نستعليق
نستعليق؛ امانتي در دست ما
يكي از جلوه هاي زبان، خط است كه در قالب نوشتار تجلي مي كند. گفتار، تابع ويژگي هاي صوتي و آهنگي است و قواعد نشانه گذاري با تغيير لحن و آهنگ و تكيه و سكون اعمال مي شود و به سخن ديگر، زبان گفتار شايد چندان تشخص نوشتار را نداشته باشد؛ يعني همان گونه كه سخني مي گوييم، نمي نويسيم. نوشتن، شرايط خاص خود را دارد و تا حدودي مي توان گفت مقيد تر و محافظه كارتر است.
زبان را تمام اهل زبان بدون آموزش و تعليم مدرسه اي مي آموزند؛ ولي نوشتن در گروي تعليم و آموزش است و از آنجا كه نوشتار، تأثيري بصري و رواني بر جاي مي گذارد (صوت و آواها مصداق عيني مي يابند و روي كاغذ نقش مي بندند). دستورنويسان بر قواعد نشانه گذاري و فصل و وصل تاكيد بيشتري مي كنند. پس يك جنبه از خط معيار به چگونگي پيوستگي و گسستگي كلمات و تركيبات مي پردازد، تا چهره يكدست و ثابتي از رسم الخط زبان ارائه كند. انتخاب نوع حروف در حروفچيني آثار مكتوب مي تواند به نوعي خط معيار تلقي شود و خط نسخ چاپي رايج در كتابها و روزنامه ها تا حدودي اين نقش را ايفا مي كند.
از عناصر فرهنگي ديگري كه امروز در معرض خطر قرار دارد، «خط» است. البته بديهي است كه با دگرگوني زبان، خط نيز متحول مي شود. ما ايرانيان در زمينه رشد و بالندگي خط و زبان سهم بسزايي داريم. يكي از اين افتخارات، پس از رويارويي با فرهنگ عربي و كاربرد خط عربي، ابداع خطي است كه تقريبا نزديك به 600 سال قدمت دارد و با ظرافت ها و متانت هاي خود، آريايي بودن ايرانيان را نيز يادآور مي شود، و آن خطي نيست جز «خط نستعليق».
زماني در ايران (قرون اول و دوم هجري قمري) خط پهلوي رايج بود كه با غلبه اعراب مغلوب شد؛ به طوري كه در قرن سوم هجري، خط عربي (كوفي) جايگزين خط پهلوي شد. ايرانيان پس از مدتي در شيوه خط كوفي، خطي را ابداع كردند كه به سبب سهولت در نوشتن، به خط «پيرآموز» موسوم شد و يكي از وجوه تمايز آن، منفصل نوشتن حروف بود كه با خطوط ظريفي به يكديگر متصل مي شد. اين مقاله نيز كه خطوط ششگانه (محقق، ثلث، ريحان، نسخ، ترقيع و رقاع) را قانونمند كرد، تبارش از مردمان فارسي بود و همچنين وقتي ميرزا احمد تبريزي در قرن دوازدهم شيوه اي متفاوت در نسخ نويسي را رايج كرد و چاشني اين از ملايمت خط نستعليق را در آن پديد آورد، بر ايراني كردن خطوط ماخوذ عربي تاكيد ورزيد.
در قرن هشتم هجري قمري هم ميرعلي تبريزي با ابداع خط نستعليق به طور مستقل خط ايراني را از خطوط عربي متمايز كرد و بعدها استاداني مانند ميرعلي هروي، سلطانعلي مشهدي، ميرعماد و كلهر بر اين امر تاكيد بيشتر ورزيدند.
پس از انقلاب، خط و خطنويسي رونق بسزايي پيدا كرد و به سبب تغيير نظام حكومتي از سلطنتي به اسلامي، خطوطي همچون: نسخ و ثلث رواج بسياري يافت، تا اين كه اخيرا خط كوفي و گاهي انواع آن از مقطعي و تزييني و... چشم آشناي مردم شده است. البته فراگيري اين خطوط براي انواع افراد اجتماع، زينت فرهنگي و هنري محسوب مي شود و بسي مايه افتخار و سربلندي است.
در خصوص زبان نيز همين طور بوده است و از سال 1314 هجري شمسي تا كنون سومين فرهنگستان در ايران تاسيس شده است. گاهي در واژه گزيني گروهي بر سره نويسي تاكيد داشته و عده اي عربي گرايي را تجويز كرده اند.
