درآمدي بر داستان سرايي در قرآن كريم

علم و تفکر

درآمدي بر داستان سرايي در قرآن كريم

 

با اندكي تأمل در تاريخ ادبيات هر قوم و مليتي در مي يابيم كه پديده ي هنر داستان و داستان نويسي، پيشينه اي به قدمت زندگي انسان در كره ي زمين دارد. همان گونه كه در آينده بيان خواهيم كرد، هنر داستان سرايي با پيدايش بشريت پا به عرصه ي وجود گذاشته است و قدم به قدم همراه با انسان، فراز و نشيب هاي فراواني را طي نموده، در هيچ برهه اي از زمان، زندگي انسان را بدون حضور داستان مشاهده نمي كنيم.

گرچه در پاره اي از موارد، داستان با ديده ي حقارت انگيز برخي از نويسندگان مواجه شده است، اما واقعيت غير از آن است كه در اين مقوله بيان شده است. اصولا اين پديده ريشه در فطرت انسان دارد، لذا تاثير عميق خود را در طول تاريخ بر حيات انسان بخشيده است. تاريخ زندگي مردمان غارنشين  در اعصار بسيار دور دست، حكايت از حضور داستان در زندگي آنان دارد. گرچه مردم در آن زمان فاقد تمدن به معناي امروزي آن بوده اند، اما فرهنگ داستان سرايي نقش به سزايي در زندگي آنان ايفاء نموده است.

مطالعه در داستان ها و افسانه هايي كه سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر منتقل شده است، بيانگر عشق و علاقه ي انسان در زمان هاي كهن به داستان و قصه هاي عاميانه است كه به عنوان نمونه مي توان به داستان هاي كهن در فرهنگ چين باستاني ايرانيان اشاره نمود كه در جاي خود به عنوان سرمايه ي فرهنگي آن تمدن ها به شمار مي روند.

همان طور كه بيان شد، داستان با فطرت انسان سرو كار دارد، بنابراين مشاهده مي كنيم كه كودكان در غالب موارد و بزرگسالان با شور و شوق فراوان نسبت به شنيدن قصه و داستان هاي كهن ابراز علاقه نموده اند. با عنايت به علاقه اي كه در فطرت اسنان نسبت به داستان وجود دارد، نويسندگان و داستان سرايان، بهترين فرصت را جهت القا و تفهيم مطالب خود در داستان جستجو كرده اند و از آنجا كه بيان مطالب اخلاقي، هنري و در پاره اي از موارد مفاهيم پيچيده عقلي، در قالب داستان با طبع خواننده يا شنونده سازگارتر است، سخنوران و وعاظ از اين پديده ي هنري بهره هاي وافر برده اند.

لذا هر اندازه كه داستان نويس بتواند مفاهيم خود را با الفاظ شيرين تر و قلم شيواتر بيان نمايد، به همان اندازه به جاذبه هاي داستان خود افزوده است. بر همين اساس مشاهده مي كنيم كه دانشمندان و متفكران هنرمند، جهت تفهيم موضوعات علمي و يا ديني خود، به داستان متوسل شده و ابزار داستان را به عنوان بهترين وسيله جهت رسيدن به مقصود خود به كار گرفته اند.

انسان از همان دوران كودكي عشق و علاقه ي به سزايي نسبت به داستان از خود بروز داده است. اين شيفتگي به واسطه ي علاقه اي است كه نسبت به سرنوشت قهرمانان و شخصيت هاي ملي و ميهني خود دارد. داستان علاوه بر آن كه داراي جنبه ي سرگرم كننده براي انسان است مي تواند بهترين ابزار انتقال مفاهيم تربيتي و اخلاقي نيز به شمار آيد و از آنجا كه، اگر نكات تربيتي و اخلاقي به طور غير مستقيم به شنونده انتقال يابد، علاوه بر اثر پذيري رواني، مي تواند انسانهايي را كه مورد آموزش مفاهيم قرار مي گيرند به راحتي در برابر خود خاضع نمايد.

