هنر و هنرمند در سخنان‌ رهبر معظم‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌

علم و تفکر

هنر و هنرمند در سخنان‌ رهبر معظم‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌

آنچه‌ در پي‌ مي‌آيد، قسمتهايي‌ از سخنراني‌ آيت‌ الله‌ خامنه‌اي‌ ،رهبر معظم‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌، است‌ كه‌ در ديدار اصحاب‌ فرهنگ‌ و هنر ايراد گرديده‌ است‌ .

آنچه‌ كه‌ مجموعاً به‌ نظرم‌ مي‌رسد عرض‌ كنم‌، اين‌ است‌ كه‌ مسألة‌ هنر و هنرمند، جزو مسائلي‌ است‌ كه‌ هم‌ ظريف‌ است‌، هم‌ به‌ شدت‌ حساس‌ و دقيق‌ است‌ و مرزهاي‌ دشواري‌ در اين‌ زمينه‌ وجود دارد. اگر ما به‌ اين‌ مرزها بي‌توجه‌ باشيم‌، ممكن‌ است‌ خطا كنيم‌ و برخلاف‌ آنچه‌ كه‌ شايسته‌ است‌، عمل‌ نماييم‌؛ البته‌ اين‌ مربوط‌ به‌ ماست‌. سخن‌ دربارة‌ مرزهايي‌ كه‌ هنرمند بايد رعايت‌ كند، نيست‌؛ آن‌ ماجراي‌ ديگري‌ است‌. ما كه‌ با مسألة‌ هنر و هنرمند ـبا اين‌ موضوع‌ مهم‌ در ادارة‌ كشور ـ مواجه‌ايم‌، بايد مرزها را درست‌ بشناسيم‌ تا بتوانيم‌ درست‌ قضاوت‌ كنيم‌ و براساس‌ قضاوت‌ عمل‌ نماييم‌.

البته‌ هر هنرمندي‌ به‌ تنهايي‌ يك‌ دنياست‌؛ اين‌ خاصيتِ هنري‌ است‌ كه‌ در وجود اوست‌. اگر انسان‌ فرصت‌ مي‌كرد تا غمگسارانه‌ پاي‌ دل‌ هنرمندها بنشيند، دنياي‌ عجيب‌ و زيبايي‌ مي‌ديد؛ آميخته‌اي‌ از غمها و شاديها؛ آرزوها و نگرانيها و آرمانها؛ ولي‌ متأسفانه‌ اين‌ مجال‌ وجود ندارد. يكي‌ از دوستان‌ از هنر به‌ عنوان‌ جواهر سفيد تعبير كردند؛ بله‌، گوهر بسيار گرانبهايي‌ است‌ كه‌ ارزش‌ و گرانبهاييِ آن‌ فقط‌ بدين‌ جهت‌ نيست‌ كه‌ دلها و چشمهايي‌ را به‌ خود جذب‌ مي‌كند ـ خيلي‌ از چيزهايي‌ كه‌ هنري‌ نيست‌، ممكن‌ است‌ چشمها و دلهايي‌ را به‌ خود جذب‌ كند ـ نه‌، اين‌ يك‌ موهبت‌ و عطية‌ الهي‌ است‌. حقيقت‌ هنر ـ هر نوع‌ هنري‌ ـ يك‌ عطية‌ الهي‌ است‌. اگرچه‌ بُروز هنر در چگونگي‌ تبيين‌ است‌، اما اين‌، همة‌ حقيقت‌ هنر نيست‌؛ پيش‌ از تبيين‌، يك‌ ادراك‌ و احساس‌ هنري‌ وجود دارد؛ نكتة‌ اصلي‌ آن‌جاست‌. بعد از آن‌ كه‌ يك‌ زيبايي‌، يك‌ ظرافت‌ و يك‌ حقيقت‌ ادراك‌ شد، از آن‌ هزار نكتة‌ باريكتر از مو كه‌ گاهي‌ آدمهاي‌ غير هنرمند نمي‌توانند يك‌ نكته‌اش‌ را هم‌ درك‌ كنند، هنرمند با همان‌ روح‌ هنري‌ و با آن‌ چراغ‌ هنر كه‌ در درون‌ او برافروخته‌ شده‌ است‌، ظرايف‌ و دقايق‌ و حقايقي‌ را ابراز مي‌كند؛ اين‌ مي‌شود هنر واقعي‌ و حقيقي‌، كه‌ ناشي‌ از يك‌ ادراك‌ و يك‌ بازتاب‌ و يك‌ تبيين‌ است‌.

