده حضرت محمد برای پرورش آن حضرت در هوای آزاد و فراگیری لهجه اصیل و فصیح عربی، و نیز فراگیری قانون اساسی عرب بادیه یعنی مروت که ترکیبی از مهمان نوازی و پناه دادن به مظلوم بوده، وی را به زنی پاک دامن و نیکو کار از قبیله بنی سعد به نام حلیمه سپردند.

توقف رسول خدا نزد حلیمه دو سال طول کشید اما بعد از دوران شیرخوارگی به علت اینکه حضور حضرت در میان این قبیله برای خانواده حلیمه خیر و برکت زیاد داشت به درخواست خود حلیمه از آمنه ایشان سه سال دیگر در میان آنان زندگی کردند.

حضرت محمد از وفات آمنه تا سرپرستی ابوطالب

رسول خدا شش ساله بودند که مادرشان وی را به مدینه میان دائی های او که از خاندان بنی نجار بودند آوردند و هنگامی که از این سفر باز می گشتند در محلی به نام ابواء در گذشتند و ام ایمن کنیز آمنه حضرت را به مکه بازگرداند. وقتی که آمنه از دنیا رفتند عبدالمطلب  حضرت محمد را به خانه خود برد و تحت سرپرستی عبدالمطلب بودند تا اینکه وی از دنیا رفته و سرپرستی حضرت محمد را به عمویش ابوطالب سپرد.

پیامبر هشت ساله بودند که وارد خانه ابوطالب گردیدند و دامن پر مهر و محبت ابوطالب آماده تربیت و کفالت فرزند گرانقدر برادرش عبدالله گردید . ابوطالب با اخلاص و ایثار و فداکاری از آن روز تا پایان عمرشان که حدود چهل و سه سال طول کشید، از پیامبر نگهداری کرد

 

نخستین سفر پیامبر به شام

حضرت محمد در نه سالگی و به گزارش دیگری در دوازده سالگی به همراه عمویش ابوطالب که با کاروان قریش برای تجارت به شام می رفت، رهسپار شام شدند .

این سفر تجاری در دهم ربیع الاول سال سیزدهم واقعه عام الفیل انجام شد و هنوز کاروان قریش به مقصد نرسیده بود که در محلی به نام بصری جریانی پیش آمد که تا حدی برنامه مسافرت ابوطالب را دگرگون ساخت.

تفصیل این جریان تاریخی چنین است:

سالیان درازی بود که راهبی به نام بحیراء در سرزمین بصری در صومعه مخصوص خود مشغول عبادت بود و مورد احترام مسیحیان آن حدود بود و گاهی کاروان های تجاری در مسیر خود در آن نقطه توقف می کردند و برای تبرک به حضور او می رسیدند، از حسن تصادف، بحیراء با کاروان بزرگ قریش روبرو گردید. و زمانی که چشمش به برادرزاده ابوطالب افتاد گفت این طفل متعلق به کدام یک از شماست؟ گروهی از جمعیت رو به عموی او کردند، ابوطالب گفت برادرزاده من است. بحیراء به حضرت گفت: ای پسرم تو را به لات و عزی سوگند می دهم که آنچه که از تو می پرسم پاسخ بدهی. اما همین که پیامبر اسم لات و عزی را شنید روی در هم کشید و فرمود: مرا به لات و عزی سوگند مده که نزد من چیزی منفورتر از لات و عزی نمی باشد. و از آنجا بحیراء دریافت که او پیامبر خداست و به ابوطالب گفت که او را به شهر و دیار خود برگردان و از یهودیان محافظتش کن و مواظب باش آن ها وی را نشناسند. به خدا سوگند اگر آنچه من درباره این جوان می دانم آن ها بدانند و آگاه شوند، نابودش می کنند.

بعد از سخن بحیراء ابوطالب در صدد برآمد که هر چه زودتر پیامبر را به مکه بازگرداند. از این رو کار تجارت را بزودی انجام داد و به مکه بازگشت.

