علم و تفکر

جوان و خودباورى

گرچه در تكوين شخصيت و پيشرفت آدمى، برخوردارى از همه فضيلت ‏هاى اخلاقى و خصلت‏ هاى شايسته انسانى نقش مؤثرى دارند ولى برخى از اين خصلت‏ ها، بويژه در قسمتى از دوره‏ هاى زندگى بسيار سرنوشت ‏ساز هستند. به عنوان مثال، در دوره جوانى به دنبال شكوفايى استعداد و توانايى‏ هاى بالقوه فرد، ضرورت تصميم‏گيرى ‏هاى بسيار مهم، كه گاهى مسير زندگى نهايى انسان را در طول زندگى او مشخص مى ‏كند، پيش مى‏ آيد. در چنين شرايطى، برخوردارى از خصلت والاى خودباورى زمينه سعادت و موفقيت او را در تمام عرصه‏هاى زندگى تضمين مى‏كند. چه، جوان در سايه تحقق خودباورى است كه به اين اطمينان مى‏رسد كه اگر از مجموعه استعدادها و توانمندى‏هايى كه دارد به طور مناسب بهره‏بردارى نمايد; به اهداف و آرزوهايى كه دارد مى‏تواند دسترسى پيدا كند. اين احساس توانمندى و خودباورى، از او شخصيتى فعال و خلاق و اميدوار و... مى‏سازد. و او را در برخورد با مشكلات و گرفتارى‏ها از دچار شدن به ياس و نااميدى رهايى مى‏بخشد. براى روشن شدن اهميت اين موضوع به اختصار ابعاد مختلف مساله خودباورى در اين مقال مورد بررسى قرار مى‏گيرد:

الف. خودباورى چيست؟

خودباورى اصطلاحى است كه امروزه در جامعه‏شناسى، روان‏شناسى و علوم تربيتى به كار مى‏رود و منظور از آن يك حالت مثبت روحى و روانى است كه در نتيجه احساس ارزشمندى در نفس انسان پديد مى‏آيد و او را آماده مى‏سازد تا از طريق بهره‏گيرى از لياقت‏ها و توانمندى‏هايى كه دارد به انجام وظايفى كه برعهده اوست قيام نمايد و در اين راه، از مشكلات و موانعى كه پيش مى‏آيد هراسى به دل راه ندهد. از اين حالت روحى در فرهنگ اسلامى با تعابيرى چون علو همت، مناعت طبع، اعتماد به نفس، عزت نفس و... ياد مى‏شود. در واقع، خودباورى، باور به استعدادها، توانايى‏ها و نيروهاى نهفته فطرى درونى است كه با اتكاء به آن، مى‏توان به اهداف موردنظر در زندگى رسيد و به آنان جامه عمل پوشاند. و مرحله عالى خودباورى، شكوفايى همه استعدادهاى بالقوه فرد است.

روشن است كه اولا، اين كيفيت نفسانى با نفس محورى فرق دارد. چون در نفس محورى، انسان خود را تابع گرايش‏هاى نفسانى مى‏سازد و از طريق تبعيت از خواست‏هاى حيوانى نفسى، گرفتار امراضى چون كبر و غرور و نخوت مى‏شود و در نتيجه، هستى خويش را به پرتگاه سقوط مى‏كشاند و از طريق غرق‏شدن در شهوات، به مرتبه حيوانيت‏بلكه پايين‏تر از آن سقوط مى‏كند. اما در خودباورى، از طريق خودشناسى و كشف استعدادها و توانمندى‏هاى خود، به احساس عجز و ناتوانى در مقابل سختى‏ها و گرفتارى‏ها غلبه مى‏كند و پله‏هاى پيشرفت و تعالى را يكى پس از ديگرى پشت‏سر مى‏گذارد.

ثانيا، هرگز خودباورى برخلاف نفس محورى، در برابر و در عرض اعتماد و توكل به خدا واقع نمى‏شود. بلكه اين امر در طول اعتماد به خدا و در مقابل اعتماد به غير است. به اصطلاح، يك ارزيابى واقع‏بينانه از توانايى‏هاى خود است تا با آگاهى و شناخت كامل از آنها، در مسير تعالى و پيشرفت، بهره‏بردارى لازم به عمل آيد و اين‏گونه نباشد كه انسان در برآوردن نيازها و انجام وظايفى كه برعهده اوست، چشم به ديگران دوخته و از توانمندى‏هاى خود غافل شود. به تعبير اقبال لاهورى:

همچو آيينه مشو محو جمال دگران...