هنر گرافيك، هنر تلفيقي است و در آن خط و طراحي و تصوير سازي نقاشي، سهم مهمي دارند و هدف از اين هنر نيز صرف نظر از جذابيت هاي بصري و تزييني، برقراري ارتباط با تمام مردم است؛ ارتباطي كه به سهولت برقرار شود. از اين رو خود يك زبان است و عمده ترين كاركرد زبان نيز برقراري ارتباط است. بنابراين خط كه يكي از جلوه هاي زبان است، از عناصر تعيين كننده و مهم كارهاي گرافيكي محسوب مي شود و آشنايي با انواع آن - كه در ايران همچون تنوع زباني، انواع گوناگوني دارد و تشخيص محل كاربرد هر يك با توجه به موضوع، لازمه توفيق كارهاي گرافيكي است. اگر ضرورت حضور خط در مفهوم كلي را در آثار گرافيكي، در حكم «لفظ» بدانيم و انواع خطوط را با توجه به موضوع، «معني» تلقي كنيم، كارهاي گرافيكي زماني موفق خواهند بود كه «لفظ» و «معني» با هم تناسب داشته باشند. اگر بنا باشد براي ساخت غزل از قالب قصيده استفاده كنيم، ساختار كلام در هم مي ريزد و اثر ادبي خلق نمي شود.
واژه «گرافيك» از ريشه «گرافيكوس» در زبان يوناني، به معني «خط» و «رسم» گرفته شده است. ولي گويي همان گونه كه زبان فارسي به صورت پنهاني و خزنده، در معرض خطر است، خط نيز در پهنه كارهاي گرافيكي كمرنگ تر و بي روح تر و ناخواناتر مي شود؛ به طوري كه در اغلب پوستر ها، جلد كتابها، عنوان بندي، برخي از فيلمها و دكور و طراحي صحنه برنامه هاي تلويزيوني، اطلاعيه هاي تابلوهاي اعلانات در مراكز اداري و دانشگاهي و به طور كلي آفيشهاي تبليغاتي در سطح شهر با استفاده از خطوط كوفي، همگي، معلا و ... اين خطر به كمين نشسته و خط نستعليق كه به عروس خطوط مشهور است، در نظر نابالغان فكري، كارآرايي خود را از دست داده است و مظلومانه به گوشه فراموشي مي خزد و اين آفتي است كه زيور زبان فارسي، يعني خط نستعليق را تهديد مي كند.
در اين زمانه كه تجربه بصري مردم از خط بد - كه به مراتب بيش از خط خوش است. مضاعف مي شود و به نوعي سليقه هنري جامعه تنزل مي يابد و هر نازيبايي را زيبا مي انگارد و يا هر زيبايي را نازيبا به كار مي برد و نام اين سير را تحول مي گذارد، زحمات چند صد ساله بزرگان نيز با مقدار مي شود، به قول ميرعلي هروي:
عمري از مشق دو تا شد قد من همچون چنگ تا كه خط من بيچاره بدين قانون شد
و يا فردوسي كه مي گويد:
بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي
و بدينسان مي بينيم چگونه نتيجه زحمات و تلاش ادبا و خوشنويسان در عرصه زبان و خط، در معرض بي مهري قرار مي گيرد. قدما گفته اند نگاه كردن در هشت چيز، از جمله اجري روان و مصحف و خط زيبا و... به چشم قوت مي بخشد؛ ولي امروز طراحي هاي حروف بر بسياري از كارهاي گرافيكي و استفاده از خطوط نامتناسب، بجز القاي خشونت و ناآرامي و از هم گسيختگي هيچ ندارد.
اميد است خوشنويسان عزيز در كاستن تهديدهاي اين گونه خطوط، در خصوص خط نستعليق بيشتر بكوشند و از چنبره سنتي مطلق به در آيند و با منطبق كردن اصول خوشنويسي همراه با نقد عالمانه مسائل تحقيقي و پژوهشي، بر اعتلاي اين هنر بيفزايند و گرافيست هاي گرامي نيز آنچه در دنياي گرافيك و خط رايج است، بي مطالعه به مجموعه فرهنگي تحميل نكنند و خط ايراني يا خط معيارمان، نستعليق را ارج نهند و چهره آن را با زنگار بي دقتي و مسامحه كاري و بي مهري نيالايند.