لئوناردو دا وینچی
لئوناردو دی سر پیرو دا وینچی دانشمند، نقاش، مجسمهساز، معمار، موسیقیدان، ریاضیدان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمینشناس، نقشهکش، گیاهشناس و نویسنده ایتالیایی دوره رنسانس بود. نبوغ او شاید بیش از هر چیز دیگری مورد توجه بودهاست. لئوناردو معمولاً به عنوان نمونه بارز یک مرد رنسانس معرفی میشود.از او بهطور گسترده بزرگترین نقاش تاریخ یاد میکنند. عدهای نیز او را با استعدادترین شخصی میدانند که تاکنون در این جهان زندگی کردهاست.
وی فردی بینهایت خلاق و کنجکاو بود. او نظریات خود را در مجموعه یادداشتهایی که بالغ بر هزاران صفحه میباشند، ثبت کردهاست. او طرحهای مبتکرانهای را برای ساخت سلاحهایی مانند توپهای بخار، ماشینهای پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود، هرچند که بسیاری از آنها هرگز ساخته نشدند.
دا وینچی اولین طراح هواپیما و صدها اثر معماری دیگر بهشمار میرود. یکی از طرحهای ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت دا وینچی معروف است، کیلومترشمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد و با استفاده از خط معکوس برای طراحیهای خود یادداشتهایی را نوشتهاست، که آنها را فقط در مقابل آینه میتوان خواند. شهرت جهانی دا وینچی بیشتر بهخاطر نقاشیهای شام آخر و مونالیزا است. مارکو روسکی درباره او میگوید: در حالی که گمانهزنیهای زیادی در مورد لئوناردو وجود دارد، چشمانداز او از جهان اساساً منطقی است و نه اسرار آمیز، و این که روشهای تجربی به کار گرفته شده او برای زمان خودش غیرمعمول بود.
لئوناردو دا وینچی در سال ۱۴۵۲ در روستای توسکانی زاده شد. او فرزند نامشروع یک ثروتمند، با نام پیرو فرانسیسو دی انتونیو دا وینچی و یک زن دهقان به نام کاترین بود. بین ۱۴۹۳ و ۱۴۹۵ لئوناردو زنی به نام کاترین را در میان افراد وابسته به خود را در اسناد مالیاتی خود ذکر کردهاست. زمانی که او در ۱۴۹۵ فوت کرد، لیست هزینههای مراسم تشییع جنازه نشان میدهد که این زن مادر او بود. در مورد دوران کودکی لئوناردو اطلاعات زیادی در دست نیست. او ۵ سال اول زندگی خود را با مادرش گذراند، سپس در سال ۱۴۵۷ نزد خانواده پدرش، پدربزرگ، مادربزرگ و عمویش زندگی کرد. پدر او با یک دختر شانزده ساله ازدواج میکند، همسر دوم پدرش لئوناردو را خیلی دوست میداشت اما در سن جوانی درگذشت.او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دهکده محل سکونتش گذراند. با اینکه در مدرسه چندان موفق نبود، ولی شور و هیجان زیادی نسبت به طبیعت نشان میداد تاحدی که گفته شده پرنده های اسیر در قفس را خریداری و بعد آن ها را آزاد می کرده است.
جورجیو واساری که زندگی نامه ی نقاشان عصر رنسانس را می نویسد، می گوید دهقانی بود که به استعداد نقاشی داوینچی پی برده بود و این را به پدر داوینچی خبر داد. هردو از داوینچی خواستند تا طرحی روی پلاک رسم کند، داوینچی نیز یک ماری که از دهانش آتش بیرون میزد را کشید. این نقاشی آنقدر زیبا و با ارزش بود، که پدرش آن را به یک خریدار آثار هنری فروخت و بعدها به دوک میلان فروخته شد.
دا وینچی به صورت غیررسمی هندسه و ریاضیات را نیز آموخت. وقتی او شانزده ساله بود پدرش برای بار دوم با دختر بیست سالهای به نام فرانسسکا لنفردینی ازدواج کرد.
