علم و تفکر

دیاکو

دیاکو

دیاکو یا دیااُکو بنیان‌گذار و نخستین شاه حکومت ماد بود. نام وی در منابع گوناگون، به صورت‌های مختلفی ذکر شده‌است؛ از جمله هرودوت که نام وی را به صورت «دِیوکِس» نوشته‌است. نام دیاکو برگرفته از واژه ایرانی Dahyu-ka به‌معنی سرزمین است.

تاریخِ دقیق دوره حکمرانی دیاکو دقیقاً مشخص نیست و احتمالاً بیش‌تر نیمه اول سده هفتم پیش از میلاد را دربرمی‌گرفته‌است. بنا بر گفته هرودوت، دیاکو ۵۳ سال پادشاهی کرد.

براساس نوشته‌های هرودوت، دیاکو نخستین پادشاه ماد بوده که از آشوریان استقلال کسب کرده‌است. وی طرح و نقشه ایجاد یک حکومت واحد ماد را در ذهن داشت و در یک دوره بی‌قانونی در ماد، تلاش کرد تا عدالت را در دهکده خود اجرا کند و اعتبار و حسن شهرتی را به عنوان یک قاضی بی‌طرف بدست آورد. به این ترتیب حوزه فعالیت او گسترش یافت و مردم روستاهای دیگر نیز به وی مراجعه می‌کردند تا اینکه سرانجام او اعلام کرد این جایگاه برای وی دردسرساز شده‌است و حاضر به ادامهٔ کار نیست. در پی این کناره‌گیری، دزدی و اغتشاش فزونی یافت و مادها گرد هم آمدند و این بار وی را به‌عنوان پادشاه برگزیدند.

نخستین کار دیاکو پس از به پادشاهی رسیدن، گماشتن نگهبانانی برای خود و نیز ساخت پایتخت بود. شهری که دیاکو برای این منظور برگزید در زبان فارسی باستان هگمتانه و به زبان یونانی اکباتان خوانده می‌شد که همدان امروزی دانسته می‌شود. هگمتانه به معنی «محل اجتماع» یا «شهری برای همه» است و اشاره‌ای است به گردهم آمدن طوایف مادی که سابقاً متفرق بودند. او در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد، دستور داد تا یک دژ مستحکم بر روی تپه‌ای در این شهر ایجاد شود تا همه امور نظامی، دولتی و خزانه‌داری در آن انجام گیرد.

سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، متوجه شد که دیاکو با روسای اول، شاه اورارتو متحد شده‌است. او دیاکو را زیر نظر گرفت و در طی جنگ خود با منائیان، بار دیگر وارد ماد شد تا چنان‌که مدعی بود، به «هرج‌ومرج» آن‌جا پایان دهد. او در نهایت دیاکو را اسیر کرد و به‌همراه خانواده‌اش به حمات (درسوریه امروزی)تبعید کرد.

برخی از ایران‌شناسان، دیاکو را با ویژگی‌هایی که هرودوت برای او برمی‌شمارد با هوشنگ شاهنامه یکی می‌گیرند و لقب پَرَداتَ یا پیشدادی را با نخستین قانون‌گذار یکی می‌دانند. سنت دینی، هوشنگ را نخستین کسی می‌داند که پادشاهی را در ایران برقرار کرد. پس از دیاکو، پسرش فرورتیش جانشین او شد و مدت ۲۲ سال حکومت کرد.

دانشنامه ایرانیکا بنیانگذاری ماد را سال ۷۰۸ پیش از میلاد به مرکزیت هگمتانه و توسط دیاکو ذکر می‌کند.

در منابع آشوری در سال ۶۷۴ پیش از میلاد از اقدامات شخصی به نام کشتریته یاد می‌شود که برخی از محققان وی را همان فرورتیش دانسته‌اند. بر این اساس می‌توان سال ