داستان هود و قوم عاد
داستان هود وقوم عاد
در سرزمین بین احقاف « در جنوب عربستان » و عمان قومی معروف به قوم عاد سالیان درازی بود که زندگی می کردند. آنها بکار زراعت و حشم داری مشغول بودند و در سایه رحمت خداوند افرادی بودند تنومند و سالم و ثروتمند که در اثر کار و کوشش دارای مال و منال فراوانی شده بودند، گروهی از ایشان به تجارت روی آورده و تعدادی نیز به باغداری مشغول بودند به همین جهت و در سایه همین کار و کوشش از هر جهت در رفاه و آسایش روزگار می گذرانیدند.
امّا متاسفانه زندگی راحت و ثروتهای فراوان آنان را از راه راست و مستقیم منحرف ساخت و به طغیان و سرکشی شان وادار نمود تا جائیکه غرور و خودپرستی جای وحدانیت و خدا پرستی را گرفت و عده ای از آنها پیکره هایی عجیب و غریب از سنگ و چوب ساختند و نام خدایان بر روی آنان نهادند و در غم و شادی بجای توسل به خداوند یکتا از آنها استعانت طلبیدند. و با ساخته های دست خویش به راز و نیاز پرداختند و از ایشان حاجت خواستند و به نام آنها نذوراتی بوجود آوردند.
قوم عاد بت پرستی را از نسلی به نسل دیگر تداوم دادند و تفکر آن را نداشتند که دربارۀ اعمال خود بیندیشند و به این واقعیت پی نبردند که بتها را خودشان با دست خودشان ساخته و پرداخته اند و هر لحظه که اراده نمایند می توانند آنها را نابود گردانند و بار دیگر از همان مواد آنها را بسازند. و اصولا چه نیازی به آن پیکره ها دارند؟
آیا چه کاری آنها میتوانند برایشان انجام دهند؟ البته حقیقت را نمی توان از نظر دور داشت که عده ای از عناصر مفتخوار و ثروتمند جامعه از وجود بتها استفاده می نمودند و با آلت دست قرار دادن ایشان منافع خود را حفظ می کردند و بت پرستی منافعشان را تحکیم می نمودند و همانها بودند که نمی خواستند بت پرستی از بین برود چرا که با از میان رفتن این عارضه جاهلانه، مطمئنا منافع اینگونه افراد به خطر می افتاد. به همین علت آنها صلاحشان را در حفظ این سنت و آئین دیرینه می دانستند. چون کار بت پرستی بالا گرفت و عده ای با استفاده از بتهای بی ارزش ادعای بزرگی و سروری جامعه را داشتند و به ثروتهای فراوانی دست یافته بودند. خود را نیز دارای اصل و نسب می دانستند و افراد بیچاره و بینوایان جامعه را تحقیر می نمودندد. در حالیکه خودشان غرق در نعمت بودند برای سود بیشتر در احترام بتها می کوشیدند.
آنها مدام در احترام بتها می کوشیدند و چاره مشکلات و شفای دردهایشان را از بتها می خواستند. در تداوم این شیوۀ مردم فریب ظلم و شقاوت را به حد اعلی رسانیدند و جان و مال و ناموس دیگران را به بازی گرفتند و حاصل زحمت دیگران را به نام بتها از چنگالشان خارج ساختند.
به همین جهت خداوند اراده فرمود تا از میان ایشان پیامبری برگزیند تا قوم عاد را از گمراهی و ضلالت نجات بخشد.
در این زمان هود عاقلترین افراد قومش بود که به عدالت، زهد و تقوی شهرۀ خاص و عام بود. از این رو خداوند او را به پیغمبری برگزید و مأمورش ساخت تا ایشان را از بت پرستی منع نماید. و آنها را به یکتا پرستی دعوت کند.
هود زبان به هدایت آنان گشود و با دلیل و برهان به آنها راه راست را نمایاند و فرمود: آنچه بر شما می گذرد، از جهل و نادانیتان سرچشمه می گیرد چرا که شما ساخته های دست خودتان را پرستش می کنید.
ای قوم عاد بدانید و آگاه باشید، من خیرخواه شما هستم و از جانب خداوند متعال خالق زمین و آسمانها که شما را به زیور عقل و شعور آراسته و نعمتهای گوناگون به شما ارزانی داشته، برانگیخته شده ام تا شما را به خیر و صلاح فراخوانم. به سخنانم گوش فرا دهید و بدانید که این بتها عامل هیچ نفع و زیانی نیستند.