از دل و ديده فرو شوى خيال دگران

در جهان بال و پر خويش گشودن آموز

كه پريدن نتوان با پر و بال دگران

ب. انواع خودباورى

از ديدگاه‏هاى مختلف خودباورى به اقسامى تقسيم مى‏شود از جمله آنهاست:

1. خودباورى انسانى: اولين گام در خودشناسى، دست‏يافتن به اين باور است كه هر فردى به لحاظ اين‏كه انسان آفريده شده است، فراتر از ساير موجودات از يك سلسله ويژگى‏هاى برتر نظير استعداد و ظرفيت و زمينه رشد فراوانى برخوردار است كه اگر او به عنوان انسان از توانمندى‏هايى كه دارد به نحو صحيح استفاده كند، مى‏تواند به مقام خليفة‏اللهى برسد مسجود ملائكه واقع شود. در مقابل، اگر در اثر غفلت‏ها و غرق شدن در لذائذ دنيوى و فراموش كردن منزلت واقعى خويش، دچار خودباختگى شود و از ارزش‏هاى انسانى و گرايش‏هاى متعالى تهى گردد، ماهيت‏حيوانى يا پست‏تر از آن پيدا مى‏كند. (1)

2. خودباورى اعتقادى: هر فردى در زندگى با يك سلسله اعتقادات قلبى و ايمانى زندگى مى‏كند كه اين اعتقادات هويت فكرى و فرهنگى او را شكل مى‏دهند. بر اين اساس، نظام زندگى هر فرد مسلمانى در چارچوب آموزه‏هاى دين مبين اسلام معنى و مفهوم مى‏يابد. چرا كه ما معتقديم دين اسلام كاملترين برنامه‏اى است كه از طريق به كار بستن آن، انسان به سعادت دنيوى و اخروى دست مى‏يابد. بنابراين، يك جوان مسلمان موظف است پس از كسب آگاهى‏هاى لازم، از كم و كيف اين برنامه انسان‏ساز و نيز يقين پيدا كردن به حقانيت آن زندگى خود را به گونه‏اى تنظيم كند كه تمام تلاش‏هاى او در بستر دين سامان پيدا كند و در نهايت، به اين باور برسد كه رشد و كمال واقعى او جز در بستر احكام و مقررات دينى ميسر نيست.

3. خودباورى ملى: هر ملتى داراى فرهنگ و تمدن خاصى است كه در طول قرون متمادى در سايه تلاش‏هاى نخبگان آن شكل مى‏گيرد. خودباورى ملى، در مقابل از خودبيگانگى و خودباختگى ملى مطرح مى‏شود. گاهى افراد يك جامعه در اثر ناآگاهى و يا تحت تاثير تبليغات سوء و جذاب دشمنان، به سنت و باورهاى ملى و فرهنگى خود پشت مى‏كنند و از نمادها و ارزش‏هاى رايج در جوامع ديگر پيروى و تقليد مى‏كنند. اين كار به تدريج، راه نفوذ و تسلط همه جانبه بيگانگان را در عرصه‏هاى مختلف آن جامعه هموار مى‏سازد. در نهايت، كيان و استقلال آن جامعه را با خطر جدى مواجه مى‏سازد. در تاريخ جوامع اسلامى به نمونه‏هاى زيادى از اين‏گونه جامعه‏ها برمى‏خوريم. تركيه دوران آتاترك و حتى تركيه امروز در مقابل غرب، و ايران دوره رضاخان و بسيارى از جوامع ديگر، مصداق روشنى از مردمى هستند كه به خودباختگى ملى گرفتار آمده‏اند.

4. خودباورى فردى: نوعى ديگر از خودباورى، خودباورى فردى است كه در قلمرو شخصيت افراد مطرح مى‏شود. توضيح آن‏كه هر فردى داراى استعداد و توانايى‏هاى خاصى است كه اگر آنها را درست‏شناسايى كند و در زندگى از آنها به صورت مناسب بهره‏بردارى نمايد، در زندگى شخصى خود به تمام آمال واهدافى كه دارد دست مى‏يابد و در پيشامدهاى زندگى نه دچار ياس و نااميدى مى‏شود و نه در برخورد با مشكلات احساس خود كم‏بينى به او دست مى‏دهد. در نتيجه، به بركت اين خودباورى و شكوفايى و تحقق آن فرد است كه سست‏انديشى و وابستگى بى‏جهت‏به ديگران از زندگى او به كلى دور مى‏شود. و به يك استقلال فكرى و عزت نفس كامل و اعتماد به نفس سازنده كه موفقيت همه جانبه او را تضمين مى‏كند دست مى‏يابد.