قصه و داستان در متون ديني همان طور كه بيان شد، قصه داراي سابقه اي ديرين در جوامع بشري است و اين پديده جزء لاينفك زندگي انسان به شمار مي رود، بنابراين با دقت در متون ديني، مي بينيم كه بزرگان اديان مختلف نيز از اين مهم غافل نبوده و هر گاه خواسته اند به هدايتگري  و بيدار كردن فطرت انسان ها بپردازند، از فن داستان سرايي و قصه گويي بهره هاي وافري برده اند. اگر ما آن همه قصه و حكايت را در كتب آسماني يا در سيره و سنت رهبران الهي مشاهده مي كنيم، بدان جهت است كه آنها مي خواهند مفاهيم و پيام هاي ديني را به زباني كه ريشه در فطرت مردم دارند و به آن عشق مي ورزند، بيان نمايند، تا بدين وسيله بتوانند آنها را بهتر ارشاد و هدايت كنند.

گرچه متأسفانه كتاب هاي آسماني گذشته يعني كتب عهد عتيق و جديد به مرور زمان دستخوش تحريف گشته اند. اما در عين حال هيچ گاه از بيان مفاهيم در قالب داستان خالي نبوده اند و ابزار داستان را به عنوان بهترين ابزار جهت القاء مقاصد خود به كار گرفته اند، لذا مشاهده مي كنيم كه بخش هاي قابل توجهي از قرآن كريم نيز به بيان داستان هاي لطيف و آموزنده اي كه ريشه در فطرت انسان دارند، اختصاص يافته است و مفاهيم عقلي و مهمي از قبيل اثبات خدا، رسالت انبياء و معاد و بازگشت مردم در عرصه ي قيامت، در قالب الفاظ شيرين و شيواي داستاي بيان گرديده است و هيچ گاه خداوند اين مفاهيم را تنها در تحت لواي استدلالهاي منطقي محض به كار نبرده است. قرآن كريم نسبت به ساير كتب آسماني آن است كه داستان هاي قرآني از ويژگي هاي هنري بالايي برخوردار است كه علاوه بر رعايت جنبه ي اعجاز لفظي هيچ گاه از بيان محتوا و حقايقي كه نقش هدايت و روشنگري انسان را در بردارد غافل نمانده است.

بنابراين داستان هاي قرآن نه يك داستان و حكايت هنري و ادبي محض است و نه بيان كننده ي حقايق روشنگرانه ي محض، بلكه آميخته اي از هر دو مسأله مي باشد كه حقايق را با زبان هنر و تمثيل هاي بديع و زيبا كه با ذوق خواننده ي آن عجين مي باشد، بيان نموده است. بر همين اساس داستان هاي قرآن صرفا داستان هاي تخيلي نيستند كه تنها با وهم و خيال سر و كار داشته باشند كه تلاش كنند انسان را با حوادثي مواجه نمايند كه به دور از حقيقت باشند، بلكه داستان هاي قرآن با واقعياتي سرو كار دارد كه هدف عمده ي آنها آن است كه با جلوه دادن شخصيت هاي داستان به عنوان الگوهايي ويژه، انسان ها را در تمام شرايط و احوال زندگي اعم از تحمل سختي ها و مشقات و يا در وقايع شگفت انگيز هدايت نمايند.

همان طور كه در متون ديني آمده است، با هجرت حضرت ابراهيم(ع) همراه با خانواده ي خود از سرزمين بابل به حران و سپس ورود به وادي بي آب و علف مكه، جامعه ي كوچك عرب در بخش شمالي جزيره العرب تشكيل گرديد كه با تحول و دگرگوني هايي كه در قبايل اطراف به وجود آمد، شمال جزيره العرب اهميت قابل ملاحظه اي به دست آورد، اين تحولات در جاي خود در آينده باعث به وجود آمدن عقايد و مسلك هاي متفاوتي در آن سرزمين گرديد. گرچه منابع و متون در اكثر موارد قادر به ارايه ي پيشينه ي دقيقي از اعراب جاهلي نمي باشند، اما منابع ما درباره ي عصر جاهلي، منحصر به روايت ها، اشعار، قصه ها و مثلها است(1) كه از بارزترين آثار آن عصر مي توان از قصايد سحر انگيز آنان تحت عنوان «معلقات سبعه» نام برد.

