خشونت و ويژگيهاي جسمي - رواني
تيپهاي بدني و كژ رفتاري
بسياري از نظريه پردازان در تبيين زيست شناختي كژ رفتاريها، تيپ بدني و شخصيت را به هم مرتبط ميدانند، حتي از زمان بقراط تيپهاي مختلف بدني و ارتباط آن با شخصيت فرد مورد توجه بوده است. امروزه نيز ميتوان، تيپ شناسي را در نظريه برخي از انديشمندان پيدا كرد، ما در اينجا به تيپ شناسي بدني كرچمر، ويليام شلدون و تيپ شناسي زيستي پنده اشاره ميكنيم.
تيپ شناسي كرچمر
اميل كرچمر، روانپزشك آلماني سه تيپ بدني را از هم مجزا كرد (1925)
1ـ لاغر اندامان: كه داراي اندامي بلند و لاغر، باريك و ظريف بدني سخت با دست و پاهاي بالنسبه بلند هستند. آنها قسمت اعظم كژرفتاران را تشكيل ميدهند، مخصوصاً مرتكب سرقت، جعل، كلاهبرداري و خيانت در امانت ميگردند.
2ـورزشكاران: كه داراي استخوانبندي محكم و قامتي متناسب ميباشند. از نظر كيفيت تبهكاري بعد از لاغر اندامان قرار دارند، بزهكاري آنان بيشتر اعمال خشونت و پرخاشگري است.
3ـ فربه تنان: داراي قامتي كوتاه يا متوسط، پهناي زياد بدن، تنومند، سري پهن، چهرهاي گرد هستند. تعدادشان در ميان كژرفتاران بالنسبه كمتر است و بزهكاري آنها ديررس و توأم با فريبكاري ميباشد.
تيپشناسي ويليام شلدون
در سال 1940 ويليام شلدون زيست شناس آمريكايي، سامانهاي مفيد از گروه بندي افراد ارائه داد كه در آن سه تيپ بدني شامل آندومورف (چاق)، مزومورف (عضلاني) و اكتومورف (استخواني) تقسيم كرد. او پس از تحقيق و بررسي به نتايج زير دست يافت، كساني كه بدني عضلاني دارند احتمال كژرفتاري آنان از همه بيشتر است، (60 درصد مزومورف و 30 درصد آندومورف) افراد چاق معمولاً مهربان و آسايش طلبند، ولي كساني كه استخواني باشند بسيار حساس و تا اندازهاي گوشه گيرند. در سال 1965 بر اساس نتايجي كه در مقايسه بين پانصد پسر جوان بزهكار با 500 جوان معمولي انجام شد، معلوم گرديد از نظر آماري درصد چشمگيري از جوانان بزهكار از تيپ عضلاني هستند.
تيپشناسي زيستي پنده
نوع ديگري از تيپشناسي زيستي- جنايي كه در خور ذكر است، بر خلاف تيپشناسيهاي قبلي مبتني بر سرشت بدني نيست؛ بلكه اساس آن را طرز عمل غدد بسته تشكيل ميدهد. از آن جمله است تيپشناسي زيستي «پنده» (1950) ايتاليايي، با محتوايي بسيار پيچيده كه منجر به تأييد روابط بين شكل جنايت و تيپ زيستي ميشود. اين تيپشناسي، آنگاه به شرح مزاج هيپرتيروئيدي يا تيروئيدي پركار و هيپوتيروئيدي كم كار ميپردازد
مزاج تيروئيدي پركار خاص فردي است كه داراي قد بلند است. به علاوه چهره و ابروها خيلي رشد كرده، فوق العاده هيجاني، دچار خشم فراوان، مضطرب، گرفته و عبوس، خسته، خيلي باهوش، فعال و پر جنب و جوش و داراي حركاتي غير ارادي، ناپايدار و خشن است. اين نوع مزاج در بين دزدان و جنايتكاران عاطفي بيشتر يافت ميشود. به عكس مزاج تيروئيدي كم كار دچار نقيصه هوشي، بي قيد، فاقد تصميم و خواب آلود است. دي توليو مشاهده كرد كه فرد هيپوپاراتيروئيدي نافرمان، ياقي و سركش، فحاش و هتاك است.
ناهنجاريهاي كروموزومي و كژرفتاري
هر يك از ما زندگي را با سلول كوچكي به نام تخم آغاز ميكنيم. تخم، سلول اوليهاي است كه از تقسيم و تكثير آن، آدمي به وجود ميآيد. تخم داراي هسته است، در درون هسته عوامل تعيين كننده وراثت قرار دارند كه به آنها كروموزوم ميگويند. انسان سالم داراي 23 جفت كروموزوم است .22 جفت كروموزوم كه تعيين كننده منشهاي ارثي به غير از جنس (نرو ماده) است و «اتوزوم» ناميده ميشود. يك جفت ديگر را كروموزوم جنسي ميگويند. كروموزومهاي جنسي در مردان به صورت XY و در زنان XX است.
كروموزومهاي جنسي خاستگاه رفتار جنايي نيست ؛ اما در عوض كروموزومهاي اضافي ممكن است تبهكاري را در پي داشته باشد. كروموزوم جنسي اضافه ممكن است از نوع XXY يا XYY باشد.
الگوي كروموزم اضافي X : اين الگوي كروموزومي كه اغلب با عقب ماندگي ذهني همراه است، نشانگان كلاين فلتر نيز ناميده ميشود و در مردان وجود دارد و به عنوان ناهنجاري كروموزومي مورد توجه است. فورسمن در يك مطالعه جامع نتيجه گرفت مرداني كه داراي كروموزم اضافي X هستند، در محاكم قضايي بيشتر ديده ميشوند؛ ولي اين ارتباط آنقدر مستدل و قوي نيست كه جنبه پيش بيني داشته باشد و بتوان به كمك آن الگوي رفتاري شخص را در آينده پيش بيني نمود در مجموع اينان در دو مورد توافق وجود دارد. يكي شروع زودرس كژرفتاري و تمايل به تكرار آن و ديگر اينكه خلافهاي جنسر در بين اين افراد كمي بيشتر است.
به طور كلي افرادي كه داراي نشانگان كلاين فلتر هستند، رفتاري ناسازگار و ميل به ارتكاب جرم دارند. ميانگين هوشي آنان پايينتر از معدل حد متوسط هوشي افراد عادي است و در ميان آنها اختلالات رواني و نارساييهاي جسماني ديده ميشود. بررسيهاي وسيع برخي از پژوهشگران نشان داده است كه نفوذ و قدرت نشانگان كلاين فلتر در ايجاد حالت ضد اجتماعي و كژرفتاري تا حدود 36% بوده و جرم مبتلايان به اين نشانگان بيشتر جرايم جنسي، آدمكشي و دزدي است.
الگوي كروموزوم اضافي Y : برخي از پژوهشگران بر اين عقيدهاند افرادي كه تبهكار به دنيا ميآيند داراي الگوي كروموزوم XYY هستند. در سال 1967، ريچارد اسپك كه متهم به كشتن هشت پرستار در شيكاگو شده بود، داراي اين نوع كروموزوم بود. پس از كشف اين قضيه، پژوهشهاي گوناگوني در آمريكا و انگلستان صورت گرفت تا معلوم گردد آيا ميان كروموزوم اضافي و كژرفتاري رابطهاي وجود دارد يا نه.
ويژگيهاي رواني و جسماني دارندگان كروموزوم اضافي Y را ميتوان چنين برشمرد: سطح هوش پايين، (در حدود 60 و حداكثر 80)، ميل و آمادگي ارتكاب جرم، حركات عصبي، ناپايداري و بي ثباتي در امور، عدم مقاومت در برابر سختيها و مشكلات، احساس كمبود عاطفي، زود خشمي و عصبانيت، بي گذشتي و قساوت، ناتواني در پيش بيني امور و دور انديشي، سرپيچي از هنجارهاي اجتماعي، سوء قصد عليه اموال ديگران، ميل شديد به تجاوزات جنسي، سوءقصد عليه اشخاص و ارتكاب قتلهاي فجيع، غير عادي بودن رفتارها، بي ارادگي و بالاخره ستيزه جويي. اين افراد داراي قد بسيار بلندي در حدود 80/1 ميباشند. موهاي سرشان به طور زودرس ريزش دارد. چشمانشان بينايي معمولي را از دست ميدهد و نزديك بين ميشوند؛ عوارض پوستي، ناراحتيهاي مجراي ادرار و اختلالات رواني كه آنان را آماده ارتكاب تبهكاري ميكند، نيز در نزد آنان بسيار ديده ميشود.
جذابيت و كژرفتاري
برخي از جرم شناسان، ويژگيهاي جسماني مانند شكل ظاهري و چهره فرد و ارتباط آن با ساختمان بدني و كژرفتاريها و طرز برخورد دادگاهها نسبت به اين مجرمان را مورد مطالعه قرار دادهاند. استافيري (1967) دريافت كه نوع ساختماني بدني تأثير مهمي در قضاوت دارد و معمولاً مزومورفها(افراد عضلاني و قوي) كه جذاب و زيبا هستند، بيشتر مورد نصيحت قرار ميگيرند و سختگيري براي آنها كمتر است. كاويور و هاوارد (1973) با تأكيد بر ظاهر و سيماي افراد به اين نتيجه رسيدند كه هم مجرمان سياهپوست و هم مجرمان سفيد پوست آمريكايي نسبت به غيرمجرمان جذابيت و زيبايي كمتري دارند، حتي كاركناني كه در كانونهاي اصلاح و تربيت مقيم هستند، نسبت به كل
جمعيت چهره زشتتري دارند. تامپسون (1990) تخمين زد كه در هر سال به طور متوسط 250 هزار مجرم و متخلف زشت و نازيبا در زندانها وجود دارند، شايد غيرجذاب بودن (زشت بودن چهره) در ايجاد جرم و يا احتمالاً افزايش مجازات توسط دادگاهها نقش داشته باشند. تحقيقات نشان داده است كه كودكان زيبا و جذاب همواره موارد توجه بزرگترها بوده و ارزشهاي منفي كمتري نسبت به كودكان غير جذاب يا زشت دارند. حتي وقتي كه رفتارهاي خلاف و ضد اجتماعي نيز انجام ميدهند.
