تاریجچه تئاتر
تئاتر واژهای است یونانی در لغت به معنای چیزی که به آن نگاه میکنند. در فارسی به تئاتر «نمایش» یا «تماشا» میگویند. تاریخچه تئاتر مربوط به یونان باستان و رم درقبل از میلاد مسیح میباشد.
تئاتر یکی از هنرهای هفتگانه است. کسانی که درباره بوجود آمدن تئاتر جستجو کردهاند میگویند سر چشمه آن از آیین هاست. آیین به مراسم مذهبی و اجتماعی میگویند. انسان همیشه دوست داشتهاست به اتفاقاتی که خارج از اراده و میل اوست تسلط داشته باشد و این ویژه گی اصلی تئاتر است. تئاتر در مقایسه با هنرهای دیگر امکانات زیادی دارد برای اینکه از هنرهای دیگر مثل نقاشی، ادبیات، معماری، موسیقی و … در آن استفاده میشود .در زمانهای قدیم، تماشاگران در سرازیری تپهها مینشستند و مراسم مذهبی را که با آداب و تشریفات مخصوص در پایین همان تپه یا کناره معبد که محل عبادت بوده، تماشا میکردند. موسیقی، رقص، گفتار، صورتک، لباس، اجراکنندگان، تماشاگر و صحنه در اجرای آیین آرایش توسط رنگ، خاکستر یا جوهر که سطح بدن را میپوشاند برای کامل کردن صورتک و لباس بکار میرود آنطور که گریم در تئاتر این کار را انجام میدهد.
با اینکه سرچشمه آیینی امروز پذیرفتهترین نظریه درباره بوجود آمدن تئاتر است اما جستجوگرانی هم اعتقاد دارند سرچشمه تئاتر داستانسرایی است. آنها میگویند که گوش کردن و رابطه برقرار کردن با قصهها جزو بزرگترین خصوصیات انسان است. برخی میگویند تئاتر از رقص و حرکات ضربی و ژیمناستیک یا تقلید حرکات و صدای حیوانات آغاز شدهاست. اما نه خصوصیت داستانسرایی انسان و نه علاقه او به تقلید، هیچکدام نمیتواند او را بسوی آفریدن هنر تئاتر راهنمائی کرده باشد، چرا که اسطورهها و داستانها هم در اطراف آیینها بوجود آمدهاند و تقلید از حیواناتی که اندیشه و عقل ندارند هم نمیتوانسته سرچشمه تئاتر باشد چرا که آیینها از اندیشه و اعتقادات و میزان شناخت انسان شکل گرفتهاست است.
ميان تئاتر به عنوان يک شکل هنري و بهرهبرداري ضمني از عناصر تئاتري در فعاليتهاي ديگر معمولاً تمايزي قايل ميشوند. علاقه به درک خاستگاه تئاتر از اواخر سدهي نوزدهم سرعتي تصاعدي گرفت، زيرا در آن زمان مردم شناسان اشتياق زيادي به يافتن پاسخ مسأله از خود نشان ميدادند. از آن هنگام تا به امروز، نظر مردمشناسي حداقل سه مرحله را پشت سر نهاده است. در مرحلهي اول که از 1875 تا 1915 به طول انجاميد، مردم شناسان به رهبري سر جيمز فريزر ادعا کردند که همهي فرهنگها از يک الگوي تکاملي پيروي ميکنند. در نتيجه جوامع ابتدايي موجود در عصر حاضر، ميتوانند منابع مستندي درباره تئاتر هزاران سال پيش در دسترس ما بگذارند. مرحلهي دوم پيشرفت مردم شناسي از سال 1915 آغاز ميشود و مکتب ديگري به رهبري برانيسلاو مالينوفسکي، روش استقرايي مکتب فريزر را رد ميکند، و به جاي آن رهيافتي استنتاجي را پيشنهاد ميکند. مکتب جديد مطالعهي خود را در محل مورد بررسي، و در عمق آن آغاز کرده و سؤال را اساساً به گونهي ديگري طرح ميکند: کارکرد روزانهي جوامع معين چگونه است؟ اين مکتب را غالباً مکتب «کارکرد گرايي» مينامند. بعد از جنگ جهاني دوم مرحلهي سومي هم توسط مردم شناسان بنا نهاده شده که مکتب «ساختگرايي» ناميده ميشود. باني اين مکتب کلود لِوي استروس نام دارد. لِوي استروس همچون پيروان مکتب کارکرد گرايي، داروينيسم فرهنگي را رد ميکند و معتقد است که هر جامعهاي خط فرهنگي خاصهي خود را به وجود ميآورد. لِوي استروس نيز مانند فريزر به الگويي جهاني معتقد است، هرچند الگوي او با الگوي فريزر تفاوت دارد. آنچه براي لِوي استروس بيشترين