مسجد جلوه گاه هنر اسلامي
مسجد جلوه گاه هنر اسلامي
در قلمرو اسلام، همة هنرها به خدمت مسجد به كار رفته و از اين راه جلال و سرفرازي يافته است .هنر معماري اسلامي، مثل بيشتر معماريهاي عصر ايمان، تقريبا" يك هنر ديني صرف بود. خانهها براي آن ساخته ميشد كه انسان زندگي كوتاه و ناچيز خود را در آنجا بگذراند، ولي خانههاي خدا ـ دست كم از درون ـ نمونة زيبايي جاويد بود. براي مسلمانان فقير و پرهيزكار، همين بس بود كه مسجد زيبا باشد. مال و كوشش وي به بناي آن صرف ميشد، همة هنر و صنعت خود را در آنجا به كار ميبرد و مسجد را چون قاليچهاي پيش كش خدا ميكرد و همة مردم ميتوانستند از اين زيبايي و شكوه بهرهور شوند. معمولا" مسجد را نزديك بازار شهر ميساختند كه از همه طرف بتوان آسان بدانجا رسيد .
بناي مسجد در ميان معماري اسلامي، اهميت فوق العادهاي دارد زيرا مسجد به عنوان عبادتگاه و مجمع و محل حل وفصل بسياري از اختلافات و نيز برگزاري بسياري از مراسم، همواره مورد توجه و احترام بود. صنعتگران و هنرمندان ميكوشيدند تا با همة مهارت و كارداني خود در ايجاد استحكام و زيبايي و فضاي معنوي آن نقشي داشته باشند و در واقع، "مسجد مجموعهاي است از هنرهاي گوناگون " كه بر روي هم، فضا و مكان خاصي را پديد آوردهاند. فضا و مكاني كه براي ايجاد رابطه ميان خدا و خلق متناسب باشد و در عين شكوه و جلال ،آراستگي و تزيين آن ذهن انسان را به جاي توجه به خداوند به خود مشغول ندارد. بنابراين، از آنجايي كه در سرزمينهاي اسلامي، مسجد پايگاه اجتماعي مسلمانان و پناهگاهي براي زندگي پرآشوب شهر به شمار ميآمد، به تزيين آن توجه خاص شده است و ميتوان گفت اولين جايگاه تجلي هنر اسلامي، مسجد بوده است.
اما مساجد اولية اسلام، بسيار ساده و محقر بنا ميشدند .در حقيقت هدف مسجد نقشة آن را معين كرده بود، يك صحن دار در يك طرف صحن كه پناهگاه و سايبان و محل درس بود. در قسمتي از صحن، رو به مكه ،بناي اصلي مسجد برپا ميشد كه محوطهاي مسقف و محصور و مربع بود و نمازگزاران در آنجا به صفهاي بلند رو به قبله ميايستادند. گاهي بالاي اين بنا، گنبدي بود كه ـ تقريبا" هميشه از آجر ساخته ميشد .اولين بناهايي كه به اين طريق ساخته شد بسيار كوچك و ساده بود و از ديوار گلي و چند تنه درخت خرما تشكيل ميشد ولي به زودي احتياج به داشتن بناهايي مستحكم و پابرجا احساس گرديد .
مسجد جامع در هر شهر بزرگترين پايگاه دين اسلام و مهمترين محل تجمع ،اعلام و انتشار اخبار و اعلاميههاي دولتي و مركز فعاليتهاي اجتماعي، فرهنگي و مكان شروع و مسير جنبشهاي مردمي است .به همين دليل، مسجد مركز ثقل بناي شهرهاي اسلامي است و معماري آن متناسب با شرايط اقليمي، مصالح در دسترس و تحت تأثير سنن و ديگر خصوصيات محلي شهروندان يا ساكنان هرمنطقه شكل گرفته است .در حقيقت، مسجد شخصيت اجتماعي و مردمي خود را از اسلام، و مشخصات معماري و ساختماني خويش را از تمدن بومي هر ناحيه گرفته است .
لازم به ذكر است كه معماري اسلام در حالي شروع به كار كرد كه فاقد هرگونه علم و اطلاع و سابقة باستاني در هنر معماري بود. به عبارت بهتر، كار را بادست خالي شروع كرد. بنابراين، هر چه از عوامل و مصالح معماري در اطراف خود يافت به كار برد، بدون آنكه نظري نسبت به انتخاب آنها داشته باشد .