يكي از دلايلي كه به روشني از وجود قصه گويي در بين اعراب جاهلي دلالت دارد داستا نهاي كوتاه و نغز فراواني است كه به مناسبت هاي مختلف در سراسر قرآن كريم بيان شده است و اين امري است كه بيانگر فرهنگ خاص حاكم بر جوامع عرب در صدر اسلام مي باشد. بدون ترديد، قرآن كريم براي عرب چيزي كه دور از فهم و درك او باشد نياورده است و براي آن قوم چيزي را آورده است كه بين آن چيز و ايشان نسبتي نزديك و خويشاوندي مهمي وجود داشته است. پس آنچه آورده به زباني است كه آن قوم به آن سخن گفته است.(2)

لذا مشاهده مي كنيم، اعراب جاهلي در راه مبارزه با آيين جديد اسلام در آن عصر، آيات قرآن كريم را بافته هاي ذهني پيامبر اكرم (ص) و داستان سرايي حضرت تلقي كرده، با اين كه آنها را اساطير گذشتگان لقب داده اند كه نمونه عيني آن را مي توان در نقل داستان هاي كهن ايراني توسط افراد مغرضي از قبيل «نضر بن حارث يهودي» جستجو كرد.

قصه در قرآن

از آنجا كه قرآني كلامي حكيمانه از طرف خداوند متعال است، بنابراين ، اين امر اقتضاء مي كند كه داستان هاي آن نيز طبق روح كلي حاكم بر اين كتاب بيان گردد. با تدبر و دقت در داستان هاي قرآن، مشاهده مي كنيم كه روح حاكم بر داستان ها به طور كلي از اساطير و افسانه هاي اعراب كه بافته ي تخليات عوامانه ي آنها بود خالي است و قرآن به بيان الگوها و انتقال انديشه و فرهنگ هايي مي پردازد كه در گذشته هاي دور و نزديك تحقق خارجي داشته و بتوان از آنها پندها و عبرت آموزي را استخراج كرد.

قرآن در چنين شرايطي، به طرز شگفت انگيزي به استخدام واژه هايي از زبان عرب مي پردازند و با سبكي ويژه و بديع با جامعه ي عرب آن روزگار سخن مي گويد و تا آنجا پيش مي رود كه دانايان و بزرگان صحنه اي ادب عرب را غرق در حيرت مي سازد. به نحوي كه بزرگان ادب عرب جاهلي اقرار مي كنند كه آنچه پيامبر اكرم (ص) بيان مي دارد از سنخ كلام بشر نيست. لذا اعراب سحر قرآني را در اعماق وجود خود حس مي كردند، ولي قدرت تحليل آن را نداشتند و نمي دانستند كه افسون آن نظم شگفت آور، در چيست.

زيرا تصوير هنري در قرآن تصويري است آميخته با رنگ و جنبش و موسيقي و زنگ كلمات و نغمه ي عبارات و سجع جملات به گونه اي كه ديده و گوش و حس و هوش و وجدان را از خود آكنده مي سازد.(3)

انگيزه ي قرآن از قصه گويي

اگر نگاهي كلي بر آيات قرآن كريم بيندازيم، مشاهده مي كنيم كه بخش قابل توجهي از آيات آن به بيان قصه ها و واقعيات تارخي كه داراي نقش هدايتگري ويژه اي براي جوامع بشري هستند  اختصاص يافته است. لذا با عنايت به نقشي كه داستان هاي آموزنده و قصه هاي كوتاه مي تواند در هدايت انسان ها داشته باشد، خداوند از اين پديده جهت هدايت انسان ها به مطلوب بهره برده است. بنابراين مي توان يكي از دلايل استفاده ي قرآن از قصص را، نقش مؤثر اين هنر در تربيت و آموزش انسان ها ناميد.

