مهدی اخوان ثالث (م. امید)

علم و تفکر

مهدی اخوان ثالث (م. امید)

مهدی اخوان ثالث (م. امید)

چهارم شهریور ماه سال روز در گذشت مهدی اخوان ثالث،( م. امید)

« مهدی اخوان ثالث» متخلص به « م.امید» از مفاخر کم نظیر و پر آوازه ی خراسان و ایران است. او فرزند« علی اخوان ثالث» از عطاران و طبیبان سنتی خراسان است که اصلا اهل فهرج یزد بود، اما به خراسان کوچ کرد و با دختری به نام « مریم خراسانی » ازدواج کرد. در سال 1307 شمسی« مهدی اخوان ثالث» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود مشهد به پایان رساند.

« اخوان» پیش از شعر، به موسیقی روی آورد که با منع جدی پدر روبرو شد و برخلاف میل خود، موسیقی را کنار گذاشت. در سال 1326 خورشیدی رشته ی آهنگری هنرستان مشهد را تمام کرد. به تهران آمد و آموزگار شد و سال 1329 با « ایران اخوان ثالث»،دختر عموی خود پیوند ازدواج بست. « اخوان» سال ها بعد نیز در موسسات گوناگون از جمله سازمان رادیو و تلویزیون و بنیاد فرهنگ ایران فعالیت کرد. زمانی نیز با « ابراهیم گلستان» و « فروغ فرخزاد» کار کرد و این همکاری، دوستی و صمیمیتی ویژه بین آنان ایجاد کرد. مدتی نیز در برخی دانشگاهها، ادبیات تدریس می کرد.

آشنایی «  اخوان» با « نیما یوشیج»، او را به شعر امروز ایران و جهان آشنا ساخت.این آشنایی بعد ها انچنان عمق یافت که او را در شمار پیروان وشناسندگان نیما و سبک او قرار داد و از میراث داران به حق « نیما» و شعر نو. در همین زمینه « اخوان» کتابهای « بدعتها و بدایع نیما» و « عطا و لقای نیما» را نوشت که در معرفی « نیما یوشیج» و دیدگاههای هنری و ادبی اوست. در نیمه دوم دههی بیست به فعالیت های سیاسی روی آورد و در 1330 سرپرستی صفحه ی ادبی روزنامه ی « جوانان دمکرات» را عهده دار شد. در سال 1332 دستگیر و مدتی زندانی شد. دخترش لاله زمانی که او در زندان بود به دنیا آمد.

پس از انقلاب به عضویت شورای هنرمندان و نویسندگان درآمد. در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از پذیرفتن هر گونه شغلی، از کارهای دولتی بازنشسته شد و تا پایان عمر خویش در تنگدستی روزگار گذراند.

« اخوان» در سال 1369 خورشیدی به دعوت خانهی فرهنگ آلمان برای اولین بار به خارج از ایران سفر کرد و در کشورهای اروپایی از جمله آلمان، فرانسه،سوئد،نروژودانمارک جلسات فرهنگی و شعر خوانی داشت و مورد استقبال ایرانیان مقیم خارج قرار گرفت. چند ماهی پس از بازگشت از این سفر بودکه در روز یکشنبه چهارم شهریور ماه 1369 در بیمارستان مهر تهران در گذشت. به خواست او و خانواده اش در جوار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

در تاریخ فرهنگی-ادبی ما کمتر دیده شده که شاعر،نویسنده و هنرمند متعهدی بتواند مایحتاج زندگی خود را از راه هنرش تامین کند و احتمالا آینده و دوران سالخوردگی و فرسودگی را در رفاه نسبی بگذراند. دررابطه با یادبود اخوان،« کمال رجاء» این درد و شرمساری روزگاران تلخ هنرمندان و فرهیختگان کشورمان را بار دیگر یادآور می شود؛

« در روزگار کودکی و نوجوانی ام همیشه از خود می پرسیدم درست که حکمراننان عهد ن مسعود» و نناصرخسرو»و «فردوسی» و «سعدی»و «حافظ»، قومی خودکامه و خویشتن پرست بودند. اما مردم آن روزگاران، مردمی را که از رود گنگ تا ان سوی فرات، سیراب از سروده های آنان بودند چه می شده است..؟ تا انجا که ن مسعود سعد» در حصار نای بنالد و ن ناصرخسرو» آواره ی جهل قشریان گردد و «فردوسی»، خاکستر نشین مصیبت پیری و نیستی شود و « سعدی» پای در گل داشته باشد و «حافظ» ناخواسته و ناگزیر،برخوان حاکمان خونخوار بنشیند؟

آیا مردمی که قرنهاست بالنده ی آداب و سنن آنانیم، نمی توانستند دست کم گرده نان آغشته با خورشی به آستان آن بزرگان پیشکش کنند و ضمادی بر زخمهای عمیقشان نهند؟

