زندگانی حضرت امام حسین(ع)
زندگانی حضرت امام حسین (ع)
ولادت
حسین بن علی (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری قمری در مدینه متولد شد و در روز عاشورای 61 هجری، در کربلا در سن 57 سالگی به شهادت رسید. آن حضرت حدود یازده سال امامت کرد که حدود ده سال آن مصادف با خلافت معاویه بود و حدود شش ماه آن مصادف با خلافت یزید.
مادر آن بزرگوار، فاطمۀ زهرا(ع) دخت گرامی پیغمبر اسلام بود . ماجرای شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا از سرزمین عراق به وقوع پیوست و قاتلین آن بزرگوار، عمال دستگاه جبار« یزید بن معاویه لعنة الله علیه» بودند.
حادثه عاشورا
حوادثی که در جهان به وقوع می پیوندد، از نظر عوامل و موجبات، مختلف است. گاهی حادثه ای انجام می گیرد که نطفۀ آن، چند لحظه یا حداکثر چند ساعت و یا چند روز قبل بسته شده و به سرعت رشد می کند و در مدت کوتاهی بارور می گردد. اما گاهی پدیده های مهمی واقع می شود که باید ریشه ها و علل آن را در ده ها سال قبل جستجو کرد. بررسی حوادث در این گونه موارد و به دست آوردن عوامل واقعا آن،در صورتی ممکن است که صفحات تاریخ را چندین سال قبل از وقوع آن حادثه ، ورق زده و سبب اصلی آن را قدم به قدم از هنگام انعقاد نطفه مورد توجه قرار دهیم.نهضت مقدس عاشورا را از کامل ترین نمونه های این حوادث است.
ماه محرم
در ماه محرم سال شصت و یک هجری در سرزمین عراق در کنار رودخانۀ فرات، واقعه ای رخ داد که در آن روز به لحاظ تاریخی، بسیار جزئی، کوچک و کم اهمیت می نمود. سپاهی عظیم که از طرف دستگاه خلافت اسلامی اموی تجهیز شده بود، جمعیتی را که شمارۀ آنان به صد نفر نمی رسید، محاصره کردند و تحت فشار قرار دادند تا برای خلیفۀ وقت بیعت کنند و در مقابل امر وی تسلیم شوند؛ چون این جمعیت اندک، تن به بیعت ندادند و تسلیم نشدند، جنگی سخت در گرفت که مدت آن بسیار کوتاه بود و در کمتر از یک روز، کار، یکسره شد و همۀ افراد آن سپاه مختصر کشته شدند و چنان گمان می رفت که این حادثۀ تاریخی هم، مانند صدها حوادث نظیر آن و مهم تر از آن، که در تاریخ بشر روی داده است و می دهد، در گوشه ای از تاریخ ثبت می شود و در اثر مرور زمان در ردیف حوادث کهنه و مردۀ تاریخ قرار می گیرد.
هنگام وقوع این حادثه، وضع زندگی مسلمانان ، جریان عادی خود را از دست نداده بود و هر کس به کار روزانۀ خود سرگرم بود، کسبۀ مسلمان به کار و کسب خود مشغول بودند. مسجدهای مسلمانان دایر بود و نمازها به جماعت برگزار می شد. خطیبان اسلامی در بالای منبر، سخن از حلال و حرام، بهشت و دوزخ، ثواب و عقاب و دیگر موضوعات مذهبی می گفتند. تنها بحثی که در میان نبود، بحث در پیرامون این حادثۀ به ظاهر بی اثر و زودگذر بود.
تنها دستگاه خلافت بود که به دو منظور، جریان این واقعه را، آن هم به اجمال و ابهام، به نواحی کشور اسلامی آن روز گزارش داد. یکی آن که مردم از کشته شدن سرآن نهضت مخالفت دستگاه آگاه شوند و از پیشامدی که برای ایشان شده عبرت گیرند؛ و دیگر نظایر این قیام تکرار نشود، دیگر آن که دستگاه خلافت، خود را در این جریان محق و بی گناه نشان دهد و سران قیام را مردمانی ماجراجو و نعوذ بالله فتنه انگیز؛
هر چند حسین بن علی (ع) در رأس آنان قرار گرفته باشد، بر خلاف حق و زورگو معرفی کند.نه تنها دستگاه خلافت بنی امیه و هواخواهانشان، بلکه حتی بیشتر مسلمانان آن روز، جریان حادثه را به نفع کشندگان امام حسین(ع) تعبیر می کردند و تصور می شد که نه تنها اینان به شهادت رسیدند؛ بلکه دیگر کسی از اهل بیت و جز آنان، یاری مخالفت با یزید را نخواهد داشت و دل های جریحه دار از شهادت امام (ع) هم، پس از اندک زمانی در اثر مرور زمان التیام خواهد یافت.