از آنجا كه يكي از خصايص اعراب جاهلي روحيه ي عناد و لجاجت آنها مي باشد، القاي معاني و مفاهيم والاي قرآن به طور مستقيم و در قالب الفاظ و داستان ها امكان پذير مي نمود، بنابراين، داستان در قرآن وسيله اي است براي اثبات يگانگي خدا، وحدت اديان، قدرت نمايي خداوند، بيم و اميد، سرانجام نيكي و بدي و سپاسگزاري و غرور و سرمستي و بسياري از اهداف ديگر كه قرآن به آنها عنايت دارد.(4)

يكي ديگر از انگيزه هاي قرآن در ذكر داستان هاي مختلف، بيان سرگذشت اقوام و تفهيم آن براي مردم و اتخاذ نتايج مثبت جهت هدايت آنان است. به طور طبيعي با شنيدن داستان- خصوصا اگر داستان داراي شخصيت هاي ممتازي باشد كه با فرهنگ مستمع سنخيت داشته باشد، باعث مي شود انسان خود را هماهنگ با شخصيت هاي داستان جلوه دهد.

در اين شرايط شنونده آن چنان در عمق داستان فرو مي رود كه احساس مي كند بدون آن كه خود ايفاي نقش مي پردازند، در چنين شرايطي ذكر مثال و  حكايات گذشتگان بهترين روش براي القاي معاني و تفهيم مطالب بر شنونده مي باشند. لذا مي بينيم، هر گاه قرآن مي خواهد مطالب دشوار و نامحسوس ديني را به جامعه القاء نمايد، آن مفاهيم را در قالب هاي محسوس جاي داده و با بهره گيري از قدرت حسي انسان به تفهيم مطالب مي پردازد.

بدون ترديد، سرنوشت انسان با قصه پيوند خورده است و اين پديده آن چنان در اعماق وجود آدمي نفوذ پيدا كرده است كه جدا كردن آن دو از هم امكان پذير نمي باشد و قصه به خاطر جاذبه هايي كه در طبيعت انسان به وجود آورده است در سطح وسيعي مورد استفاده و بهره برداري او قرار گرفته است. بنابراين قرآن از وجود جاذبه ي فراواني كه در پيكره ي قصه وجود دارد استفاده كرده و بهترين قصه ها را هماهنگ با اهداف مقدس خود جهت جوامع به كار گرفته است.

از موارد ديگر استفاده ي قرآن از قصه، نقش عبرت انگيزي آن در طول حيات انسان بوده است. انسان در طول زندگي خود با شنيدن داستان هاي تلخ و شيرين زندگي ديگران، از وقايع تلخ عبرت گرفته و از وقايع شيرين به وجد مي آيد. بنابراين از نظر قرآن، قصه ها بيانگر تجارب گوناگون دوران هاي مختلف زندگي بشر هستند. علاوه بر قرآن، نقش عبرت انگيز داستان در زندگي انسانها از ديد تيزبين بزرگان و رهبران ديني مخفي نمانده است.

امام علي بن ابيطالب(ع) در اين باره مي فرمايد:«از آنچه مايه ي عبرت است پند گيريد و از گردش روزگار عبرت پذيريد» (5) به اين ترتيب، قرآن در قصص خود با بيان تجارب امت هاي گذشته، زمينه ي عبرت پذيري را كه از اهداف مهم قصه هاي مي باشد، فراهم مي آورد.

اهداف قصص قرآني

قصه هاي قرآني ژرف و پر مغز و پر نكته اند. بنابراين در آنها اهداف والايي نهفته است. اصولا قرآن داراي نكات حكيمانه و اندرزهاي هدايتگرانه است كه هر كدام به سهم خود در تبيين اهداف عالي آن مؤثر مي باشند. به عنوان نمونه در پاره اي از موارد، هر گاه خداوند خواسته است معارف اخلاقي و اجتماعي را بيان فرمايد، آنها را در قالب امثال و داستان ها مطرح نموده است.