اين نظريه كه ظاهر غير جذاب و زشت با كژرفتاري مرتبط است، جراحان ترميمي را واداشت تا با مطالعه بر روي زندانياني كه از نظر ظاهري ناهنجاريهايي داشتند بررسيهاي انجام دهند. در سال 1970، 4250 نفر از زندانيان را براساس ويژگيهاي جسماني و رواني جدا كرده و به چهار گروه تقسيم كردند. يك گروه فقط تحت جراحي پلاستيك قرار گرفت. گروه دوم تنها مشاوره و گروه سوم هم جراحي پلاستيك و هم مشاوره دريافت كرده بودند و گروه چهارم كه به عنوان گروه كنترل در نظر گرفته شده بود، اين اعمال درست قبل از آزاد شدن از زندان انجام گرفت. نتيجه نشان داد كه اين افراد يك تصور جديد از خود داشتند مجرماني كه تحت عمل جراحي قرار گرفته بودند، طي يكسال پيگيري كمتر از مجرماني كه جراحي نشده بودند مجدداً به جرم دست زدند. جالب توجه است كه گروهي كه تنها مشاوره دريافت كرده بودند به اعمال خلاف و جرم دست زدند. اگر چه نتايج اين بررسي خيلي روشن و دقيق نيست اما تصور ميشود كه اصلاح ظاهر و اندام باعث اصلاح پذيرش ديگران قرار ميگيرد. اين احتمال نيز وجود دارد كه افراد وقتي از نظر ظاهري عيب و نقصي نداشته باشند نياز كمتري براي دفاع يا ثابت كردن ارزش خود دارند. در نتيجه اين افراد كمتر به كژرفتاري يا رفتار پرخاشگرانه كه درنتيجه ناچيز شمردن آنان و يا مبارزه براي خود است، دست ميزنند.
ناهنجاريهاي جزيي بدن
در سالهاي اخير، نظريه جالبي درباره ارتباط بين ناهنجاريهاي جزيي بدن و شخصيت افارد مطرح گرديد. برخي تحقيقات بر روي ناهنجاريهاي جزيي بدن مثل: گوشهاي غير طبيعي، گوشهاي داراي انحنا و افتاده، انگشتان خميده، انحراف چشمها، پرمويي، پنجههاي پاي به هم چسبيده، زبان شياردار و ارتباط آنها با ناهنجاريهاي چون: اختلالات يادگيري، بيش فعالي، اسكيزوفرني، پرخاشگري، تهاجمي بودن و بي عرضه و بي مهارت بودن، تأكيد زيادي شده و به اين نتيجه رسيدند كه ممكن است ناهنجاريهاي جزيي بدن كه به طور خلاصه (mpas) خوانده ميشوند با برخي ويژگيهاي رفتاري خلقي (شخصيتي) كودكان در ارتباط باشند. اين ارتباط در ميان تعداد زيادي از پسران پيش دبستاني كه داراي ناهنجاريهاي جزيي بدن بودند مشاهده گرديد.
نظر ديگر بر اين است كه عوامل تراتوژنيكي - عوامي كه هنگام رشد جنين و در اوايل دوران بارداري ايجادي ميشود- بر سيستم اعصاب مركزي اثر ميگذارند و در نتيجه باعث بوجود آمدن مشكلات رفتاري، و اختلالات رشدي ميگردند. در مطالعهاي كه توسط برنان، مدنيك و كندل انجام شده آزمودنيهايي را كه مشكلاتي هنگام تولد داشتند و دچار Mpas بودند، مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند كه اين افراد بيش از كساني كه چنين اختلالاتي را نداشتند، در بزرگسالي مرتكب جرم شدند. اين يافتهها نشان ميدهد كه اختلال در شد طبيعي سيستم اعصاب ميتواند خطر «ريسك كردن» افراد را براي انجام رفتار خشونتآميز بالا ببرد. براي گسترش چنين نتيجهاي تحقيقات بيشتري لازم است.