در واقع‌ هنر يك‌ موهبت‌ الهي‌ و يك‌ حقيقت‌ بسيار فاخر است‌. به‌ طور طبيعي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ اين‌ موهبت‌ از سوي‌ پروردگار به‌ او داده‌ شده‌ است‌، مثل‌ همة‌ ثروتهاي‌ ديگر، بايد بار مسؤوليتي‌ را هم‌ براي‌ خودش‌ قائل‌ باشد؛ يعني‌ ، داده‌هاي‌ خدا همراه‌ با انجام‌ تكليفهاست‌. اين‌ تكليفها لزوماً همه‌ ديني‌ و شرعي‌ نيست‌؛ تكليفهايي‌ است‌ كه‌ خيلي‌ از آنها از دل‌ انسان‌ بر مي‌خيزد. وقتي‌ شما چشم‌ داريد، اين‌ نعمتي‌ است‌ كه‌ بعضيها آن‌ را ندارند؛ اما اين‌ چشم‌ به‌ طور طبيعي‌ غير از لذتها و برخورداريهايي‌ كه‌ به‌ شما مي‌دهد، تكليفي‌ را هم‌ بر دوش‌ شما مي‌گذارد؛ اين‌ تكليف‌ به‌ خاطر چشمي‌ است‌ كه‌ شما داريد. لازم‌ نيست‌ كه‌ دين‌ به‌ آدم‌ بگويد، يا يك‌ آية‌ قرآن‌ درباره‌اش‌ نازل‌ شده‌ باشد؛ اين‌ را دل‌ شما مي‌فهمد. يا هيچ‌ كس‌ در دنيا نيست‌ كه‌ ثروتمندي‌ را ـ ولو آن‌ برخورداري‌، با كدّ يمين‌ و عرق‌ جبينِ خودش‌ به‌ دست‌ آمده‌ باشد ـ ملامت‌ نكند، هنگامي‌ كه‌ ببيند او نسبت‌ به‌ مستمندان‌، بي‌خيال‌ و بي‌تفاوت‌ و طعنه‌زن‌ است‌؛ در حالي‌ كه‌ آن‌ ثروتمند ممكن‌ است‌ به‌ شما بگويد خودم‌ اين‌ ثروت‌ را به‌ دست‌ آوردم‌ و مال‌ خودم‌ است‌؛ اما شما از او نمي‌پذيريد. وقتي‌ ثروت‌ و موهبت‌ و دستاوردي‌ وجود دارد، در قبال‌ آن‌ تكليفي‌ هم‌ خواهد بود.

البته‌ هنر از آن‌ چيزهايي‌ نيست‌ كه‌ يكسره‌ با كدّ يمين‌ و عرق‌ جبين‌ به‌ دست‌ آمده‌ باشد. تا قريحه‌ و استعداد هنري‌ در شما نباشد، هر قدر هم‌ كه‌ زحمت‌ بكشيد، باز همچنان‌ در آن‌ خَم‌ اول‌ باقي‌ خواهيد ماند. آن‌ قريحه‌، كار و دستاورد شما نيست‌؛ آن‌ را به‌ شما داده‌اند. خدا همة‌ نعمتها را به‌ انسان‌ مي‌دهد؛ هرچند مجراي‌ آن‌، جامعه‌ و پدر و مادر و محيط‌ و چيزهاي‌ ديگر است‌. شما زحمت‌ كشيده‌ايد، اما فرصت‌ و همّتِ زحمت‌ كشيدن‌ را هم‌ خدا به‌ شما داده‌ است‌ تا توانستيد در وجود خودتان‌ هنر را به‌ اعتلاء برسانيد.