اهميت را دارد آن است که بداند مغز چگونه عمل ميکند و پاسخ آن را در تحليل اسطوره جستجو ميکند. امروزه اکثريت منتقدان و مورخان توافق دارند که آئين تنها يکي از خاستگاههاي تئاتر است و نه لزوماً تنها خاستگاه آن. از طرف ديگر، غالب محققان اين نظر را که تئاتر در همهي جوامع از الگوي تکاملي واحدي پيروي کرده است و رد ميکنند. به علاوه امروزه هيچ مردم شناسي جوامع ابتدايي را فرو دستانه برآورد نميکند. آنها دريافتهاند که اگرچه جوامع پيشرفته از دانش تخصصي و فنون بهرهمندي بيشتري دارند، اما در مقابل، غالباً از نظر همبستگي و يکپارچگي ويژهاي که در جوامع کمتر پيشرفته وجود دارد، دچار کمبود قابل توجهي هستند با آنکه منشأ آئيني امروز پذيرفتهترين نظريه دربارهي خاستگاه تئاتر است، اما هرگز تنها نظريهي مورد قبول عام محسوب نميشود. هستند محققاني که معتقدند سرچشمه تئاتر داستانسرايي است؛ آنها اظهار ميدارند که گوش کردن و رابطه برقرار کردن با قصهها عمدهترين خصيصهي انسان است، همچنين آنها الگويي را پيشنهاد ميکنند که در آن الگو تئاتر از افسانهسرايي نشأت ميگيرد. افسانهها ابتدا دربارهي شکار، جنگ يا فتوحات ديگرند و به تدريج آب و تاب بيشتري مييابند.
تئاتر و درام در يونان باستان هنگامي که تمدنهاي خاور نزديک و مصر شکوفا ميشدند، ديگران در همسايگي آنان تازه قدم در راه تحول مينهادند. مهمترين اين تمدنهاي نوپا، از نظر بررسي ما، «تمدن اژهاي» است که پيشاهنگ تمدن يوناني بود. «فرهنگ مينوسي» که از سال 2500 تا 1400 پيش از ميلاد در جزيرهي کِرت شکفته بود، در اثر زمين لرزه يا آتشسوزي فاجعه آميزي ويران شد، و اطلاع کمي از چگونگي آن در دست است. پس از آن، تمدن ميسني توسط مهاجمان شمالي نابود شد، و عصر تاريک از 1100 تا 800 پيش از ميلاد آغاز گرديد. اين تمدن باستاني اژهاي تأثير مستقيم زيادي در تحول تئاتر نداشت، اما تئاتر غير مستقيم آن فوقالعاده زياد بود، زيرا خدايان، قهرمانان و تاريخ همين مردم بود که مواد اوليهي ايلياد و اديسهي هومر و اکثر درامهاي يوناني را فراهم آورد. از اين رو اين تمدنها به جهات مختلف زيربناي ادبيات غرب به شمار ميآيند. تمدن يونان که اولين دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدريج از سدهي هشتم تا ششم پيش از ميلاد شکل گرفت..ارتباط بين تئاتر و ايالت ـ شهر از سال 534 پيش از ميلاد آغاز شد و آن زماني بود که دولت آتن مسابقهاي براي انتخاب بهترين تراژدي اجرا شده در ديونوسياي شهر، که جشنوارهي مذهبي مهمي بود، گنجانيد. کمدي آخرين شکل دراماتيک بود که از طرف حکومت يونان به رسميت شناخته شد، ولي تا سالهاي 487ـ486 به ديونوسياي شهر راه نيافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از اين تاريخ، تا حدودي بر حدس و گمان استوار است. ارسطو ميگويد کمدي از نمايش بديههسازيهاي سرخوانِ آوازههاي آئيني فاليک بيرون آمده است. اما از آنجا که تعداد زيادي آئينهاي فاليک وجود داشته، روشن نيست منظور ارسطو کداميک بوده است. بعضي از مراسم ما قبل دراماتيک، توسط گروه رقص اجرا ميشد، که گاه صورتک حيوان بر چهره ميزدند يا سوار حيوانات ميشدند و يا حيواني را به عنوان نمايندهي حيوانات ديگر با خود ميکشيدند. همچنين در آن دوره نمايشهاي همسرايان چاق، سايترها و مرداني بر فراز ديرکهاي بلند وجود داشت. مراسم اغلب شامل يک راهپيمايي به دنبال همسراياني بود که ميخواندند و ميرقصيدند و نمادهاي بزرگ و فاليک را بر روي علمهايي به اهتزاز در ميآوردند. اين مراسم موجب عکسالعملها و مسخرهگيهايي در ميان شرکتکنندگان و تماشاگران ميشد.