در مرحلة اول، تمام عناصر معماري سوري، رومي، بيزانس و ايراني را مورد استفاده قرار داد و بدون آنكه يكي را بر ديگري برتري نهد به كار برد. در آغاز كار ،فقط فرمان ميداد و سفارش ميكرد. اما كمي بعد، در راه تربيت و تكامل پيشرفت كرد و طولي نكشيد كه در آنچه از ديگران تقليد كرده بود تجديد نظر نمود ؛ آنهايي را كه با طبيعت و مقتضيات او هماهنگي نداشت و بيگانه مينمود و يا با سليقهاش سازش نداشت، حذف نمود. در واقع معمار شد نه سازنده و چون عامل اصلي در معماري نيز، بيش از هر چيز وجود معمار است و اصل مهم در هنر معماري يك ملت هم، روح اجتماعي آن ملت است بنابراين عميقترين نوع وحدت زندگي و مفهوم جامعه در مسجد تمركز يافته است و از طرفي، براي مسلمان خداپرست ـ چه تنها باشد و چه غرق در جماعت ـ ساختمان مسجد طوري است كه راز و نياز وي را با معبود آسان ميكند .تناوب بيكران قوسها و ستونها، فضاي پيوسته را چنان به تكههاي همسان بخش ميكند كه ايجاد آن حالت معنوي خاص را آسان ميسازد. ضمنا" آرايش درون بنا نيز در به وجود آوردن حالت مزبور سخت مؤثر مينمايد. در تزيين و آرايش بناهاي اسلامي، اين خصيصه هست كه بيننده را به جنب و جوش و عمل وانمي دارد، و بر عكس در ذهن وي زمينهاي براي كشف و شهود و درون بيني مهيا ميكند. تزيينات بناهاي اسلامي يا الوان مينمايند و يا روي آنها كنده كاريهاي كم ژرفا، نمودار ميشود و در هر حال تمام بخشهاي پوشش بنا را ميپوشاند و كليت و تماميتي ذاتي بدان ميبخشد كه مستقل از ساختمان خود مسجد است. اين آرايش و تزيينات دل انگيز ،زيبا و متنوع ، فضاي داخل مسجد را پوشش داده و به نوعي در تمام اجزاي تشكيل دهندة معماري مسجد به كار برده شده است. موزاييك و كاشيهاي براق براي كف مسجد و تزيين محراب و ديوارها، شيشههاي رنگارنگ براي پنجره و قنديلها، قالي و قاليچههاي گرانبها براي آراية صحن بكار ميرفت. از ارهها و ديوارهها با مرمر زيباي الوان و طاق نماي محراب و كتيبهها را با نوشتهها ميآراستند .منبر از چوب بود و در ساختن و آراستن آن با عاج منبت و آبنوس، دقت فراوان به كار ميبردند .نزديكترين منبر، چهارپايهاي بود كه يك نسخه از كتاب خدا را ـ كه طبعا" نمونهاي از خوش نويسي و ظرافت هنري بود ـ بر آن نهاده بودند .نمودار قبله طاق نمايي بود كه در داخل ديوار ساخته بودند. صنعتگران و هنرمندان ، همة كوشش خود را در تزيين محراب به كار ميبردند، محراب را با كاشي و موزاييك و تصوير گل و بوته و نقشهاي برجسته و طراحيهاي زيبا، از معرق، گچ، مرمر، سفال و كاشي، مزين ميكردند .
ديگر امتياز مسجد وجود مناره است. مناره، به عنوان برج ديده باني مؤذن، بيشتر تحت تأثير برجهاي قديمي آتشكدهها ساخته شد. در ايران ،اين مناره بيشتر به شكل استوانه بود، اما مسلمانان آفريقا طرح منارههاي چهارگوش را كه شايد از فار اسكندريه اقتباس كردهاند به شكل خاص خود برپا داشتند .در دوران اول، مناره ساده وبي پيرايه بود و دقت بنا و ارتفاع آن در قرون بعد بيشتر شد، بالكنهاي كوچك ظريف، قوسها، كاشي كاري و مقرنسهايي بدان افزودند .