بعضي ها مي‌گويند در هنر متعهد، كلمة‌ اول‌ با كلمة‌ دوم‌ تناقض‌ دارد. هنر، يعني‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ مبتني‌ بر تخيل‌ آزاد انسان‌ است‌ و متعهد، يعني‌ زنجير شده‌؛ اين‌ دو چگونه‌ با هم‌ مي‌سازد! اين‌ يك‌ تصور است‌؛ البته‌ تصور درستي‌ نيست‌. بحث‌ مسؤوليت‌ و تعهد هنرمند، قبل‌ از هنرمند بودن‌ او به‌ انسان‌ بودن‌ او برمي‌گردد. بالاخره‌ يك‌ هنرمند قبل‌ از اين‌ كه‌ يك‌ هنرمند باشد، يك‌ انسان‌ است‌؛ انسان‌ كه‌ نمي‌تواند مسؤول‌ نباشد. اولين‌ مسؤوليتِ انسان‌ در مقابل‌ انسانهاست‌. اگرچه‌ انسان‌ در مقابل‌ طبيعت‌ و زمين‌ و آسمان‌ هم‌ تعهد دارد، اما مسؤوليت‌ بزرگ‌ او در قبال‌ انسانهاست‌. درعين‌حال‌ هنرمند به‌ خاطر ويژگي‌ بسيار ممتازش‌، تعهد جداگانه‌اي‌ غير از آن‌ بياني‌ كه‌ قبلاً گفتم‌، دارد.

هنرمند، هم‌ در باب‌ فرم‌ و قالب‌ هنرِ خودش‌ و هم‌ در قبال‌ مضمون‌ تعهد دارد. كسي‌ كه‌ قريحة‌ هنري‌ دارد، نبايد به‌ سطح‌ پايين‌ اكتفا كند؛ اين‌ يك‌ تعهد است‌. هنرمند تنبل‌ و بي‌تلاش‌، هنرمندي‌ كه‌ براي‌ تعالي‌ كار هنريِ خودش‌ و ايجاد خلاقيت‌ تلاش‌ نمي‌كند، در حقيقت‌ به‌ مسؤوليتِ هنري‌ خودش‌ در قبال‌ قالب‌ عمل‌ نكرده‌ است‌. هنرمند بايد دايم‌ تلاش‌ كند. البته‌ ممكن‌ است‌ انسان‌ يك‌ وقت‌ به‌ جايي‌ برسد كه‌ بيش‌ از آن‌ نمي‌تواند تلاش‌ كند ـ بحثي‌ نيست‌ ـ اما تا آن‌جايي‌ كه‌ مي‌تواند، بايد براي‌ اعتلاي‌ قالب‌ هنري‌ تلاش‌ كند. اين‌ تعهد در قبال‌ قالب‌، بدون‌ يك‌ احساس‌ شور و عشق‌ و مسؤوليت‌ ـ البته‌ اين‌ شور و عشق‌ هم‌ مسؤوليت‌ است‌؛ آن‌ هم‌ يك‌ دست‌ قوي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را وادار به‌ كاري‌ مي‌كند و نمي‌گذارد كه‌ احساس‌ تنبلي‌ و تن‌آسايي‌، او را از كار باز بدارد ـ به‌ دست‌ نمي‌آيد.

علاوه‌ بر اين‌، تعهد در قبال‌ مضمون‌ است‌. ما چه‌ مي‌خواهيم‌ ارائه‌ بدهيم‌؟ اگر انسان‌ محترم‌ و عزيز است‌، دل‌ و ذهن‌ و فكر او هم‌ عزيز و محترم‌ است‌. نمي‌شود هر چيزي‌ را به‌ مخاطب‌ داد، فقط‌ به‌ صرف‌ اين‌كه‌ او نشسته‌ و دارد به‌ حرفهاي‌ ما گوش‌ مي‌دهد؛ بايد ببينيم‌ به‌ او چه‌ مي‌خواهيم‌ بدهيم‌. البته‌ بحث‌ اين‌كه‌ ما وارد كدام‌ دسته‌بندي‌ سياسي‌ بشويم‌ يا نشويم‌ ـ اين‌ حرفهايي‌ كه‌ بعضي‌ از دوستان‌ مي‌زنند ـ مسائلي‌ است‌ كه‌ شما بايد از اينها عبور كرده‌ باشيد؛ اينها محل‌ كلام‌ نيست‌؛ محل‌ كلام‌، اخلاق‌ و فضيلت‌ است‌. من‌ مطلبي‌ را ـ به‌ گمانم‌ ـ از قول‌ رومن‌ رولان‌ خواندم‌ كه‌ گفته‌ بود در يك‌ كار هنري‌، يك‌ درصد هنر، نودونه‌ درصد اخلاق‌ ـ يا احتياطاً اين‌طوري‌ بگوييم‌: ده‌ درصد هنر، نود درصد اخلاق‌ ـ به‌ نظرم‌ رسيد كه‌ اين‌ حرف‌، حرف‌ دقيقي‌ نيست‌. اگر از من‌ سؤال‌ كنند، من‌ مي‌گويم‌ صددرصد هنر و صددرصد اخلاق‌؛ اينها با هم‌ منافات‌ ندارند. بايد صددرصد كار را با خلاقيت‌ هنري‌ ارائه‌ داد و صددرصد آن‌ را از مضمون‌ عالي‌ و تعالي‌بخش‌ و پيشبرنده‌ و فضيلت‌ساز پُر كرد و انباشت‌. آن‌ چيزي‌ كه‌ دغدغة‌ برخي‌ آدمهاي‌ دلسوز در زمينة‌ مسائل‌ هنري‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ ما به‌ بهانة‌ آزادي‌ تخيل‌ يا آزادي‌ هنري‌، فضيلت‌سوزي‌ و هتك‌ اخلاق‌ نكنيم‌؛ اين‌ بسيار مهم‌ است‌. بنابراين‌ هنرِ متعهد يك‌ واژة‌ درست‌ است‌.