این پرسشها جانم را می خلید تا چند سال بعد که یافتم امروز نیز عفریتگان بی تفاوتی همچنان بر پیکر ادب و هنر ما می تازند، تا آنجا که « فروغ فرخزاد» در نامه ای خصوصی ومنتشر نشده نوشت: « مثل همیشه، فقیر و بدبخت و تنها هستم...» و « اخوان ثالث» سالهای پس از انقلاب نوشت:« اخیرا با کلی قرض و قوله مادمالعمر تمام آثار و با شراکت، نیمی از خانه ای خریدم که چون چندی است نمیتوان قسط های قرض بانک را بدهم، یحتمل همین روزهاست که چوب حراج به صدا در آید...» و امروز همچنان از خود می پرسم ما چگونه آدمیانیم که این مایه فقر وتنهایی و تنش را در حیات بزرگانمان می بینیم و از شدت اندوه و شرمساری در خود نمی شکنیم؟!

«اخوان» زندگی ای پارسایانه، بی تجمل و ساده داشت. نداشتن شغل، محروم ساختن او از پرداختن به کارهای دولتی و نبود هیچگونه تامین و رفاه نسبی، حال و آینده را برای او تلخ می ساخت. با این وجود اخوان شاعری بود که « جز از رنج دیگران ننالید.»

« حمید مصدق» میگوید: « در عین نیازمندی، بی نیاز بود و برای جیفه ی دنیوی سر بر هیچ مقامی خم نکرد.» و« عماد خراسانی» دوست و همشهری دیرینه ای او می گوید:

« این درد ندارد که « اخوان» بعد از چهل سال قلمزنی، در مقدمه ی همین کتاب اخیرش ( تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم) پس از اظهار ارادت به دوستان و ابراز حقشناسی می گوید:« بی هیچ رودربایستی و شرمندگی می گویم که در این اواخر، شش هفت هشت سالی هست که زندگی من از رهگذر محبت اینگونه دوستان می گذرد . همه ی درآمد های من قطع شده است. من بودم و قناعت به درآمد کتابهایم( که به لطف و عنایت و محبت حضراتی که نام برده شناخته اند) دارد روز به روز فشرده و فشرده تر، کمتر و کوتاهتر می شود. به قول معروف آب می رود....»

سبک و شعر« اخوان»

؟«اخوان» را میراث دار « نیمایوشیج» و بزرگترین شاعر معاصر در زنده کردن سبک کهن خراسان می دانند.تعریف زیبایی که او از شعر ارائه می دهد، خود بیانگر درک و شعور او از این بخش از ادبیات ماست:

« شعر محصول بی تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بی تابی در لحظاتی که آدم در هاله ای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بی هیچ شک و شبهه طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگیغیر معمول داشته باشد و این زندگیهای احمقانه و عادی که

غالبا ما ها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه ی عمر، هستی، هوش، همت، همه ی خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد.»

مایه ی موسیقی در شعر « اخوان»

بساری از ما، « مهدی اخوان ثالث» را یک شاعر بزرگ، توانا و برجسته،میراث دار شعر « نیما یوشیج» و زنده کننده ی سبک نیمایی و سبک خراسانی می دانیم. اما شاید همه ندانند که اوپیش از این که با دنیای شعر عجین شود علاقه ای وافر به موسیقی داشت و پدر از سر دلسوزی و باصطلاح آینده نگری، تمام تلاش خود را بکار برد تا از دنیای موسیقی دورش سازد.

انان که در مورد اشعار و سروده های «اخوان» پژوهش کرده اند، به درستی بر این باورند که موسیقی و ردیف های موسیقی ایرانی، در شعر او به خوبی دیده میشود.«سیمین بهبهانی؟»در این مورد،چنین می گوید:

« در این تردیدی نیست.«اخوان» موسیقی ایرانی را خوب می شناخت. خودش هم تار می زد. گاهی، آواز هم خسته خسته میخواند. بسیاری از شعرهای نیمایی «اخوان»،کاملا گرته برداری از یک دستگاه موسیقی است.« درآمد»،چند نت اصلی و باصطلاح مایه و لحن عمده ی دستگاه است. نوازنده پس از درآمد، به آوازها و گوشه های بعدی سر می زند، مایه های خاص آن را می نوازد و به ترتیب پس از هر گوشه یا آواز، به مایه ی اصلی در آمد یا همان چند نت فرود می آید. این شگرد تا پایان دستگاه ادامه دارد.«اخوان» همین گشت و واگشت ها، همین فراز و فرودها را در یک شعر نیمایی عرضه می کند.

شاعر هر چه از درآمد دور می شود، بیشتر اوج می گیرد و هیجان الفاظ بیشتر می شود. انگار که خواننده نهایت قدرت حنجره ی خود را به کار می گیرد، یا نوازنده بیشترین مهارت را در نخواختن زخمه ها عرضه می کند و سپس قافیه هایی که حکم همان نت های اصلی و مایه ی دستگاه را دارند، محل فرود این اوج می شوند.