پس از پایان دوران تحصیلی او را به شاگردی به هنرکدهای در فلورانس فرستادند تا نزد آندرئا دل وروکیو که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. وروکیو از شهرت بسیاری برخوردار بود؛ به گونهای که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامی شهر ونیز را به او سپردند. در آتلیهای که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، لئوناردوی جوان میتوانست چیزهای زیادی بیاموزد. بدون شک در آنجا با رموز فنی ریختهگری و کارهای فلزی آشنا شده و آموختهاست که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدلهای برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیسهایی را پدیدآورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونهای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشینهای مورد نیاز را پدیدآورد. او همچنین به پژوهش درباره گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آنها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گستردهای درباره نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت. لئوناردو در سال ۱۴۷۲ به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود. احتمالاً لئوناردو در آنجا فرصتی برای آموختن کالبدشکافی به دست آورد. در ۱۴۷۸ شورای شهر از او خواست نمازخانه سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند ولی بنا به دلایلی، این مأموریت را انجام نداد. لئوناردو در بسیاری از پروژههای مختلف برای لودویکو استخدام شد. از جمله آمادهسازی شناورها برای موقعیتهای خاص، طرحهایی برای یک گنبد برای کلیسای جامع میلان و یک مدل برای یک بنای تاریخی مربوط به ورزش سوارکاری بزرگ فرانچسکو اسفورزا که هفتاد تُن برنز برای ریختهگری آن استفاده شد. این بنا برای چندین سال ناتمام ماند که برای لئوناردو غیرعادی نیست و در سال ۱۴۹۹ به پایان رسید.
در سال ۱۴۸۲، داوینچی به صلح بین لورنزو د مدیچی و لودویکو ایل مورو، دوک میلان کمک کرد. لئوناردو در طی نامهای که برای لودویکو ارسال کرد، از مهارتهای خود در کارهای هنری و مهندسی سخن گفت. بهدنبال آن، داوینچی مجسمهای از جنس نقره را به شکلِ سرِ یک اسب طراحی کرد.
لئوناردو فعالیت خود در میلان را تا سال ۱۴۹۹ ادامه داد. در همین حین، وی برای طرح اثری دینی دربارهی کودکی حضرت مسیح، از سوی کلیسا انتخاب شد. این اثر که امروزه از آن با نامهای دوشیزه صخرهها یا بانوی صخرهها یاد میشود، به دوران کودکی حضرت مسیح و یحیای تعمیددهنده میپردازد. در این تابلو، شاهد حضور حضرت مسیح، مریم مقدس، یحیی و یک فرشته (فرشته اوریل) هستیم. جالب است بدانید که این اثر در دو نسخهی مختلف با فاصلهی ۲۰ ساله طراحی شده است. نسخهی اولیه که مربوط به سالهای ۱۴۸۳ تا ۱۴۸۶ میشود، هماکنون در موزه لوور نگهداری میشود.
باتوجه به شهرت داوینچی در پنهانکردن رمز و راز در آثار خود، کلیسا سختگیری فراوانی را نسبت به آثار او انجام میداد. در تابلوی نخست، عیسی مسیح در حال عبادت کردن بهسوی موجود نامرئیای هست که مریم مقدس، گویی دست خود را بر سر وی گذاشته است. همچنین زنی که در سمت راست تصویر قرار دارد، انگشت خود را بهگونهای نگاه داشته که گردن این موجود نامرئی را قطع میکند. کلیسا نیز با واردکردن چنین اشکالاتی به اثر، سفارش طراحی مجدد آن را داد.
علیرغم میل باطنی داوینچی، وی دوباره دست به قلم برد و این اثر را طبق گفتههای کلیسا، اصلاح کرد. در تابلو دوم، علاوه بر اینکه دستِ فرشته پایین آمده، صلیبی در دستان مسیح قرار گرفته است؛ با این حال، داوینچی برای ابراز نارضایتی خود نسبت به اصلاحیه کلیسا، پسزمینهی تصویر را تیرهتر از اثرِ نخست طراحی کرد؛ در حقیقت او با اینکار صدای اعتراض خود را به اثر هنری خویش وارد کرد.
