برمکیان
برمکیان
برمکیان از خاندانهای اصیل ایرانی و منسوب به شاهان ساسانی بوده اند و بنابر روایات قدیمی ریاست و سدانت (آتشکده نوبهار) را برعهده داشته و در اواخر قرن اول هجری به دین اسلام گرویده اند.در سالهای بین 63 الی 83 خورشیدی و در زمان خلافت عبدالملک و جانشینان وی به دربار خلفای اموی آمده و در سایه درایت و لیاقت و دارائی خود قدرت و نفوذی عظیم کسب نمودند.نام «برمک» بر گرفته از لغت سانسکریت"پاراماکا" به معنی رئیس، و عنوان روسای مذهبی «نوبهار» میباشد.
آتشکده نوبهار
نوبهار آتشکده معروفی در بلخ بوده و بنا بر اسناد تاریخی توسط انوشه روان پادشاه دادگر ساسانی ساخته شده بود و یکی از مهمترین عبادتگاههای ایرانیان محسوب میگردید.عمربن الارزق کرمانی که در اوائل قرن سوم قمری میزیسته میگوید معنای نوبهار همان بهارنو است و این توضیح را بعنوان دلیل بیان می کندکه وقتی که بنائی عظیم می ساختند تاجی از ریحان برفراز عمارت می نهادندو بنابرپاره ای از سنن قدیمه دیوارهای آن بنا را با ریحان اندود میکردند این مراسم در بهار وقتی که ریحان سر ازخاک برمیکشد انجام میگرفته است . ایرانیان نوبهار را تکریم میکردند و محترم میداشتند.زائرین کثیری که غالبا" از نواحی دوردست بدیدن نوبهار می آمدند دیوارهای معبد را از منسوجات گرانبها می پوشاندند و درفشهائی بر فراز گنبد آن می افراشتند.گنبد آن که به «اوست» موسوم بوده دارای 100 ذراع دور و 100 ذراع ارتفاع بوده و ایوانی گرداگرد آنرا فراگرفته بود.این معبد 360 حجره برای راهبان داشت که هریک روز، یکی از آنها متصدی خدمت روزانه بوده است.در حوالی معبد ، اوقافی فراوان و مزارع و قلعه هائی وجود داشته که جملگی تعلق به معبد داشته اند. سلاطین ایران و هندو چین و کابل و سند و زابلستان و ماوراء النهر به زیارت نوبهار می آمدنده اند. منصب کهانت در خاندان برمکیان موروثی بوده و تمام اراضی که گرداگرد معبد واقع و وسعت آن هفت فرسنگ مربع بوده به آنها تعلق داشته است و در این املاک برمکیان اختیار مطلق داشته اند. تمام ساکنین این ناحیه عبد و عبید آنها بودند و با هدایای زائرین ثروت هنگفتی نصیب برمکیان میشد.
اولین فرد مسلمان شناخته شده از این خاندان، برمک جدّ خالد است. منابع تاریخی در چگونگی اسلام آوردن برمک اختلاف دارند. به گفته مورخان، او پس از فتح خراسان در زمان عثمان به مدینه رفت و اسلام را پذیرفت و از سوی عثمان، عبدالله نامیده شد. بر اساس این گزارشها، او در بازگشت به بلخ به دلیل ترک دین اجداد، به دست نیزک طرخان (حاکم ترکستان) به قتل رسید و همسر وی به همراه کودک خردسالش که او هم برمک نام داشت، به کشمیر گریخت و کودک با مراقبت مادر به تحصیل روی آورد. سرانجام بلخیان او را برگردانده و منصب پدرش را به وی بازگرداندند.
برمک در دوره عبدالملک بن مروان (حکومت: ۶۵-۸۶ق) و به نقلی هشام بن عبدالملک (حکومت: ۱۰۵-۱۲۵ق) وارد دمشق شد و در دربار امویان مقرب گشت. خالد، یحیی، جعفر و فضل از جمله برمکیانی بودند که به مناصب حکومتی دست یافتند. حضور برمکیان در دستگاه خلافت عباسی، تأثیرات سیاسی اجتماعی مهمی همچون نفوذ روزافزون ایرانیان در دستگاه قدرت، بهبود سیستم حکومتی و رواج شیوه ایرانی عهد ساسانی در اداره دیوانهای مختلف در سراسر قلمرو وسیع عباسیان، توجه به ادیبان و دانشمندان و حمایت مادی و معنوی از آنها، و همچنین ترویج فرهنگ سخاوت و بخشش در بین دولتمردان را به همراه داشت. اما این حضور پررنگ دیری نپایید و هارون پس از بازگشت از حج (سال ۱۸۶ق) در شب اول محرم سال ۱۸۷ق، دستور قتل جعفر و زندانی شدن یحیی و فضل و مصادره اموال آنها را صادر کرد.