هنرمند بايد خود را به‌ حقيقتي‌ متعهد بداند. آن‌ حقيقت‌ چيست‌؟ اين‌كه‌ هنرمند در چه‌ سطحي‌ از انديشه‌ قرار دارد تا بتواند همه‌ و يا بخشي‌ از آن‌ حقيقت‌ را ببيند و بشناسد، بحث‌ ديگري‌ است‌. البته‌ هرچه‌ انديشه‌ و فكر و درك‌ عقلاني‌ بالاتر باشد، مي‌تواند به‌ آن‌ درك‌ ظريف‌ هنري‌ كيفيت‌ بيشتري‌ بدهد. حافظ‌ شيرازي‌ صرفاً يك‌ هنرمند نيست‌؛ بلكه‌ معارف‌ بلندي‌ نيز در كلمات‌ او وجود دارد؛ اين‌ معارف‌ هم‌ فقط‌ با هنرمند بودن‌ به‌

 دست‌ نمي‌آيد؛ بلكه‌ يك‌ پشتوانة‌ فلسفي‌ و فكري‌ لازم‌ دارد. بايد متّكا يا نقطة‌ عزيمت‌ و خاستگاهي‌ از انديشة‌ والا، اين‌ درك‌ هنري‌ و سپس‌ تبيين‌ هنري‌ را پشتيباني‌ كند. البته‌ همه‌ در يك‌ سطح‌ نيستند؛ توقع‌ هم‌ نيست‌ كه‌ اين‌چنين‌ باشند. اين‌ در مورد همة‌ رشته‌هاي‌ هنري‌ صادق‌ است‌. شما از معماري‌ بگيريد تا نقاشي‌ و طراحي‌ و مجسمه‌سازي‌ و تا كارهاي‌ سينما و تئاتر و شعر و موسيقي‌ و بقية‌ رشته‌هاي‌ هنري‌، همين‌ معنا در آنها وجود دارد. يك‌ وقت‌ شما معماري‌ را مي‌بينيد كه‌ انديشه‌اي‌ دارد؛ يك‌ وقت‌ يك‌ معمار از لحاظ‌ انديشه‌، لُخت‌ و بي‌هويت‌ است‌ و متكي‌ به‌ فكري‌ نيست‌؛ اينها اگر بخواهند بنايي‌ را ايجاد كنند، دو گونه‌ طراحي‌ مي‌كنند. اگر ساخت‌ يك‌ شهر را به‌ دست‌ دو نفر آدمِ اين‌طوري‌ بدهند، يك‌ نيمة‌ آن‌ با نيمة‌ ديگر، به‌ كلي‌ متفاوت‌ خواهد بود. به‌ هر حال‌ اين‌ تعهد، لازم‌ است‌.