اینان نمی دانستند که این فاجعۀ چند ساعته، در اثر جوهر خالص و حقیقی که در بر دارد و در اثر انطباق کامل بر واقعیات عمیق مبارزۀ حق و باطل، با گذشت زمان بر وسعت و عظمت و تأثیرات روز افزون آن افزوده خواهد شد. در تاریخ وقوع این حادثه، فقط چند نفری از اهل بیت عصمت و طهارات بودند که می توانستند این واقعه را ارزیابی کنند و از آثاری که بعد از این در میان مسلمانان و در تاریخ اسلام خواهد داشت، سخن بگویند و مردم را از اشتباهی که بدان گرفتارند، تا اندازه ای بیرون آوردند. همین چند نفر بودند که توانستند با سخنان خود، پرده از روی ظلم دستگاه خلافت و اشتباه مردم بردارند و مردم را متوجه کنند که این شهیدان آرام خفته بر روی خاک، با دشمن چه کرده اند و این سرهای بریدۀ روی نی، در آیندۀ تاریخ چه غوغایی به پا خواهند کرد. اینان بودند که به عنوان اسیر، به این شهر و آن دیار رفتند و مسیر فکری مردم را تغییر دادند و ساحت مقدس شهیدان خود را از هر گونه اندیشه ای جز اندیشۀ حق و سعادت مردم، تبرئه کردند.
درس آزادگی
آری، این ابا عبدالله (ع) برای همۀ انسان های زجر دیده و ستم کشیده و به زنجیر بسته ، با نژادهای زرد و سرخ، محروم و استعمار شده، با اقوام ضعیف و ستم کشیده ، با آواره ها و رانده شده های از وطن و خلاصه با همۀ انسان های مظلوم سخن گفت و آن ها را به آزادگی و رها شدن از ذلت ها، ننگ ها و سرشکستگی ها دعوت کرد.
در طول تاریخ بشر، افرادی بوده اند که دم از آزادی زده اند، اما در واقع سخت مسیر فکری خویش را عوض کرده اند. امام حسین (ع) در عصر عاشورا سال 61 هجری قمری این منطق را دارد که از همه طرف، فشار بر او مستولی شده، آن ساعتی که فرزندان و یاران، شهید شده اند و اهل بیت باید آمادۀ اسارت شوند، آیا کسی در سراسر جهان چنین مکتبی سراغ دارد؟
آری، اینجا جا دارد که مکتب آزادی و آزاد اندیشی اسلام با داشتن چنین عنصری، سخت بر خود ببالد و بی دریغ به او عشق ورزد.
رسول خدا (ص) فرمود:« حسین (ع) دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می سازد».
جنایات متوکل عباسی
بعد از واقعۀ کربلا مردم به زیارت سالار شهیدان حسین بن علی (ع) می آمدند، لیکن در زمان بنی امیه، مردم از زیارت منع می کردند، می کشتند، بر دار می زندند و دست و پا می بریدند، ولی فایده نمی کرد، تا این که نوبت به متوکل عباسی رسید. آن ملعون، ناصبی بود و عداوت بسیاری با حضرت فاطمه(ع) داشت، پس منع شدید از زیارت آن حضرت نمود و چون دید ثمری ندارد، امر کرد که قبر مبارک را خراب کنند و اثرش را محو نمایند، شخم کاری کنند و آب بر آن ببندند. از خصایص آن حضرت این است که همین ملعون،عاقبت، امر به تعمیر قبر مطهر نمود و منادی گذاشت که هر کس به زیارت رود، مانعی ندارد.
وداع امام حسین(ع)
پس از آن که حضرت عباس(ع) به شهادت رسید، امام حسین(ع) غریب و بی یار شد و دیگر هیچ کس را نیافت که او را یاری کند. صدای گریه و ندبۀ بانوان حرم و کودکان را می شنید. در این هنگام فریاد زد: « آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا(ص) حمایت و دفاع کند؟ آیا فریادرسی هست تا به امید ثواب الهی به فریاد ما برسد»؟
سپس با بانوان حرم و کودکان وداع کرد و آنها را به سکوت و صبر دعوت نمود. آنگاه فرمود:« خواهرم جامۀ کهنه و بی ارزشی به من بدهید که در زیر لباس های خود بپوشم، تا آن را از تنم بیرون نیاورند و مرا برهنه نسازند».
لباسی برای آن حضرت آوردند، فرمود:« این، جامۀ کسی است که ذلت و خواری دامن گیرش شده باشد». سپس لباس کهنۀ دیگری را گرفت و پاره پاره کرد و زیر جامه هایش پوشید. سپس پارچۀ دیگری طلبید و آن را پاره پاره کرد و پوشید، به این منظور که به غارت نبرند».
در این وداع بود که فرمود:« علی اصغرم را بدهید تا با او خداحافظی کنم». علی را به او دادند، حضرت خواست با او وداع کند که تیر از جانب دشمن آمد و به گلوی او اصابت کرده، او را شهید نمود. امام آن کودک را به زینب (ع) داد و فرمود:« او را نگهدار»، و دستش را زیر گلوی کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت:« چون خداوند این منظره را می بیند،آنچه از این مصیبت بر من وارد شده، برایم آسان است».
سپس طولی نکشید که آن بزرگوار بدست اشقیا به درجه رفیع شهادت نائل شد و بعد از سه روز بدن مطهرش در کربلای معلی به خاک سپرده شد که خاک قبرآن عزیز شفای درد دردمندان و مهر نماز نمازگزاران گردید.