خالد
پایهگذاری قدرت برمکیان به دست خالد بن برمک صورت پذیرفت. خالد بن برمک که نزد مروان حمار نیز جایگاه ممتازی داشت در زمان شروع قیام عباسیان خود را در صفوف لشکریان ابومسلم جای داد و به فرماندهی در سپاه رسید. همکاری با قحطبه بن شبیب موجب شد تا بتواند نزد سفاح راه یابد و به او نزدیک شود. چندی بعد متصدی دیوان خراج گشت و هنگام بنای بغداد نیز که وزارت منصور را بر عهده داشت او را از تخریب ایوان کسری که خلیفه میخواست مصالح آن را جهت بنای بغداد به کار برد بازداشت. در ماجرای خلع عیسی بن موسی از ولایتعهدی نیز کفایت خود را نشان داد و سبب مزید تقرب وی گشت. او چندی در جنگ بیزانس بود و چندی نیز در طبرستان و ری و دماوندبه حکومت رسید. در زمان منصور به حکومت موصل منسوب گردید تا کردهای آن نواحی را که بر اثر ستمگریهای مسیب بن زهیر دست به طغیان زده بودند آرام کند. پس از آن به ریاست دیوان رسائل و چندی بعد به حکومت فارس تعیین شد. سرانجام در ۱۶۹ هجری بدرود حیات گفت
یحیی
دومین شخص برجسته خاندان برمکی، یحیی بود. وی در سال آخر حکومت منصور، عهدهدار ولایت آذربایجان بود. از سوی مهدی عباسی (حکومت: ۱۵۸-۱۶۹ق.) مسئول تربیت و تعلیم هارون شد. هارون به پاس این خدمات، در سال ۱۷۰ق. با بخشیدن مُهر (خاتم) خویش به وی، حکم او را در سراسر قلمرو حکومتی نافذ ساخت، به گونهای که امور حکومتی با تدبیر یحیی، مقتدرترین وزیر در سراسر دوره عباسیان شکل میگرفت. بنا بر برخی گزارشها، وی اولین کسی بود که در نامهها عبارت «و أسأله أن یصلی علی محمد عبده و رسوله» را اضافه کرد و کتابی در این باره نوشت
جعفر
جعفر فرزند یحیی از دیگر شخصیتهای برجسته برمکیان است که نزد هارون بسیار محبوب بود. سیطره و نفوذ وی بر دستگاه خلافت بینظیر بود. با توجه به سن او در زمان مرگ که به گفته مسعودی ۴۵ سال بود،و سال مرگش (۱۸۷ق.)، احتمالا در ۱۴۳ق زاده شده است. در سال ۱۷۶ق. هارون ولایت بخش غربی قلمرو از شهر انبار تا شمال آفریقا را به جعفر بخشیده بود. حکومت مصر در همان سال ،فرونشاندن اختلافات قبیلهای مردم شام در سال ۱۸۰ق،حکومت شامات و جزیره در همان سال،فرماندهی نگهبانان خاص خلیفه،ریاست دیوانهای مظالم (دیوان مسؤول رسیدگی به تخلفات کارگزاران حکومتی،خاتم (جهت مهر و امضای نامههای حکومتی و جلوگیری از جعل نامه، برید، وزارت و سپهسالاری، از جمله مناصب و اقدامات حکومتی وی بودند. وی یحیی بن عبدالله علوی را به سفارش پدر از زندان آزاد کرد؛ ولی عبدالله افطس علوی را که هارون به وی سپرده بود به قتل رساند.
