زندگانی حضرت امام عسگری(ع)
زندگانی حضرت امام عسگری(ع)
ولادت
امام حسن عسگری(ع) در سال دویست و سی هجری قمری چشم به جهان گشود و در سال دویست شصت هجری در سن بیست و هشت سالگی به شهادت رسید. و در کنار قبر پدر بزرگوارش در سامرا به خاک سپرده شد.
پدر امام حسن عسگری(ع)،امام هادی(ع) ومادر ان حضرت،زنی باتقوا وپرهیزکاربه نام «حدیث» یا «سلیل» و به روایتی ریحانه بود. مادر امام حسن عسگری(ع) در ولایت خود، پادشاه زاده بود امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.
مدت امامت
از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.
فرزند
ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مىداشت تا از سوى دشمنان اهلبيت(ع) و مزدوران خليفه آسيبى به وى نرسد.
خلفاى معاصر حضرت
امام عسكرى - عليه السلام - در مدت كوتاه امامت خويش با سه نفر از خلفاى عباسى كه هر يك از ديگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، اين سه تن عبارتند از:
1 - المعتزّ (252 - 255)
2 - المهتدى (255 - 256)
3 - المعتمد (256 - 279)
خلفاى عباسى كه روز نخست به نام طرفدارى از علويان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى اميه قيام كردند، آنچه را كه قبلاً به مردم وعده داده بودند، ناديده گرفته و مانند خلفاى بنى اميه و بلكه بدتر از آنان ستمگرى و خود كامگى را آغاز كردند.
براى ارائه كارنامه سياه خلفاى عباسى كه با امام عسكرى - عليه السلام - معاصر بودند، ذيلاً به حوادث دوران حكومت و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره مىكنيم:
1 - معتزّ
وى فرزند متوكل عباسى است كه پس از بركنارى مستعين در سال 252 زمام امور را به دست گرفت و راه پيشينيان را تعقيب كرد.
پس از قتل متوكل، تركان بر امور كشور مسلط شدند و به جاى اينكه خليفه فرمانده آنان باشد، خليفه را به زير فرمان خود در آوردند، به گونه اى كه اگر خليفه به خواسته هاى آنان تن نمىداد، نقشه بركنارى يا قتل او را مىكشيدند.
قتل معتزّ
بر اثر نفوذ و تسلط تركان در دربار خلافت، وضع به گونه اى بود كه خليفه يك مقام تشريفاتى بيش نبود ورتق وفتق امور عملاً در دست تركان قرار داشت.
روزى گروهى از تركان وارد قصر معتز شدند و او را كشان كشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق كتك زده و پيراهنش را سوزاندند و او را در حياط قصر زير آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود كه زمين مانند تنور داغ بود و هيچ كس نمىتوانست دو پاى خود را بر روز زمين بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در اين موقع تركان او را از مقام خلافت خلع كردند و گروهى را بر اين خلع گوه گرفتند. سپس به منظور قتل خليفه معزول تصميم گرفتند او را به يك نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شكنجه هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدين گونه خليفه را در حالى كه نيمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود كردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!
2- مهتدى
«مهتدى»، دومين خليفه معاصر امام يازدهم، و چهاردهمين خليفه عباسى بود كه پس از قتل برادرش «معتز» در سال 255 بر مسند خلافت تكيه زد.
مهتدى نيز بسان برادر، استقلالى در كارها نداشت و پيوسته بازيچه دست تركان دربار عباسى بود. مهتدى، در قياس با ديگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزيز» در ميان خلفاى بنى اميه نبود. او گاهى مىگفت: در ميان خلفاى اموى حداقل يك فرد پاكدامن (عمر بن عبدالعزيز) وجود داشت، براى ما بسيار شرم آور است كه در ميان خلفاى عباسى كسى شبيه و مانند او نباشد؛ از اين رو او نيز همچون عمر بن عبدالعزيز تا حدودى به شكايات مردم رسيدگى مىكرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى ميانه روى را رعايت مىنمود. او پس از رسيدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشريفات و اشرافي گرى پاكسازى و بساط مي گسارى را جمع كرد. مورخان در اين زمينه داد سخن داده او را به اين مناسبت ستوده اند .