دومین سفر پیامبر به شام و ازدواج با حضرت خدیجه

پیامبر اکرم در سن 25 سالگی، برای دومین بار به شام سفر کردند. می گویند؛ ابوطالب به حضرت گفت من مردی فقیرم و روزگار هم بر ما سخت گرفته است و کاروان بازرگانی قریش آماده حرکت است و به شام می رود، خدیجه دختر خویلد هم گروهی از مردان قوم تو را در کاروان های بازرگانی خود می فرستد. اگر پیش او بروی و تقاضا کنی، حتما فوری خواهد پذیرفت. اتفاقا این گفتگوی ابوطالب و پیامبر (ص) به اطلاع خدیجه رسید و او شخصی پیش رسول خدا فرستاد و گفت: من دو برابر حق الزحمه ای که به خویشاوندانت می دهم به تو خواهم داد.

سفر پیامبر به شام انجام پذیرفت و چند برابر سود برد و در سفر کرامات روشنی ازحضرت ظاهر گشت. وقتی کاروان به مکه بازگشت، تمام اتفاقات که در طول سفر رخ داده بود برای خدیجه گزارش شد. می گویند وقتی که خدیجه از برکت حضرت و میزان امانت و راستگویی و وفای او آگاه شد، خواستار ازدواج با حضرت شد.

خدیجه از لحاظ شرافت، از بهترین زنان قریش بود. ثروتمندترین و زیباترین آنها بود. در عصر جاهلیت طاهره خوانده می شد و به او سیده قریش می گفتند و تمام خویشاوندانش تمایل ازدواج با او را داشتند. و باید گفت که خدیجه دختر خویلدبن اسد بن عبدالعزی در هنگام ازدواج با پیامبر چهل ساله و یا به روایتی چهل و پنج ساله بودند و قبل از آن نیز دو بار شوهر کردند و سن پیامبر نیز 25 سال گزارش شده است. همه فرزندان خدا جز ابراهیم از وی تولد یافتند. و وی نخستین کسی بود که به ازدواج رسول خدا در آمد و نیز به اجماع مسلمین، نخستین کسی است که به رسول خدا ایمان آورد و احدی از مسلیمن بر وی تقدم نیافت.

داوری حضرت محمد(ص) در نصب حجرالاسود

سی و پنج سال از عمر رسول خدا گذشته بود که سیلی موجب ویرانی خانه کعبه شد. و به دلیل اینکه خانه کعبه متشکل از چهار دیوار سنگی بی سقف بود و ارتفاع آن بیش از یک قامت نبود می خواستند آن را مرتفع تر بسازند و طاق بزنند قریش برای بنای کعبه سنگ می آوردند و هر دسته از آن ها سنگ ها را به قسمتی که سهم خودشان بود حمل می کردند، دیوار کعبه از چهار طرف بالا آمد تا به جایی رسید که می بایستی حجر الاسود را در آنجا نصب کنند، در اینجا اختلاف میان سران قبائل افتاد، زیرا هر قبیله می خواست افتخار نصب ان سنگ نصیب آنان گردد، دسته بندی قبائل شروع شد، هر تیره از تیره های قریش جداگانه مسلح شده و مهیای جنگ گشتند، کار ساخت کعبه تعطیل شد و سه چهار روز به همین منوال گذشت و بالاخره روز چهارم یا پنجم در مسجدالحرام جمع شده و برای پیدا کردن راه حلی که به زد و خورد منجر نشود پرداختند. سرانجام رأی شخصی را که سالمندترین افراد قریش بود پذیرفتند. او رأّی داد: نخستین شخصی که از در بنی شیبه وارد مسجد شود، در این کار حکمیت کند و هر چه او گفت همگی بپذیرند. قریش این رأی را پذیرفته و چشم ها به در مسجد دوخته شد. آنگاه دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله از در وارد شد، همگی فریاد زدند: این امین است که می آید، این محمد است، ما همگی به حکم او راضی هستیم، همین که آن حضرت جلو آمد و جریان را به او گفتند فرمود: پارچه ای بیاورید ، چون آوردند حضرت آن را پهن کرد و حجرالاسود را در میان آن نهاد سپس فرمود: هر یک از شما گوشه آن را بگیرد و بلند کند. بدین ترتیب همگی در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند و همین که سنگ را به جایگاه اصلی آوردند خود آن حضرت پیش آمده و آن را از میان پارچه بلند کرد و در جای خود گذارد و کاری چنان مشکل به این آسانی به انجام رسید. لازم به ذکر است که در همین سال یعنی سال بنای کعبه ولادت حضرت فاطمه (س) دختر پیامبر رخ داد.