هنر ملتزم‌ و متعهد، يك‌ حقيقت‌ است‌؛ ما بايد به‌ آن‌ اقرار كنيم‌؛ نمي‌توان‌ رها و يله‌ و بي‌هوا و با انگيزه‌هاي‌ روزبه‌ روز و احياناً پايين‌ و پست‌ يا ناسالم‌، دنبال‌ هنر رفت‌ و سرافراز بود؛ چون‌ آن‌ ابتهاجي‌ كه‌ در هنرمند وجود دارد ـ هنرمند بهجت‌ ويژه‌اي‌ دارد كه‌ با شاديهاي‌ معمولي‌ فرق‌ دارد و در غير هنرمند اصلاً ديده‌ نمي‌شود ـ در صورتي‌ ، حقيقتاً به‌ وجود خواهد آمد كه‌ بداند دنبال‌ چه‌ چيزي‌ دارد مي‌رود و چه‌ كار مي‌خواهد بكند، تا با هنرمنديِ خودش‌ احساس‌ رضايت‌ و بهجت‌ كند كه‌ دارد آن‌ كار را انجام‌ مي‌دهد. در اين‌ صورت‌ بايد اخلاق‌ انساني‌، فضيلتها و معارف‌ والاي‌ ديني‌ و الهي‌ مورد توجه‌ باشند.

نكتة‌ ديگر ،بحث‌ هنر ديني‌ است‌. من‌ مي‌خواهم‌ اين‌ را عرض‌ كنم‌ كه‌ هنر ديني‌ به‌هيچ‌وجه‌ به‌ معناي‌ قشريگري‌ و تظاهر رياكارانة‌ ديني‌ نيست‌ و اين‌ هنر لزوماً با واژگان‌ ديني‌ به‌ وجود نمي‌آيد. اي‌ بسا هنري‌ صددرصد ديني‌ باشد، اما در آن‌ از واژگان‌ عرفي‌ و غيرديني‌ استفاده‌ شده‌ باشد. نبايد تصور كرد كه‌ هنر ديني‌ آن‌ است‌ كه‌ حتماً يك‌ داستان‌ ديني‌ را به‌ تصوير بكشد يا از يك‌ مقولة‌ ديني‌ ـ مثلاً روحانيت‌ و غيره‌ ـ صحبت‌ كند. هنر ديني‌ آن‌ است‌ كه‌ بتواند معارفي‌ را كه‌ همة‌ اديان‌ ـ و بيش‌ از همه‌، دين‌ مبين‌ اسلام‌ ـ به‌ نشر آن‌ در بين‌ انسانها همت‌ گماشته‌اند و جانهاي‌ پاكي‌ در راه‌ نشر اين‌ حقايق‌ نثار شده‌ است‌، نشر بدهد، جاودانه‌ كند و در ذهنها ماندگار سازد. اين‌ معارف‌، معارف‌ بلند ديني‌ است‌؛ اينها حقايقي‌ است‌ كه‌ همة‌ پيامبران‌ الهي‌ براي‌ آوردن‌ آنها به‌ ميان‌ زندگي‌ بشر، بارهاي‌ سنگيني‌ را تحمل‌ كردند. نمي‌شود ما اين‌جا بنشينيم‌ و تلاشهاي‌ زبده‌ترين‌ انسانهاي‌ عالم‌ را ـ كه‌ مصلحان‌ و پيامبران‌ و مجاهدان‌ راه‌ خدا بودند ـ تخطئه‌ كنيم‌ و نسبت‌ به‌ آن‌ بي‌تفاوت‌ بگذريم‌. هنرديني‌ اين‌ معارف‌ را منتشر مي‌كند؛ هنر ديني‌ عدالت‌ را در جامعه‌ به‌ صورت‌ يك‌ ارزش‌ معرفي‌ مي‌كند؛ ولو شما هيچ‌ اسمي‌ از دين‌ و هيچ‌ آيه‌اي‌ از قرآن‌ و هيچ‌ حديثي‌ در باب‌ عدالت‌ در خلال‌ هنرتان‌ نياوريد. مثلاً هيچ‌ لزومي‌ ندارد كه‌ در محاورات‌ سينمايي‌ يا در تئاتر، نام‌ و يا شكلي‌ كه‌ نماد دين‌ است‌، وجود داشته‌ باشد تا حتماً ديني‌ باشد ؛ نه‌ ، شما مي‌توانيد در باب‌ عدالت‌ ، رساترين‌ سخن‌ را در هنرهاي‌ نمايشي‌ بياوريد ؛ در اين‌ صورت‌ به‌ هنر ديني‌ توجه‌ كرده‌ايد.