زیبنده نیست انسانهایی که خداوند یکتا وجودشان را به زیور عقل و اندیشه آراسته سنگها و چوبهایی را که با دست خود تراشیده اند پرستش نمایند و در برابر آن بهخاک بیفتند.
افراد قوم که توسط حامیان بتها علیه هود تحریک شده بودند به ایشان گفتند: ای هود تو را چه برتری بر ما بود که خدای تو، تو را از بین ما به پیغمبری برگزید؟
تو که مزیتی بر ما نداشتی، از اینها گذشته تو می گویی که در نزد خدای تو همه یکسان و برابر هستند. در حالیکه در دین پدران ما هر طبقه ای، از مردم جایگاه خاص خودشان را دارند، هیچگاه بزرگان قوم با افراد عادی در یک سطح نبوده اند و اکنون تو مدعی پیغمبری شده ای و میخواهی اساس زندگی ما را نابود کنی.
ولی بدان و آگاه باش که ما تو را قبول نداریم و به همان دین پدرانمان باقی خواهیم ماند. زیرا هیچ مزیتی را در تو نمی بینیم که تو راهنما و پیامبر ما باشی.
علاوه بر این نسبتها ی ناروای فراوانی از جمله سفاهت و نادانی نیز به وی دادند و او را دروغگو نامیدند. اما هود بار دیگر به آنها هشدار داد و فرمود: ای مردم آن کس که قابل و لایق پرستش است تنها خدای یگانه است و بس. که به ما هستی بخشیده و حیات و ممات ما در دستهای توانای اوست، و هم اوست که پس از مرگ ما را برانگیخته خواهد کرد تا حساب اعمال خود را بازپس دهیم. من در برابر هدایت شما هیچ مزدی نمیخواهم و طمع به جاه و مقام ندارم پس شایسته است به سخنانم گوش فرا دهید و دست از بت پرستی بردارید تا از عذاب خداوند در امان بمانید. شاید رحمت بیکران او شما را شامل گردد.
هود با صبر و بردباری همچنان به موعظه می پراخت و عاقبت که اصرار آنها را در بت پرستی دید و رفتار ناپسندشان را مشاهده نمود از ایشان مأیوس گردید و گفت: شما مختار هستید که به کلام من عمل نمائید و یا راه نادرست را ادامه دهید. امّا این را هم بدانید که از خشم الهی در امان نخواهید ماند. پس از اینکه به هلاکت رسیدید آتش دوزخ نیز در انتظار شما خواهد بود.
هود و یارانش در غاری سکنی گزیدند تا از عذاب الهی در امان باشند.
بت پرستانی که نفرین آنها را به مسخره گرفته بودند ناگهان متوجّه ابری سیاه و قیرگون شدند که در آسمان هویدا گردید.
عده ای خوش باورانه گفتند: این ابر رحمت است و عده ای مضطرب بودند که نکند همان بلای موعود باشد.
امّا دیری نپائید که طوفانی سخت و سهمگین وزیدن گرفت چنانکه درختان تنومند و ستبر را از جای کند و به دور دستها پرتاب نمود و چنان گرد و غباری آسمان را پوشانید که هوا تیره و تار گشت. به فرمان خداوند هود و پیروانش ایمن ماندند و از هر گزندی در امان بودند امّا سرنوشت بت پرستیان شوم بود. بطوریکه در منازل خود سیاه شدند و به خاک هلاکت افتادند و خود و جایگاهشان در زیر شنها مدفون گردید.
پس از هفت روز و هفت شب باد و طوفان هوا به حالت عادی بازگشت.
هود با پیروانش بسوی حضرموت رهسپار گردید و بقیه عمر را به ادامه رسالت پرداخت تا دار فانی را وداع فرمود.
پی نوشت: حضرت هود يكي از انبياي الهي است كه نام مباركش هفت بار در قرآن آمده ويك سوره نيز به نام ايشان مي باشد.هود از نوادگان حضرت نوح بوده وبا هفت واسطه به او مي رسد.ايشان را به اين خاطر هود مي گفتند كه از گمراهي قومش نجات يافته بود واز طرف خداوند براي هدايت قومش انتخاب شده بود.