هيچ مادهاي در قبال هنرمند مسلمان سخت نبود ؛ چوب، فلز، آجر، گچ، سنگ، سفال، كاشي و شيشه را براي تعبير اشكال و صور هنري خويش، كه هيچ هنري حتي هنر چيني به پاية آن نرسيده بود، به كار بردند در قلمرو اسلام، همة هنرها در خدمت معماري قرار داشت حتي مجسمه ساز كه از بيم تجديد بت پرستي از تراشيدن مجسمه ممنوع بود ،كوشش خود را در راه ايجاد نقوش برجسته به كار انداخت و از تراش سنگ و گچبري اشكال فراواني به وجود آورد ياهنر نقاشي كه در ابتدا تا حدودي مكروه بود، به گونهاي توسط هنرمند نقاشي در گچبريها و كاشيكاريها و طراحيهاي مسجد، به كار برده شد. منع صورت سازي و هيكل تراشي ،باعث شد كه در مسجد اسلامي تنها به نقوش و طرح و گردش خطوط بركاشيها اكتفا شود از ديدگاه يك هنرمند مسلمان يا هنرمندي در جهان اسلام و يا پيشهوري كه بر آن بود تا سطحي را تزيين كند، پيچاپيچي هندسي، بي گمان عقلانيترين راه شمرده ميشد. زيرا اين نقش اشارة بسيار آشكاري است بر اين انديشه كه يگانگي الهي يا وحدت الوهيت، زمينه و پاية گوناگونيهاي بيكران جهان است .ميدانيم كه هچ نماد و مظهري مانند نور، به وحدت الهي نزديك نيست بدين جهت است كه هنرمندان اسلامي ميكوشند تا در آنچه ميآفرينند، از اين عامل به منتهاي حد ممكن بهرهگيري كنند. براي رسيدن به چنين هدفي است كه هنرمند، سطحهاي دروني مسجدها يا كاخها و گاه نماي آنها را نيز با كاشي ميپوشاند. اين پوشش ،غالبا" به بخشهاي زيرين ديوارها منحصر ميگردد تا پنداري درشتي و ضخامت آنها را بزدايد. براي همين منظور است كه هنرمند، سطحهاي ديگر را هم با نقشهاي برجسته و مشبك ميآرايد تا از نور استفاده كرده باشد .
همچنين ،كتيبههاي منقش كه بر روي ديوار دروني جايگاه نماز قرار دارد و يا دور محراب را فرا گرفته است، شخص مؤذن را نه تنها به ياد معناي كلمات آن مياندازد، بلكه او را متوجه وزن (ريتم) اشكال و صور روحاني آن و فيضان با جلال و قدرت وحي الهي نيز ميكند. در حقيقت اسلام به محيط انسان و مخصوصا" معماري، يك جنبة اعتدال و متانت و روشني عقلاني ميبخشد و بدين نحو، انسان را خاطر نشان ميسازد كه همه چيز اثر حقيقت الهي است .
معماري اسلامي از تمام هنرهاي تزييني كمك گرفت و در عربستان، فلسطين ،شام ،بين النهرين ،ايران، ماوراءالنهر ،هند، مصر، تونس، سيسيل، مراكش و اسپانيا مسجدها به پا شد كه قوت و استحكام برون و زيبايي و ظرافت درون را با هم داشت. از آن جمله بود: مسجدهاي مدينه، مكه و جامع بيت المقدس، دمشق ،كوفه، بصره ،شيراز، نيشابور، سامرا، ابن طولون، و ازهر و ديگر مساجد كه در اين دوران اوليه ساخته شد و بسياري از آنها در اثر مرور زمان از بين رفتهاند .همين قدر كافي است يادآوري كنيم كه " مقدسي " دربارة ايران از مسجدهايي ياد ميكند كه در شكوه از مسجد مدينه و دمشق كم نبودهاند. به گفته او مسجد نيشابور، باستونهاي مرمر و صفحات طلا و ديوارهايي كه نقوش فرو رفته داشت، از عجايب روزگار بود و در همه خراسان و سيستان، مانند مسجد هرات نبوده است. از مطالعه گچبريها ،ستونهاو سرستونها كه از محراب مسجد نايين برجاست و نيز از مناره زيباي مسجد تاريخانه دامغان، تصور مبهمي از زيبايي و جلال معماري اوايل اسلام در ايران ميتوان داشت .