 آن‌ چيزي‌ كه‌ در هنر ديني‌ بشدت‌ مورد توجه‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ اين‌ هنر در خدمت‌ شهوت‌ و خشونت‌ و ابتذال‌ و استحالة‌ هويت‌ انسان‌ و جامعه‌ قرار نگيرد. جامعة‌ ما بعد از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ احساس‌ هويت‌ كرد؛ يعني‌ ، شخصيت‌ خودش‌ را باز يافت‌. ما به‌ عنوان‌ جزء نودونهم‌ در امواج‌ حركات‌ جهاني‌ غرق‌ و گم‌ بوديم‌؛ انقلاب‌ ، ما را زنده‌ كرد و به‌ ما شخصيت‌ داد. انقلاب‌ ،به‌ ما آموخت‌ كه‌ يك‌ ملت‌ مي‌تواند در اساسي‌ترين‌ مسائل‌ جهاني‌، سخن‌ و موضعي‌ داشته‌ باشد و آن‌ را با صراحت‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ اين‌كه‌ قدرتمندان‌ و قلدرهاي‌ عالم‌ چه‌ مي‌خواهند ، ابراز كند و پاي‌ آن‌ بايستد. ارزش‌ يك‌ ملت‌ در جامعة‌ بين‌الملل‌ به‌ اين‌ چيزهاست‌، نه‌ به‌ دنباله‌روي‌ كوركورانه‌ ؛ آن‌ هم‌ نه‌ از چيزهاي‌ خوب‌، بلكه‌ از نقاط‌ منفي‌. براي‌ يك‌ ملت‌، بله‌قربانگوي‌ دولتهاي‌ گردن‌ كلفت‌تر و قوي‌تر و ثروتمندتر بودن‌ ارزش‌ نيست‌؛ اين‌ را انقلاب‌ به‌ ما داد؛ اين‌ به‌ بركت‌ اسلام‌ به‌ ما رسيد. الا´ن‌ هم‌ با قدرتِ تمام‌، نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و ملت‌ ايران‌ در صحنة‌ جهاني‌ به‌ عنوان‌ يك‌ ملت‌ شجاع‌ كه‌ در زمينة‌ مسائل‌ گوناگون‌ صاحب‌ ايده‌اند، مطرحند. در عين‌ حال‌ ما بياييم‌ با كمك‌ هنر خود، دايماً از كنار اين‌ معنا بساييم‌ يا آن‌ را به‌ انواع‌ حرفها و لجنها آغشته‌ كنيم‌؛ اين‌ درست‌ است‌؟ هنر نبايد در اين‌ جهت‌ قرار بگيرد.

 هنر ديني‌ را نبايد با هنر قشري‌ و تحجرگرا ـ و به‌ تعبيري‌ پيروي‌ از روشهاي‌ فلان‌ مجموعة‌ جاهل‌ و نادان‌ اشتباه‌ كرد. هنر ديني‌ عبارت‌ است‌ از هنري‌ كه‌ بتواند مجسم‌ كننده‌ و ارائه‌ كنندة‌ آرمانهاي‌ دين‌ اسلام‌ ـ كه‌ البته‌ برترين‌ آرمانهاي‌ اديان‌ الهي‌ است‌ ـ باشد. اين‌ آرمانها همان‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ سعادت‌ انسان‌، حقوق‌ معنوي‌ انسان‌، اعتلاي‌ انسان‌، تقوا و پرهيزگاري‌ انسان‌ و عدالت‌ جامعة‌ انساني‌ را تأمين‌ مي‌كند.

البته‌ هيچ‌ الزام‌ و اجباري‌ وجود ندارد كه‌ اين‌گونه‌ عمل‌ بشود يا نشود. كساني‌ كه‌ با نظرات‌ من‌ در اين‌ زمينه‌ها آشنا هستند، مي‌دانند كه‌ بنده‌ معتقد نيستم‌ كه‌ هنر با بخشنامه‌ و دستور و فرمان‌ و حكم‌ و اين‌طور چيزها درست‌ مي‌شود ؛ اين‌ از آن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌ با حكم‌ درست‌ نمي‌شود؛ بايد انگيزه‌ وجود داشته‌ باشد؛ هرچند انگيزه‌هاي‌ ناپاك‌ هم‌ وجود دارد.