شرق و غرب در تلاقي هزار ساله بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسکندر کبير و تمدن کلاسيک يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر کلاسيک يا اديبانه. مسلم اين است که نمايشهاي تئاتري در سراسر دوران بيزانس رواج داشتهاند. گفته ميشود که قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل يکي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانهي شرقي بود که تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و سرگرم کننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي که اينگونه نمايشها در روم از رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار متحمل است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به کلي قطع نشد. همچنين جنگهاي صليبي که در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما ميتوان اذعان داشت که بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي، ترکيه و يونان تئاتر عروسکهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسکها تا حد ممکن از واقعگرايي به دور بودند. اين عروسکها اشکالي دو بعدي بودند که از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي که به آن وصل ميشد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايهي اين عروسکها که توسط فانوس يا مشعل بر روي پارچهي سفيدي منعکس ميگرديد، نمايش داده ميشد. در بعضي کشورها تئاتر سايه هنر پيشهاي گرديد و به کلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم ميلادي در ترکيه عرضه شد. سپس از سقوط بيزانس، در مناطقي که عصر عظيم تئاترهاي کلاسيک، هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود. در اين مناطق نمايشهاي عروسکي بر گرد شخصيت «قراگوز» و ماجراهاي مضحک او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما ادامه يافته است.در هزارهي اول مسيحي، يکي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درامها را بايد در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي مرکزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است که ترکيب و سيماي زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و ادبيات سانسکويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز ميشود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطهي اوج عصر طلايي سدههاي چهارم و پنجم است که امپراتوري گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها و تمدني عظيم و پر شکوه بنيان نهاده ميشود. در سالهايي که درام هند در حال شکوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شکل ميگرفت، به ويژه در نواحي پکن که همچون مصر و خاورميانه از گاهوارههاي تمدن به شمار ميرود. مدارک ما دربارهي سالهاي پيش از 1500 پيش از ميلاد، يعين زمان به قدرت رسيدن سلسلهي شانگ اندک است. در زندگي چينيان از همان آغاز، رقص، موسيقي و آئينهاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ کردن کشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد معابدي وجود داشت که اجرا کنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي کردهاند بين آئينهاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهتهايي بيابند. اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات چيني، با حکومت سلسلهي هان آغاز ميشود. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دارِ تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتري حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنوارههاي عاميانه و آئينهاي شرکآميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده ميشد.
آشنایی با تاریخچه تئاتر در ایران دقیقاً مشخص نیست سابقه تئاتر در ایران به چه موقع باز میگردد ولی تئاترهای اولیه ایرانی پیوند عمیقی با واقعه کربلا و سایر وقایع و زندگی پیامبران دارد که عموماً تعزیه نامیده میشود. تئاتر جدید و مدرن اروپایی همچون بسیاری دیگر از مظاهر غربی در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد.تا قبل از سفرهای سه گانه شاه به اروپا تئاتر غیرتعزیهای ایران تنها به یک سری نمایشهای سبک کوچه بازاری خلاصه میشد. روحوضی و تقلیدکاری نمونهای از آن بود.