اثر بعدی او، نقاشی مشهور شام آخر است که به واپسین شام حضرت مسیح، پیش از مصلوب شدن میپردازد. این اثر به سفارش کلیسا سانتا ماریا دلا گراتزیه طراحی شده است. هماکنون این نقاشی روی دیوار این صومعه قرار دارد و بازدیدکنندگان این محل میتوانند علاوه بر مشاهده معماری کلیسا، از اثر هنری داوینچی نیز لذت ببرند. اما، گلِ سرسبد نقاشیهای داوینچی، مربوط به پرترهای میشود که امروزه آن را با نام مونالیزا یا لبخند ژکوند میشناسیم. این اثر تحسینبرانگیز که رمز و رازهای فراوانی را در خود جای داده، چهرهی زنی را بهتصویر میکشد که دربارهی هویت او هیچگونه اطلاعی در دست نیست. برخی ادعا میکنند که سوژهی این عکس، در واقع مادرِ واقعی داوینچی بوده؛ این در حالی است که عدهای دیگر اعتقاد دارند که داوینچی تصویر خود را در قالب چهرهی زن نقاشی کرده است.
امروزه با کمک تکنولوژیهای جدید و پیشرفته، امکان بزرگنمایی چندین برابری این اثر، بدون از دست رفتن کیفیت فراهم شده است. در همین راستا، اعضای کمیته ملی میراث فرهنگی ایتالیا با استفاده از تکنولوژی یادشده، متوجه وجود ارقام و واژگانی در چشمان مونالیزا شدهاند که گویا اشاره به موضوعی خاص دارد.
وجود حروف «LV» در چشم راست مونالیزا، احتمالاً به نام لئوناردو داوینچی اشاره دارد. در چشم چپ نیز نمادهایی گنجانده شده؛ اما باتوجه به این موضوع که تاکنون این حروف و ارقام رمزگشایی نشدهاند، نمیتوان در مورد آنها با اطمینان صحبت کرد.
کشیدن این تابلو از سال ۱۵۰۳ میلادی آغاز شده و در سال ۱۵۱۹ به پایان رسیده است. اهمیت این اثر برای داوینچی به اندازهای بوده که او این تابلو را همواره با خود حمل میکرده و در جایی مخفی و امن قرار میداده است.
لئوناردو یک نقاش پرکار نبود، در حقیقت او پرکارترین نقشهکش و طراح بود. او مقالههای زیادی در مورد کوچکترین مسائل و طرحهایی با کوچکترین جزیات را در مورد مسائلی که توجهش را جلب میکرد، نگهداری مینمود. علاوه بر این مقالات و طرحها، مطالعات زیادی پیرامون نقاشی انجام دادهاست که از آنان برای کشیدن برخی از تابلوهای معروف خود همچون «باکره صخرهها» و «شام آخر» استفاده نمودهاست. قدیمیترین نقاشی داوینچی،
Arno Valley Landscape of the(چشم انداز دره آرنو)است که در سال ۱۴۷۳ کشیده شد و رودخانه، کوهها، یک قلعه و مزارع کشاورزی را در جزیئیاتی دقیق نشان میدهد.
داوینچی یک عادت خیلی بد در زندگی اش داشت و آن هم تنبلی بود و به همین دلیل بسیار آرام و سر حوصله نقاشی می کرد و این باعث شد خیلی از کارهایش هیچ وقت تمام نشوند. به غیر از تابلوی مونالیزا که در موزه لوور پاریس نگهداری می شود، تابلوی باکره و کودک یکی از نقاشی های تکمیل نشده او است که در همین موزه وجود دارد.