 مقولة‌ ديگري‌ كه‌ من‌ مختصراً آن‌ را عرض‌ مي‌كنم‌، هنر انقلابي‌ است‌. توقع‌ انقلاب‌ از هنر و هنرمند، مبتني‌ بر نگاه‌ زيباشناختي‌ در زمينة‌ هنر است‌ ؛ توقع‌ زيادي‌ هم‌ نيست‌. ملتي‌ در يك‌ دفاع‌ هشت‌ ساله‌ با همة‌ وجود به‌ ميدان‌ آمد. جوانان‌ به‌ جبهه‌ رفتند و از فداكاري‌ در راه‌ ارزشي‌ كه‌ براي‌ آنها وجود داشت‌، استقبال‌ كردند ـ مادران‌ و پدران‌ و همسران‌ و فرزندان‌ و كساني‌ كه‌ پشت‌ جبهه‌ تلاش‌ مي‌كردند نيز طور ديگري‌ حماسه‌ آفريدند. شما خاطرات‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ را مرور كنيد، ببينيد براي‌ يك‌ نگاه‌ هنرمندانه‌ به‌ حالت‌ و كيفيت‌ يك‌ جامعه‌، چيزي‌ از اين‌ زيباتر پيدا مي‌كنيد؟ شما در عالي‌ترين‌ آثار دراماتيك‌ دنيا، آن‌جايي‌ كه‌ به‌ فداكاري‌ يك‌ انسان‌ برخورد مي‌كنيد، او را تحسين‌ و ستايش‌ مي‌كنيد. وقتي‌ فيلم‌، آهنگ‌، تابلوي‌ نقاشي‌، زندگي‌ فلان‌ انقلابي‌ ـ مثلاً ژاندارك‌ ـ يا سرباز فداكار فلان‌ كشور را براي‌ شما به‌ تصوير مي‌كشند، در دل‌ و باطن‌ وجدان‌ خودتان‌، نمي‌توانيد كار او را تحسين‌ نكنيد. هزاران‌ حادثة‌ به‌ مراتب‌ با ارزش‌تر و بزرگتر از آنچه‌ كه‌ در اين‌ اثر هنري‌ نشان‌ داده‌ شده‌، در دوران‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ و در خود انقلاب‌، در خانة‌ شما اتفاق‌ افتاد؛ آيا اين‌ زيبايي‌ نيست‌؟ هنر مي‌تواند از كنار اين‌ قضيه‌ بي‌تفاوت‌ بگذرد؟ توقع‌ انقلاب‌ اين‌ است‌ و توقعِ زياده‌خواهانه‌اي‌ نيست‌.

 توقع‌ انقلاب‌ از هنر و هنرمند، يك‌ توقع‌ زورگويانه‌ و زياده‌خواهانه‌ نيست‌؛ مبتني‌ بر همان‌ مباني‌ زيباشناختي‌ هنر است‌. هنر آن‌ است‌ كه‌ زيباييها را درك‌ كند. اين‌ زيباييها لزوماً گل‌ و بلبل‌ نيست‌؛ گاهي‌ اوقات‌، انداختن‌ يك‌ نفر در آتش‌ و تحمل‌ آن‌، زيباتر از هر گل‌ و بلبلي‌ است‌. هنرمند بايد اين‌ را ببيند، درك‌ كند و آن‌ را با زبان‌ هنر تبيين‌ نمايد.