اشخاصی چون شیخ شیپور، شیخ کرنا و یا کریم شیرهای تئاترهایی فیالبداهه اجرا میکردند و خاطر شاه منبسط میگردید. ولی سفر شاه به اروپا و دیدن عظمت و شکوه اپراها و سالنهای نمایشی آنجا دل شاه را برد.وی که شیفته ظاهرسازی بود و قبل از آن تکیه دولت را برای اجرای تعزیه تأسیس کرده بود، برای اجرای تئاتر مدرن فرمان به تأسیس سالنی در تهران داد.او تئاتر اروپایی را اندکی دیده بود و چون به ایران بازگشت، مسبب تحولی در اجرای تعزیههای درباری شد. در این دوره بود که تکیه دولت ساخته شد و بدعت دیگر، وجود تعزیهگردان بود که معادل ناظم نمایش است. مقارن این احوال بود که نخستین رشته از نمایش های غیر مذهبی به زبان فارسی نوشته و بازی شد.
چندین نمایش کوچک که موضوع آنها، اوضاع اجتماعی ایران بود از قلم "میرزا ملکم خان" تراوش کرد و نیز ترجمههای مشهور وزیر خان لنکران - حکایت دزد خرس افکن - که اصل ترکی آنها را فتحعلی آخوند زاده نوشته بود. همچنین به دستور شخص ناصرالدین شاه قاجار بود که در محل دارالفنون زیر نظر میرزا علی اکبر مزین الدوله نقاش، تئاتری دایر گردید.
با طلوع مشروطیت در ایران به سال 1324 هجری قمری، جوش و خروش عجیبی در زمینه ادبیات و فرهنگ به وجود آمد و تئاتر مانند هر شعبه دیگری از شعب ادبی و ذوقی، از این تحول عظیم بهرهمند گردید. جماعات هنرپیشگان و تئاترهای متعددی در این دوره پدید آمد.
اولین اینها، تئاتر فرهنگ بود که در عمارت مسعودیه نمایش میداد. بعضی از اعضای تئاتر فرهنگ در رشتههای دیگری شهرت پیدا کردند که از آن جمله بودند: محمد علی فروغی، عبداله مستوفی، علی اکبر داورفر، فهیم الملک و سید علی نصر یعنی کسی که او را پدر تئاتر ایران نامیدهاند.
تئاتر دومی، تئاتر ملی نام داشت که از قضا سید علی نصر نیز عضو آن بود. این تئاتر را سید عبدالکریم محقق الدوله در سال 1329 هجری قمری بنا کرد. مرکز فعالیت این گروه، در محل هتل فاروس در لالهزار بود و شاید بتوان گفت که لاله زار، مرکز فعالیتهای تئاتر تهران شد.
در سال 1334 هجری قمری، سید علی نصر ضمن بازگشت از سفر اروپا، کمدی ایران را تاسیس نمود که ده سال باقی بود و این موسسه، اولین موسسه منظم تهران به شمار میرفت و وزارت تئاتر ایران، این تئاتر را به رسمیت شناخت. بسیاری از هنر پیشگان نامی آن دوران در این تئاتر، فن هنرپیشگی را فرا گرفتند که از آن جملهاند: بهرامی، رفیع حالتی، فضلالله بایگان، غلامرضا فکری، علی اصغر گرمسیری.
کمدی ایران، در تاریخ تئاتر ایران نیز اهمیت به سزایی دارد، زیرا بسیاری از نمایشات خود را در عمارت جدید التاسیس" گراند هتل" در خیابان لاله زار، عرضه داشت و همین عمارت بود که بعدها مبدل به تماشاخانه تهران شد. ئاترهایی در طول 15 یا بیست سال بعد از این، پا به عرصه وجود نهادند که میتوان به اجمال به این نمایشها اشاره کرد:
تئاتر نکیسا، جامعه باربد
هر دو تئاتر، یعنی نکیسا و باربد، به منزله مدرسهای بود که در آن هنر پیشگان فراوانی تربیت یافتند. دو نفر دیگر به نامهای میرسیف الدین کرمانشاهی و علی دریا بیگی نیز مسئول پیدایش مدارس هنرپیشگی در ایران بودند. در سال 1329قمری نخستین مکان مستقل نمایش در ایران به نام «تئاتر ملی» دایر شد.