سخن آخر اينكه، اسلام توانست بر روي خرابههاي تمدن قديم و به كمك همان باقي مانده، تمدن جديد را بنا نمايد به طوري كه در زمان خلفاي عباسي ،در اثر نفوذ تمدن ايراني و يوناني، تمدن اسلامي به اوج ترقي رسيد و پس از تسلط اعراب بر اسپانيا، تمدن اسلامي كم كم اروپاي غربي را فراگرفت و فرمانروايان مسلمان همين كه قدرت پيدا كردند، شروع به افراشتن مساجد و كاخهايي با عظمت كردند تا نشانههايي از توانايي و توانگري خويش رابر عالميان بنمايانند و در اين راه همت بر آن گماشتند تا آثاري به مراتب بزرگتر و باشكوهتر از ساختمانهاي دورة پيش از اسلام به وجود آورند. بيشتر اين نخستين معماريهاي اسلامي در كشاكش ايام، تغيير ماهيت يافته و صورت اصلي خود را از دست داده است. چنانكه از نقشه كلي و تزيينات آنها بر ميآيد سازندگان اين بناها استادكاران مصري، شامي، ايراني و حتي بيزانسي بودهاند. و عادت بر آن ميداشتند كه شيوههاي محلي خود را در ساختن آن مساجد به كار برند. اما از اوايل قرن دوم هـ .ق به بعد است كه مشاهده ميكنيم سنتي مشخص از هنر اسلامي تكوين يافته و رو به تكامل گذارده است. شايان توجه است كه تعداد قابل ملاحظهاي از ممتازترين نمونههاي هنر تزييني مسلمانان ،به ويژه پارچههاي ابريشمي و سنگهاي قيمتي و عاجهاي كنده كاري شده و نيز ظروف شيشهاي و اشياي فلزي بسيار در كاخها و كليساهاي اروپاي غربي حفظ گرديده است. اين نفايس هنري كه از راه تجارت و هداياي شخصي يا به عنوان غنيمت جنگي ،در طول نبردهاي صليبي به خاك اروپا انتقال يافته بود، درسراسر قرون وسطي به عنوان نمونههاي دل انگيزي از ذوق و تخيل استادانه گردآوري ميشد و چه بسيار مورد تقليد هنرمندان مغرب زمين قرار گرفت .
در هنر تزييني اسلام بايد گفت گه اسلام در واقع ميراث تزييني بسياري از ملل را جذب كرده است و آنها را
بدون شك يكنواخت ساخته و به كليترين جنبة خود تقليد كرده است، ليكن در عين حال شايد بتوان گفت آنها را يك نوع وضوح عقلي بخشيده است .
همان طوري كه گفته شد، هنرمندان اسلامي جلوههاي نبوغ خود را بيشتر در معماري و هنرهاي ظريف آشكار ساختهاند. معماري مسجد سازي به گونهاي خاص تحول يافت و آنچه از نظر مسلمانان هنرمند جلوه ميكرد اين بود كه سطح خارجي و داخلي بناي مساجد ،تماما" پوشيده باشند. اين پوشش كه عاليترين جلوههاي آن، صنعت كاشيكاري و گچبري است، داراي طرحي يكنواخت و بدون تضاد است ؛ يعني همه جا، مجموعه كار و آهنگ ملايم رنگها وطرحها مورد نظر است، نه يك موضوع به خصوص .
هر كس با هنر و معماري اسلامي آشنا باشد، به اين مطلب توجه خواهد كرد كه رياضيات در اشكال هنرها نقش داشته است و يكي از ويژگيهاي هنري اسلام، وجود نقشهاي هندسي است كه در بيشتر هنرها جلوهگري ميكنند. درنقشهاي هندسي اسلامي ،فضاي پر و خالي شده و طرح زمينه آن، همه ارزش برابر دارند و با هم متوازن هستند و همان گونه هم توجه بيننده، هرگز دريك نقطه از عوامل زينتي متوقف نميشود .
شكلهاي پيچاپيچ اسلامي معمولا" ازيك يا چند شكل منتظم پرداخته ميشوند كه در انحناها و دواير ميافتند و به نقش ستارگان چند پر در ميآيند و اين بدان معنااست، كه تناسبات وابسته به يك نقش درسطح گسترش طرح تكرار ميشود. طرحهاي گوناگون از نوع مشابه ـ چه بسا ـ در هم فرو بروند و شبكهاي از خطوط بسازند كه مستمرا" ادامه يابند و چند كانون يا مركز بسازند. اين پيچاپيچ هندسي، بيترديد عقلانيترين شيوه كار بوده است. زيرا كه اين نقش، اشاره بسيار آشكاري بر انديشه يگانگي در وراي همه مظاهر است .و سرانجام اينكه سير و سياحت در جهان پر نقش و نگار تزيينات مسجدها و ساختمان خود بناي مساجد، بيننده را در عوامل روحاني غرق مينمايد و پيچ و خم نقوش، ايمان به وحدت خداوند را در دل وي راسخ ميسازد .