البته به نظر مىرسد كه انگيزه مهتدى در اين حركت، ملاحظات اجتماعى و سياسى بوده است. او اين معنا را درك مىكرد كه در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاه تر و شايسته تر وجود دارند و با وجود چنين شخصيت هايى او بايد زمام كار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سياست و زمامدارى كنار برود و با اين ژست ها مىخواست پايگاه مردمى پيدا كند، وگرنه شخصى كه به قول برخى از مورخان، روزها روزه مىگرفت و با نان و سركه و نمك افطار مىكرد ،بايد آنچنان هوس هاى نفسانى خويش را سركوب كرده باشد كه خلافت را به چيزى نخرد، در صورتى كه مىبينيم او تا آخرين لحظه عمر و تا روزى كه مانند برادر خود معتز كشته شد، بر مسند خلافت تكيه زده بود. تاريخ از اين زمامداران زياد ديده و بسيار بعيد است كه اين نوع كارها انگيزه الهى داشته باشد. روشنترين گواه بر دنياطلبى و طغيانگرى مهتدى اين است كه وى امام عسكرى را به زندان فرستاد و در دوران حكومت او تا شبى كه كشته شد امام در زندان به سر مىبرد و حتى تصميم داشت امام را به قتل برساند.
3 - معتمد
سومين خليفه معاصر امام عسكرى - عليه السلام - معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسكرى - عليه السلام - در دوران حكومت او سپرى شده است.
معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 به وسيله تركان به خلافت رسيد و در سال 279 در گذشت.
اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) مطالبى تمجيدآميز نوشته و تا حدى او را ستوده اند، در مقابل، در بيان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده اند و اتفاق نظر دارند كه او شيفته عياشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود كار و گرفتاري هاى مردم بود. از اين جهت مردم نيز از او روى گردان بودند و چشم اميد به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زيرا به علت آنكه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.
مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مىنويسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بيش نبود.
اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام عسكرى (ع)
چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدوديت نسبت به امامان دريغ نمىكردند و اين فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامّرأ به اوج خود رسيد. شدّت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامّرأ) مىزيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسكرى در سن 28 سالگى كه جمعاً 92 سال مىشود؛ و اين حاكى از شدّت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مىباشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديت هاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علّت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:
1 - در زمان امام عسكرى - عليه السلام - شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق درآمده بود و همه مردم مىدانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمىداند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - عليه السلام - باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى - عليه السلام - بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيدالله» ، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذّاب» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مىدهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مىدانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوشش هايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى واگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايده اى نخواهد داشت.
2 - خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مىدانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى - عليه السلام - خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!)
به دلائل ياد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.
دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد و حتى به «سعيد حاجب» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خودِ او را به هلاكت رساندند
پس از او «مهتدى» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضدّ او شوريدند و وى را به قتل رساندند.
تدابير امنيتى امام عسكرى (ع)
علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشه هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مىدهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بخوبى جلوه گر مى سازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مىتون نام برد:
1 - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (22) مى گويد: ما چند نفر در زندان بوديم كه «امام عسكرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى» بود و ادعا مىكرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمىبود، مىگفتم كى آزاد مىشويد. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفتهايد براى خليفه تهيه كرده كه هم اكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود.
اين حادثه نشان مىدهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مأمور مخفى گماشته بودند.
2 - يكى از ياران امام بنام «احمد بن اسحاق» مى گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او ببينم تا اگر نامهاى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش...
3 - يكى از ياران امام مىگويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامرّأ شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامهاى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد!
4 - «عبدالعزيز بلخى» مىگويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مىكرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مىكشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مىشوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد وگرنه كشته مىشويد، خود را به خطر نيندازيد.