 چند جمله‌اي‌ هم‌ در خصوص‌ هنر و سياست‌ عرض‌ كنم‌. هميشه‌ توصية‌ من‌ به‌ هنرمندها و كساني‌ كه‌ با كار هنري‌ سر و كار دارند، اين‌ است‌ كه‌ اينها را به‌ بازيهاي‌ خطي‌ و سياسي‌ نكشانيد؛ بحث‌ حالا هم‌ نيست‌؛ از زماني‌ كه‌ بنده‌ رئيس‌ جمهور بودم‌، هر گاه‌ با وزراي‌ ارشاد وقت‌ و مسؤولان‌ گوناگون‌ مواجه‌ مي‌شدم‌، اين‌ نكته‌ را مي‌گفتم‌؛ توصيه‌هاي‌ خاصي‌ هم‌ نسبت‌ به‌ اشخاص‌ گوناگون‌ داشتم‌ كه‌ همه‌ در اين‌ جهت‌ بوده‌ كه‌ نگذاريد خطوط‌ سياسي‌ و جناحهاي‌ سياسي‌ و شبه‌حزبها بيايند و وارد اين‌ مقوله‌ شوند و آن‌ را قبضه‌ كنند؛ زيرا در اين‌ صورت‌ همه‌ چيز تباه‌ خواهد شد. اما اشتباه‌ نكنيد؛ آن‌جايي‌ كه‌ پاي‌ حفظ‌ ارزشها و تداوم‌ بخشيدن‌ به‌ آنهاست‌، يا صحبت‌ از استحالة‌ ارزشهاست‌، يك‌ خط‌ كشي‌ وجود دارد؛ شما نمي‌توانيد بگوييد من‌ نه‌ اين‌ طرف‌ هستم‌، نه‌ آن‌ طرف‌؛ مگر مي‌شود؟ اين‌ مي‌شود بي‌هويتي‌. مگر مي‌شود آدم‌ به‌ يك‌ ارزش‌، هم‌ معتقد باشد، هم‌ نباشد؛ يك‌ ارزشي‌ را، هم‌ پاس‌ بدارد، هم‌ ندارد؟ اين‌جا آدم‌ بايد موضع‌ انتخاب‌ كند و پاي‌ آن‌ بايستد. البته‌ من‌ هيچ‌ نفي‌ نمي‌كنم‌؛ ممكن‌ است‌ كسي‌ اشتباه‌ كند؛ در اين‌ صورت‌ انسان‌ خطا را جبران‌ مي‌كند؛ كمااين‌كه‌ در مواردي‌ به‌ بعضي‌ از دوستاني‌ كه‌ آثار خودشان‌ را به‌ من‌ ارائه‌ كردند يا از طريق‌ ديگري‌ من‌ آن‌ آثار را ديدم‌ و به‌ نظرات‌ نقادانه‌اي‌ رسيدم‌ ـ چه‌ در بازيها، چه‌ در محاوره‌ها و به‌ قول‌ شما ديالوگها، چه‌ در برخي‌ از صحنه‌پردازيها ـ به‌ آنها گفتم‌.

اما يك‌ نكته‌ وجود دارد و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ ببينيد عزيزان‌ من‌! سياست‌ در دنياي‌ امروز از هنر استفادة‌ ناشايسته‌ مي‌كند. اگر بگوييم‌ نمي‌كند، دليل‌ بي‌اطلاعي‌ است‌. نه‌ فقط‌ امروز استفاده‌ مي‌كند، بلكه‌ از سابق‌ استفاده‌ مي‌كرده‌ است‌. شما در اين‌جا مي‌خواهيد چه‌ كار كنيد؟ اگر همة‌ سياستمداران‌ و مستكبران‌ و قلدران‌ و صاحب‌اختياران‌ دنيا مي‌آمدند در مقابل‌ كتاب‌ مقدس‌ خودشان‌ قسم‌ جلاله‌ مي‌خوردند كه‌ از هنر استفاده‌ نكنند، مي‌شد آدم‌ نسبتاً خيال‌ راحتي‌ پيدا كند و بگويد خيلي‌ خوب‌، الحمدلله، هنر خلاص‌ شد؛ اما آنها دارند از هنر استفاده‌ مي‌كنند. شما مي‌خواهيد چه‌ كار كنيد؟ آيا شما مي‌خواهيد در مقابلة‌ با مطامعي‌ كه‌ آنها به‌ وسيلة‌ هنر به‌ آن‌ مي‌رسند، از اين‌ ابزار بهره‌ نبريد؟ اين‌ خردمندانه‌ است‌؟ نه‌، اين‌ خردمندانه‌ نيست‌.

 من‌ احترام‌ و ستايش‌ خودم‌ را نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ در عرصة‌ هنر، دلسوزانه‌، مسؤولانه‌ و متعهدانه‌ بذل‌ تلاش‌ و همت‌ مي‌كنند، عرض‌ مي‌كنم‌ و از آنها تشكر مي‌كنم‌ و همچنين‌ از كساني‌ كه‌ كارهاي‌ درخشان‌ و باارزشي‌ ارائه‌ كرده‌اند ـ چه‌ پيشكسوتهاي‌ باارزش‌ ما، چه‌ جوانهاي‌ نوباليدة‌ ما ـ سپاسگزارم‌؛ ان‌شاءالله همة‌ شما موفق‌ و مؤيد باشيد.

  والسّلام‌ عليكم‌ و رحمة‌الله و بركاته‌