همچنین تابلوی دیگری در موزه واتیکان وجود دارد به نام سنت ژروم در بیابان که آن هم هیچ وقت تکمیل نشده است؛ تابلویی که در آن پرتره ای از سنت ژروم بهم همراه تصویری از یک شیر که همیشه همراهش بوده، وجود دارد اما شاید جذاب ترین و معروف ترین کار ناتمام داوینچی تابلوی ستایش مغان باشد که گفته می شود داوینچی در آن تصویری از خودش را کشیده است.
این نقاشی در سال 1481 رها شد و از سال 1670 در کالری یوفیزی فلورانس نگهداری می شود. در راستای همین تنبلی ها، داوینچی کلی اختراع نیمه کاره هم دارد و هیچ کدام از نوشته های او هم تا زمانی که زنده بود، منتشر نشدند.
داوینچی اواخر عمر خود را در شهر واتیکان در ایتالیا سپری نمود مکانی که رافائل و میکل آنژ در آنجا فعالیت داشتند.در اکتبر ۱۵۱۵ فرانسوای اول پادشاه فرانسه، میلان را به تسخیر خود درآورد. در دسامبر همان سال لئوناردو به نزد فرانسوای اول و پاپ لئون دهم فراخوانده شد. به لئوناردو سفارش جدیدی برای ساخت یک شیرمکانیکی داده شد، شیری که میتوانست به طرف جلو گام بردارد و قفسه سینهاش را باز کرده و خوشهای از گلهای سوسن را نمایان سازد. در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسوا درآمد و در خانهای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت. او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معدل هزار اسکودی (واحد پول آن زمان در ایتالیا) دریافت میکرد. دا وینچی در روز دوم ماه مه سال ۱۵۱۹ در حالی که تبدیل به یکی از دوستان صمیمی فرانسوا شده بود در کلوس لوس درگذشت. واساری اینگونه مینویسد که پادشاه سر دا وینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت هرچند که این داستان عاشقانه و رومانتیک که بسیار باب طبع فرانسویان و بسیاری از هنرمندان است بیشتر به افسانه شبیهاست تا واقعیت. واساری همچنین مینویسد که دا وینچی به هنگام مرگ تقاضای حضور یک کشیش برای اعتراف به گناهان میکند. بر طبق خواسته او شصت فقیر تابوت او را حمل میکنند. او در کلیسای سنت هابرت تدفین میشود. ملزی به عنوان وارث او شناخته میشود و تمامی پولها، نقاشیها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق میگیرد. البته لئوناردو شریک قبلی و قدیمیاش، سالای و همچنین خدمتکارش را فراموش نکرد و به هرکدام از آن دو، نصف تاکستان خویش را بخشید.
داوینچی علاوه بر نقاشی به عنوان یک مهندس نیز مشهور است. او در نامهای به دوک میلان اظهار داشت که قادر به تهیه و ساخت دستگاههایی برای دفاع از شهر و همچنین محاصرۀ شهر دشمن است. هنگامی که او به ونیز گریخت، شاگردی را پیدا کرد که با کمک او توانست یک سنگر متحرک را طراحی کند. او حتی طرحی برای منحرف کردن مسیر رودخانۀ آمو داشت، پروژهای که نیکولو ماکیاولی نیز بر روی آن کار کرد. مقالات داوینچی شامل تعداد بسیار زیادی از اختراعات عملی و قابل اجرا و غیر عملی، شامل آلات موسیقی، پمپهای هیدرولیک، توپهای بخار، سپرهایی خاص و... میگشت.
برخی از مسائلی که داوینچی روی آنها پژوهش انجام داده است:
مطالعه پیرامون زمینشناسی
مطالعه روی آناتومی بدن انسان، اسکلت و ارگانهای داخلی
مطالعه روی آناتومی بدن حیوانات
شناخت حالات چهره انسان
آب و هوا و پدیدههای آب و هوایی
چگونگی جاریشدن آب
مطالعه روی گیاهان و ساختار آنها
شناخت نور، سایه، آینه و عدسیها
پرسپکیتو
در پایان بد نیست بدانید که داوینچی جزو معدود افرادی بوده که میتوانست با یک دست بنویسد و با دست دیگر نقاشی بکشد