تا پیش از تاسیس «تئاتر ملی» انجمنها و مراکز مختلف تحت عناوین گوناگون از تئاتر برای پیشبرد هدفهای سیاسی و تبلیغاتی خود استفاده میکردند،اما «تئاتر ملی» که ریاست آن را عبدالکریم خان محقق الدوله به عهده داشت، امکانات و بودجه خود را از محل خیریه آموزش و پرورش تامین میکرد و مستقلاً در اختیار نمایش و اجرای تئاتر قرار داد. فعالیتهای چند ساله «تئاتر ملی»موجب شد که تئاتر همچون هنری مستقل که حتی قادر است از نظر مالی خود را تامین کند از طرف مقامات رسمی و مردم شناخته شود و شوق و شوری در میان مردم نسبت به تئاتر بر انگیخته شود. حتی عدهای از دانشجویان که برای تحصیل به خارج رفته بودند، در رشته تئاتر تحصیل کردند و با دستهای پر علمی و هنری به ایران بازگشتند و بنای تئاتر نوین ایران را طرح ریزی کردند. به گمان عدهای از روشنفکران، تاسیس تئاتر،گذشته از ارزشهایی که بر قفس نمایش مرتبت بود،نمادی از ترقی و رشد فکری تلقی میشد.
شرایط تئاتر ایران در سالها فاصله سالهای 1320 تا 1322 را شماری پژوهندگان به سبب گستردگی اجرای صحنه و رشد تئاتر (دوران صحنه) نامیدهاند.
این دوران به دلیل استقبال جامعه تماشاگران و مخاطبان از تئاتر صحنه به یاد ماندنی است. در آن سالها تولیدات سینمای ایران به لحاظ کیفی و کمی در حدی نبود که بتواند پاسخگوی مخاطبان باشد.تلویزیون هنوز به ایران نیامده بود.رادیو به میزانی که باید در دسترس مردم قرار نداشت. به دلیل در صد بالای بیسوادی در کشور از مطبوعات استقبال چندانی نمیشد و به همین دلیل از فعالیتهای نمایشی استقبال بالینه مناسبی به عمل میآمد. انگیزههای تماشاگران متفاوت بود و گروهی به قصد صرفاً سر گرمی و شماری به دلیل گرایشهای سیاسی خود نمایشهای مورد نظرشان را برای تماشا انتخاب میکردند.
شکلهای پذیرش جامعه از تئاتر و جو سیاسی حاکم بر کشور، زمینهای برای انتخاب و اجرای آثار نمایشی بود. تئاتر در این دوره ظرفیتی بالقوه برای تبلیغ سیاسی رایج و جزب افراد به سوی احزاب نو پا داشت. به همین دلیل بود که بخش مهمی از فعالیتهای نمایشی ـ ترجمه و نگارش و اجرا ـ ملهم از خطوط سیاسی رایج آن روزگار شد وبالاخره یکی از مهمترین اتفاقهای این دوره شکلگیری «گروه تئاتر ملی»با هدف دستیابی به نمایشهای با هویت ایرانی بود. سر پرست این گروه، شاهین سرکسیان بود. کسانی چون عباس جوانمرد و علی نصیریان در پایه گذاری این گروه به او پیوستند و بازیگرانی پر سابقه چون رقیه چهرآزاد و عصمت صفوی با این گروه همکاری کردند. تشکیل این گروه با استقبال محافل روشنفکری و ادبی روبرو میشود.
با مقایسه فهرستهای موجود از نمایشهای چاپ شده ایرانی و ترجمه آثار خارجی و اجرای نمایشنامههای خارجی و ایرانی مشاهده میشود که کفه آثار اجرایی به ویژه نوشتههای فارسی بسیار سنگینی چاپ شده است. دلیل عمده این امر رشد تقاضای آثار ایرانی و میزان تماشاگران است که برای برآورده شدن خواستههای آنان، مدیران تماشاخانهها ناگزیر از عرضه تعداد بالنسبه زیاد و سفارش و نگارش و ترجمه به (شکل بازی و تطبیق داده شده و آداپته) بودند که به سرعت آماده شود و در حد و اندازه پسند مخاطبان عام باشد.