شعرهای «زمستان»،«روی جاده ی نمناک»و«پرستار» نمونه ی خوبی از این شیوه ی او هستند.»

اخوان و گذار او به دنیای اسطوره ها

از جمله ویژگیهای بارز و برجسته ای که در مورد شعر «اخوان» ذکر میکنند،توانایی او در استفاده از شعر کهن فارسی و سبک خراسانی و توجه آگاهانه و ارج نهادن به میراث کهن ایرانی، افسانه ها، متلها و اسطوره ها در شعر اوست. همگی بر این باور هستند که او به ادب کهن فارسی به خوبی آشناست و در گزینش وازه ها و کاربرد متلها،اسطوره ها و افسانه های ایرانی در شعرش بی همتاست. در این زمینه، خود «اخوان» در کتاب « از این اوستا» چنین اورده است:

« نکته ی مهم دیگر که در بعضی از آثار شعری امروز در خور توجه است مساله ی اساطیر و افسانه های افسانگی پس پشت شعر است که با بسیاری از وجوه شعر قدیم تفاوت دارد. شعر و ادب قدیم ما و اغلب آثار شعری این هزار ساله ی ایران و زبان ملی ما، فارسی، از لحاظ اساطیر و افسانه های پس پشت شعر، زیر تسلط قصص سامی و عربی و اسلامی است...

افسوس و صد افسوس،جز چند تن پاکان و نیکان و آنان که در مسسیر دیگری بوده اند از قبیل «دقیقی»،«فردوسی» و «اسدی» و« فخرالدین اسعد»،«خیام»و تک و توکی دیگر بقیه اغلب و اغلب آثارشان از لحاظ افسانه و اساطیر زیر سیطره ی داستان های عربی و سامی است.»

مهدی اخوان ثالث در سال 1307 در خراسان بزرگ،مهد شاعرانی چون فردوسی و رودکی بدنیا آمد.در چهارم شهریور 1369 ما را با «زمستان» تنها گذاشت هر چند امید« آخر شاه نامه» را به ما داد،خود اما رفت. اگر چه در طول این سال ها ، خود شاعر مانده بود و شاعرانه زندگی کرده بود، به گفته خودش، چون هنرمندی زندگی کرد که بر فراز قدرت بود نه همراه ان.

کسی که درست مثل فردوسی،زنده کننده یاد فرهنگ ایرانی بود و به اصل می اندیشید . اولین مجموعه شعرش را در سال 1324 با روحیه ای نست گرا و وام گرفته از روح خراسانی شعر،شروع کرد.

سپس با نیما ،آن شاعر بزرگ و نامی آشنا شد. از «ارغوان» به «زمستان» رسید و پس از آن به « اخر شاهنامه»،« ناگه آخرین ستاره»،«زندگی می گوید اما باید زیست»و.....

شناخت شخصیت والا و درونی« مهدی اخوان ثالث» نیاز به پژوهش ها و مطالعات بساری دارد که در این اندک نمی گنجد. به قول«حمید مصدق»:«اخوان»،چونان همان صخره ی سنگی است که در کتاب « از این اوستا»، در شعرش گفته:« کسی راز مرا داند که از این سو به آن سویم بگرداند» برای شناخت «اخوان» این (نه صخره که) کوه شعر پارسی، همتی بایست مردانه.

کسی راز او را خواهد شناخت که توانایی غور در اثار فراوان او را داشته باشد. دیگران از دور فقط شمایی از او را دیده اند.»

مهدی اخوان ثالث م . امید

در سال 1307 در مشهد چشم به جهان گشود

تحصیلات ابتدایی و متوسطه رادر همین شهر گذراند و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد سپس به تهران امد اموزگار شد و در این شهر و پیرامون ان به تدریس پرداخت اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.

در سال 1329 ازدواج کرد در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد

پس از آزادی از زندان در 1336 به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلوزیون خوزستان منتقل شد

در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلوزیون ملی ایران به کار پرداخت در سال 1356 در دانشگاه های تهران ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر روی اورد در سال 1360 بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد

سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در شهریور ماه جان سپرد وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد از او 4 فرزند به یادگار مانده است

دفتر های شعر

ارغنون تهران 1330

زمستان زمان 1335

آخر شاهنامه زمان 1338

از این اوستا مروارید 1344

منظومه شکار مروارید 1345

پاییز در زندان روزن1348

عاشقانه ها و کبود جوانه 1348

بهترین امید روزن 1348

برگزیده اشعار جیبی 1349

در حیاط کوچک پاییز در زندان توس 1355

دوزخ اما سرد توکا 1357

زندگی می گوید اما باز باید زیست... توکا 1357

ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم مروارید 1368

گزینه اشعار مروارید 1368

گشتی کوتاه با او- ( مهدی اخوان ثالث در تقویم تاریخ)