ابعاد هفتگانه فعاليت امام عسكرى (ع)
امام عسكرى، با وجود همه اين فشارها و كنترل ها و مراقبت هاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليت هاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى داد كه مىتوان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:
1 - كوششهاى علمى در دفاع از آيين اسلام و ردّ اشكالها و شبهات مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامى،
2 - ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان مناطق مختلف از طريق نمايندگان و اعزام پيكها و ارسال پيامها،
3 - فعاليتهاى سرّى سياسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى،
4 - حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه ياران خاص خود،
5 - تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات،
6 - استفاده گسترده از آگاهى غيبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شيعيان،
7 - آماده سازى شيعيان براى دوران غيبت فرزند خود امام دوازدهم
پيشگويى غيبت مهدى (عج)
«احمد بن اسحاق»، يكى از ياران خاص و گرانقدر امام عسكرى - عليه السلام -، مىگويد: به حضور امام عسكرى - عليه السلام - رسيدم مىخواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود:
اى «احمد بن اسحاق»! خداوند از زمانى كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از «حجت» خالى نگذاشته و نمىگذارد. خداوند از بركت وجود «حجت» خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مىكند و باران مىفرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مىسازد.
عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت بسرعت برخاست و به اطاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه برگشت، در حالى كه پسر بچهاى را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشيد به دوش گرفته بود.
فرمود: «احمد بن اسحاق»! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمىدادم، او همنام و هم كنيه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مىكند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در ميان اين امت (از نظر طول غيبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنين» است، او غيبتى خواهد داشت كه (در اثر طولانى بودن آن) بسيارى به شك خواهند افتاد و تنها كسانى كه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفيق دعا جهت تعجيل قيام و ظهور او مىبخشد، از گمراهى نجات مىيابند...
شهادت امام
سید بن طاوس می گوید: سه نفر از سلاطین زمان خواستند امام را به قتل برسانند، زیرا شنیده بودند حضرت مهدی(ع)( بر هم زننده ی حکومت جائران) از صلب او خواهد بود و چندین بار امام را به زندان افکندند و آن حضرت در باره ی چندین تن از ان ها نفرین کرد و آن ها در سریع ترین اوقات ، به هلاکت رسیدند، تا این که امام حسن عسگری(ع) به گونه ای مرموزانه به دستور معتمد عباسی مسموم شد و در بستر بیماری قرار گرفت.
« جعفرکذاب» برادر آن حضرت که مرد فاسقی بود، توسط افراد، جریان را به خلیفه گزارش داد. پانزده نفر از افراد مورد اطمینان خلیفه، به خانه ی امام حسن عسگری(ع) آمدند و خانه را شدیدا تحت نظر و کنترل قرار دادند. در سه روز آخر عمر، حال حضرت وخیم نر می شد. دو روز گذشت، به خلیفه خبر دادند که حال امام رو به وخامت است. بر حسب ظاهر، او پزشکان و قاضی القضاة را به خانه ی امام حسن عسگری(ع) فرستاد و به آن ها دستور داد که شب و روز در خانه ی آن حضرت بمانند. آن ها آن جا بودند که ان حضرت از دنیا رفت. خبر وفات آن حضرت به مردم رسید، شهر سامرا یک پارچه عزادار شد.
در ساعاتآخر ، بیماری آن چنان بر آقا امام حسن(ع) شدید شد که آن حضرت توان خوردن دارو نداشت. به غلامش « عقید» فرمود:« به آن حجره برو، کودکی را می بینی که در پشت پرده به سجده افتاده است، او را بیاور». غلام بخه آنجا رفت و آن کودک را در حال سجده دید، کودکی که چهره ای درخشان، موی سرش به هم پیچیده و بین دندان هایش گشاده بود، نزد پدر آمد. وقتی که نگاه امام حسن(ع) به او افتاد،گریه کرد و فرمود: « ای سرور اهل خانه ی خود! به من آب بیاشام، همانا من به سوی پروردگار می روم،وفاتم نزدیک است».
آن آقازاده ، ظرف آب جوشانده را به دست گرفت و با دست خود به پدر آب داد. سپس امام فرمود :« مرا برای نماز آماده کن».
آن آقازاده در وضو گرفتن به پدر کمک کرد. امام حسن(ع) به او فرمود:« بشارت باد تو را پسرم! که تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین و این عهدی است از پدرم از پدرانش تا رسول خدا».
امام از دنیا رفت و سامرا یک پارچه ماتم شد. و تمام علاقه مندان به حضرت، برای تشیع امام آمدند و آقا را با احترام به خاک سپردند.