ج. آفات خودباورى:

خود باورى نيز همچون ساير فضيلت‏هاى انسانى داراى آفاتى است كه گاهى اين آفت‏ها، زمينه ايجاد آن را در وجود جوان از بين مى‏برند يا پس از ايجاد از استمرار آن جلوگيرى به عمل مى‏آورند. مى‏توان گفت كه ريشه تمام اين آفت‏ها، به گونه‏اى به محدوديت تجربه جوان يا غلبه احساسات دوره جوانى او برمى‏گردد، يعنى جوان در برخورد با موانع خودباورى و اعتماد به نفس، به جهت عدم برخوردارى از تجربيات اجتماعى و فرهنگى كافى اغلب تحليل و ارزيابى درستى از اين آفت‏ها نمى‏تواند داشته باشد. لذا در موقع مواجه شدن با اين امور به سادگى و با خوش‏بينى خاصى با آنها مواجه مى‏شود. در هر حال، براى خودباورى آفت‏هاى زيادى ذكر شده است كه به برخى از آنهااشاره مى‏گردد:

1- جهل و ناآگاهى: انسان تا موقعى كه نقش مهم خودباورى را در زندگى فردى و يا اجتماعى به طور كامل نشناسد و از سوى ديگر، استعداد و توانمندى‏هاى موجود در وجود خويش را به خوبى مورد شناسايى قرار ندهد و يا از سرمايه‏هاى بالفعل و بالقوه ارزشمند ملى و فرهنگى جامعه‏اش خبر نداشته باشد و بدتر از اين، اگر از اهداف و نقشه‏هاى دشمنان بى‏خبر باشد، بى‏ترديد از اتخاذ شيوه‏هايى كه موجب ايجاد و يا تقويت‏خودباورى مى‏شوند عاجز خواهد بود. اگر اين ضعف در سطح جامعه عموميت پيدا كند، در نهايت، استقلال و وحدت ملى جامعه را در مقابل جوامع ديگر با خطر مواجه خواهد ساخت و حداقل زمينه وابستگى در بسيارى مسائل را در پى خواهد داشت. و بنابراين، يكى از خطرناكترين عوامل خودباختگى، كه اساس خودباورى را از بين مى‏برد، جهل و ناآگاهى آحاد يك جامعه است تنها راه مبارزه با اين خطر، گسترش سطح آگاهى‏هاى عمومى اقشار مختلف، به ويژه قشر جوان است تا از اين طريق، ضمن شناسايى استعدادها و توانمندى‏هاى فردى و ملى و فرهنگى بتوانند توطئه‏هاى دشمنان را كه اغلب تحت پوشش عناوين جذاب و به ظاهر زيبا جلوه مى‏كند، تشخيص دهند و با آنها به مبارزه برخيزند.

2- خود كم‏بينى و احساس حقارت: همان‏گونه كه عزت نفس و خودباورى روحيه مسئوليت‏پذيرى و احساس توانمندى و صبر و تحمل را ارتقاء مى‏بخشد، در مقابل، خود كم‏بينى و خودباختى زمينه بهره‏بردارى از سرمايه‏ها و توانمندى‏هاى فردى و ملى و فرهنگى را از بين مى‏برد. و اين حالت چنان روحيه بى‏اعتمادى را در فرد و جامعه گسترش مى‏دهد كه افراد به آسانى تحت تاثير ديگران قرار مى‏گيرند. و از تن دادن به كارهاى بزرگ خوددارى مى‏كنند و به محض بروز كوچك‏ترين پيشامد ناگوار مايوس و نااميد مى‏شوند. بديهى است كه وقتى جوانان، كه سرمايه‏هاى اصلى جوامع محسوب مى‏شوند، به چنين حالتى دچار شوند در موقع مواجه‏شدن با پيشرفت‏هاى مختلف ساير ملت‏ها آن‏چنان مرعوب مى‏شوند كه به جاى تلاش بيشتر جهت‏برطرف ساختن عقب‏ماندگى‏هاى گذشته در اثر خود كم‏بينى به راحتى به مصرف كننده كالاهاى جوامع پيشرفته‏تر تبديل مى‏شوند و در مقابل دريافت كالاهاى كم ارزش و پست، و تشريفاتى و تجملاتى آن‏ها ذخاير عظيم ملى خودشان را از دست مى‏دهند. امروزه وضع اغلب كشورهاى به اصطلاح جهان سوم و يا توسعه نيافته و در برابر كشورهاى صنعتى كم‏وبيش به همين شكل است.