فضل
فضل، فرزند دیگر یحیی در سال ۱۴۷ق. به دنیا آمد. او نیزعلاوه بر جایگاه خاص وبی بدیل در دستگاه خلافت از سوی هارون، تربیت امین عباسی را عهدهدار شد. در سال ۱۷۶ق. ولایت قسمت شرقی قلمرو عباسیان از نهروان تا ترکستان و آذربایجان و ارمنستان و در سال ۱۷۸ق. حکومت خراسان نیز به او داده شد. در سال ۱۷۹ق. حکومت وی بر خراسان پایان یافت؛ ولی حکومت آذربایجان و ارمنستان همچنان بر عهده وی بود.
دیگر برمکیان
در منابع از برمکیان دیگری مانند معاویه،حسن و سلیمان فرزندان برمک،محمد فرزند خالد،ابراهیم، موسی و محمد فرزندان یحیی و دیگر نوادگان برمکیان یاد شده است، ولی به علت نقش کمرنگ ایشان در حوادث تاریخی اطلاعات زیادی در مورد آنها ارائه نشده است.
سقوط برمکیان
تمام مشاغل مهم دولتی در دست اطرافیان یحیی بود و همیشه بیست و پنج نفر از برمکیان مهمترین مشاغل لشکری و کشوری را بعهده داشتند. شاهان دیگر کشورها برای آنها هدایایی میفرستادند و احترامی که برای آنها قایل بودند برای خلیفه معمول نمیداشتند و این موجب تحقیر هارون میگردید. قدرت و ثروت افسانهای برمکیان خود مزید علتی بر نابودی و سقوط آنان شد چرا که قدرت و ثروت بی حد برامکه رشک خلیفه و دیگر عناصر صاحب نفوذ و مخالفان و دشمنان آنان را برانگیخت و باعث شد دشمنانشان با بد گویی از ایشان و بدگمان کردن خلیفه نسبت به ایشان آنان را از عرصه کنار بزنند. مخالفان برامکه اندک اندک در دربار خلیفه قدرت و نفوذی به دست آوردند اشخاصی چون فضل بن ربیع، علی بن عیسی بن ماهان، زراره بن محمد، پسران قحطبه، جعفر بن عبدالله هاشمی و ابو ربیعه رقی و بسیاری دیگر که برخی کینههای دیرینه از برامکه بر دل داشتند و توانستند از نفوذ خود در بدگمان کردن خلیفه نسبت به آنها استفاده کنند. از جمله برامکه را متهم به زندقه و حمایت از زنادقه میکردند. همچنین هارون الرشید حمایت برمکیان از یحیی بن عبدالله علوی و پسرش موسی بن یحیی که در دیلم داعیه امامت داشتند را نوعی خیانت از جانب آنها در حق خویش تلقی میکرد. همچنین جعفر را با پسر عبدالملک بن صالح که داعیه خلافت داشت مرتبط میدانست. رقابت دیرینه عنصر اعراب و ایرانی نیز در سقوط ایشان بی تأثیر نبود. از طرف دیگر ماجرای جعفر و عباسه نیز مزید بر علت خشم هارون نسبت به برمکیان شد. در حقیقت سبب اصلی سقوط ایشان ارتباط جعفر بودهاست با عباسه خواهر خلیفه و دیگری نارضایتی هارون از قدرت و نفوذ بیاندازهای که برامکه به دست آورده بودند. اقتدار برمکیان در واقع نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی در دستگاه خلافت عباسی بود و این چیزی نبود که اعراب و شخص خلیفه آن را برتابند. سرانجام هارون در بازگشت از سفر حج در شب آخر محرم سال ۱۸۷ هجری جعفر را به کام مرگ فرستاد و سر از تن او جدا کرد. همان شب خانههای برامکه و یاران و دست پروردگانشان را نیز محاصره و جز محمد بن خالد همه برامکه را دستگیر و اموالشان را مصادره کرد و بسیاری از آنها را کشت و بسیاری دیگر را به طمع گنجینههای برامکه به زیر شکنجه گرفت. بعد از سقوط برامکه ضعف و فساد دولت عباسیان را در بر گرفت و هارون از این اقدام خود ابراز تأسف کرد. بعدها مأمون به بقایای برامکه توجه کرد لیکن آنها دیگر حشمت و قدرت قبلی خود را بازنیافتند