يكي از مسايل ويژه اي كه قرآن به طور مكرر روي آن تكيه نموده است، اثبات وحي بودن قرآن و نبود پيامبر اسلام (ص) است. قرآن در هر فرصتي سعي مي كرد به جامعه ي عرب آن روز تفهيم نمايد كه آنچه پيامبر (ص) بر آنها قرائت مي فرمايد از جانب خداوند مي باشد. بنابراين يكي از هدف هاي داستان گويي اثبات وحي و رسالت است، چرا كه محمد (ص) خواندن و نوشتن نمي دانست و با دانشمندان يهود و نصاري همنشين نبود، با اين همه در نقل روايات پيامبران گذشته از ابراهيم (ع) گرفته تا يوسف و موسي و عيسي (عليهم السلام) گاه چنان اشارات درست و دقيق است كه حقانيت وحي محمدي (ص) را به اثبات مي رساند.(6)

يكي ديگر از اهداف مقدس قرآن در نقل داستان، اثبات وحدت اصول در اديان آسماني است. با دقت در داستان هاي قرآن،  اولين نكته اي كه در ذهن خواننده به وجود مي آيد، آن است كه تمام قصه هاي قرآني از يك اصل و ريشه برخاسته اند و وحدت موضوعي آنها حاكم از هدفدار بودن خداوند در نقل آنها مي باشد. تمام اديان آسماني از جهت هدايت بشر به سوي سعادت از يك اسلوب و روش ويژه كه همان اصل تبشير و نذار است استفاده مي كنند. بنابراين مشاهده مي كنيم، دعوت بشر به سوي توجه به مبدأ، «معاد» حيات جاويد، نبوت و اصول ديگر جزو اصول و برنامه هاي اجتناب ناپذير تمام انبياء به شمار مي روند. روي همين اصل مي توان گفت: غرض ديگر داستان در قرآن بيان اين واقعيت است كه همهي اديان ، منبع الهي دارند، از روزگار نوح تا عهد محمد(ص) ، و خداوند مطالعه و دقت در سرنوشت اقوام و ملل و پند گرفتن از سرنوشت آنها كاري خردمندانه تلقي مي گردد. لذا قرآن با ذكر سرنوشت اقوام و ملل گذشته كه به واسطه ي اعمال زشت خود گرفتار خشم و غضب پروردگار شده اند، ملل حاضر و آينده را به تدبر در سرنوشت آنها دعوت مي كند و زندگي آنان را به عنوان درسي بزرگ به انسان هاي تمام اعصار آموزش مي دهند. قرآن در اين زمينه مي فرمايد:« لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب» (8) و بدين وسيله داستان ها و قصص گذشتگان را عبرتي براي خردمندان معرفي مي نمايد.

بر همين اساس، از اهداف ديگر قرآن در ذكر قصه و داستان عبرت آموختن از حوادث گذشته و زندگي امت هاي پيشين مي باشد. رمز سفارش و تأكيد بر عبرت پذيري از فرجام كار امت هاي گذشته در جريان ثابت سنت هاي الهي است و ماجراي برخورد پيشينيان با انبياي زمان خود و در پايان، كار آنها، داستان زندگي ما است زيرا سنت هاي الهي، هميشه در تاريخ جاري هستند.(9)

يكي ديگر از اهداف عاليه ي داستان ها در قرآن، فراهم كردن زمينه براي آرامش خاطر و اطمينان قلب پيامبر اسلام (ص) مي باشد. از آنجا كه سختي هايي كه حضرت، جهت هدايت انسان ها به سوي خداوند متحمل مي شدند، از تمام جوانب مشكلتر از رسالت انبياي گذشته بود و اين امر در پاره اي از موارد باعث آزرده شدن خاطر حضرت (ص) مي گرديد، خداوند جهت تسكين و تقويت روحي پيامبر(ص) مي گرديد، خداوند جهت تسكين و تقويت روحي پيامبر(ص) و اطمينان بخشيدن به او و پيروانش براي دست يابي به او و پيروانش براي دست يابي به پيروزي، به بيان داستان هايي از زندگي انبياي گذشته مي پرداخت. به عنوان نمونه قرآن پس از ذكر داستان ابراهيم (ع) به عنوان آرامش خاطر حضرت پيامبر (ص) مي فرمايد: «پاسخ قوم او جزء اين نبود كه گفتند: بكشيدش يا بسوزانيدش و خدايش از آتش برهانيد و اين براي مؤمنان عبرتهاست».(10)