3- تبليغات دشمنان: يكى از مهم‏ترين عوامل تضعيف خودباورى، تبليغات گسترده دشمنان است. امروزه يكى از شيوه‏هاى بسيار مؤثر نفوذ در افكار و انديشه‏هاى اقشار مختلف مردم جوامع، استفاده از تبليغات و ابزارهاى پيشرفته تبليغى است. اين روش، به قدرى كارساز است كه از آن در عصر حاضر به جاى حمله‏هاى سنگين نظامى، كه در زمان‏هاى گذشته تنها راه به سيطره درآوردن جوامع ديگر بود، استفاده مى‏شود. در عصر حاضر كشورهاى پيشرفته اهداف شوم تجاوزكارانه و توسعه‏طلبانه خود را از طريق به راه انداختن تبليغات دامنه‏دار و همه جانبه تحقق مى‏بخشند و اولين كارى را كه در ضمن اين تبليغات انجام مى‏دهند آن است كه اعتماد به نفس و خودباورى مردم جامعه موردنظر را از راه‏هاى مختلف تضعيف مى‏كنند. دشمنان معمولا اين كار را به چند طريق انجام مى‏دهند: اصول و دست‏آوردهاى فكرى و فرهنگى جامعه مقابل را، كه در طول صدها و بلكه هزاران سال به دست آمده است، تحقير و كم اهميت جلوه مى‏دهند و از طريق تحريف تاريخ افتخارات آنها را ناديده مى‏گيرند. در مقابل، با دروغ و بزرگ‏نمايى‏هاى غيرواقعى اصول و مبانى فكرى و اعتقادى جامعه خود را به عنوان اصول مترقى معرفى مى‏كنند. نقاط ضعف جامعه مقابل را به طور مبالغه‏آميز بزرگتر از آنچه هست نشان مى‏دهند. و به غلط، پيشرفت‏هاى موجود در جامعه خود را كه معمولا در برخى عرصه‏هاست، به عنوان، پيشرفت همه‏جانبه معرفى مى‏كنند و به گونه‏اى وانمود مى‏كنند كه تنها راه ترقى و تعالى تبعيت از شيوه‏هاى رايج در جوامع آنهاست. آنان از طريق استخدام روشنفكران مزدور نقاط منفى تاريخ جامعه خودشان را پوشيده نگه مى‏دارند و حتى در موارد زيادى دست‏آوردهاى ارزشمند جوامع ديگر را به مردم و فرهنگ خودشان نسبت مى‏دهند. و.... زمانى كه اين امور را به صورت گسترده مطرح كردند، افراد ضعيف‏النفس و كم اطلاع و خود كم‏بين جامعه مورد تهاجم قرار گرفته و به تدريج تحت تاثير واقع مى‏شوند. نخست‏به فرهنگ و سرمايه‏هاى فكرى و اعتقادى جامعه خودشان بى‏اعتقاد و بى‏اعتماد مى‏شوند و سپس، به غلط پيشرفت در برخى عرصه‏هاى علوم تجربى جامعه ديگر را به معنى پيشرفته همه جانبه آن مى‏پذيرند. و تحت تاثير تبليغات استعمارگران به اين باور مى‏رسند كه تنها راه ترقى گرايش به ارزش‏هاى فكرى و فرهنگى جوامع پيشرفته است و نتيجه تمام اين انفعال‏ها، از دست دادن اعتماد به نفس و خودباورى و در نهايت وابستگى فكرى و فرهنگى است كه استقلال جامعه آنها را با خطر جدى مواجه مى‏سازد.

علاوه بر آنچه بيان شد، امور ديگرى چون: شكست‏ها، راحت‏طلبى، غرور، خودبزرگ‏بينى، رسوخ باور و انديشه‏هاى غلط فكرى و فرهنگى، سستى و تنبلى و... از جمله آفات خودباورى در افراد، به ويژه جوانان است. بنابراين، اگر افراد جامعه‏اى خواهان پيشرفت و تعالى هستند بايد از طريق اصلاح نظام آموزشى و تربيتى جامعه و بازنگرى در باورها و ارزش‏هاى فكرى و فرهنگى به جاى مانده از گذشته، تمام اين‏گونه اوصاف و ويژگى‏هاى نادرست فكرى و اخلاقى را اصلاح نمايند و به يك انقلاب فكرى و فرهنگى، به ويژه در سطح انديشه و اعتقادات نسل جوان دست‏بزنند. آن‏گاه از طريق احياى ارزش‏هاى اصيل و حيات‏بخش روح اعتماد به نفس و خودباورى را در وجود اين قشر، كه مهم‏ترين سرمايه جوامع محسوب مى‏گردند، شكوفا ساخته و حفظ و استمرار خواهند بخشيد.

پى ‏نوشت:

1. اولئك كالانعام بل هم اضل... اعراف /179