لذا داستان هاي قرآن، علاوه بر تمام جنبه هاي هنري كه در ساير داستان ها اعم، از متون ديني يا متون غير ديني وجود دارد، داراي ويژگي هايي است كه اين ويژگي ها خود بيانگر اين مطلب است كه، آنها ساخته و پرداخت قوه ي وهم و خيال انسان نبوده، بلكه ريشه در علم خداوند داشته و صرفا به منظور سرگرمي انسان ها نازل نگرديده است. اين ويژگي ها به طور كلي عبارتند از:

1-تمام داستان هاي قرآن مستند به حقايقي هستند كه در عالم واقع اتفاق افتاده اند كه همه ي آنها داراي جنبه هاي پند پذيري و ارايه ي الگوي هاي برتر جهت ادامه ي زندگي انسان به شمار مي روند.

2-خداوند در ارايه ي داستان هاي قرآني هيچ گاه يك بعد داستان را فداي ابعاد ديگر ننموده است و به همان اندازه كه جنبه هاي بلاغي و اعجاز آميز لفظي آن را رعايت نموده، به همان اندازه جنبه ي محتوايي آن را رعايت نموده است. بنابراين هر داستاني از داستان هاي قرآن، داراي مفاهيم بسيار عالي و تدبر انگيزي است كه مي توان نكات برجسته اي از آنها را كه در پوياي و تحرك جوامع بشري تأثير دارند استنباط كرد.

3-داستان هايي كه پرداخته ي ذهن انسان ها مي باشند، در اكثر موارد صرفا داراي جنبه ي سرگرم كننده و در پاره اي از موارد به انگيزه هاي غير اخلاقي تدوين شده اند. اما مفاهيم عالي و ارزنده ي داستان هاي قرآن هر كدام در جاي خود نقش عمده اي در هدايت و سعادتمند نمودن جوامع انساني ايفاء مي نمايند.

4-داستان هاي تخيلي كه محصول اذهان انسان ها هستند، با چند بار مطالعه، تازگي و شيريني خود را از دست داده و با تكرار آن، حالت ملال انگيز به انسان دست مي دهد، در حالي كه با هر بار تكرار و مطالعه ي داستان هاي قرآني، نكات تازه اي كه در بطن آن داستان نهفته است روشن مي شود كه اين امر باعث مي شود، داستان هاي قرآني هيچ گاه تازگي و طراوت خود را از دست نداده بلكه تشنگي و ولع انسان در قرائت آنها بيش از پيش نمايان مي گردد.

روي همين اصل، علما و مفسرين گرانقدر اسلامي كه سرمايه ي عمر خويش را جهت تبيين مفاهيم شيوا و گرانمايه ي قرآن صرف كرده اند هيچ گاه از نقش عمده ي داستان هاي قرآن در تأثيرپذيري در روحيه ي مردم غافل نبوده اند و به خوبي دريافته اند كه اگر علما و مفسرين و گويندگان اسلامي، مخاطبان خود- به ويژه نسل جوان – را با زبان داستان مورد خطاب قرار دهند، نقش هدايتگري و ارشاد را به خوبي ايفاء نموده اند.

پانوشتها:

1- تحليلي نو از قصص قرآن، ص 57

2-همان به نقل از القصص القرآني في منطوقه و مفهومه، ص 13

3- آفرينش هنري در قرآن، ص 33

4-همان، ص 135

5-نهج البلاغه ي فيض الاسلام، ص 496

6-آفرينيش هنري در قرآن ص 135

7-همان ص 137

8- يوسف /111

9-تحليلي نو از قصص قرآن، ص 110

10-عنكبوت /24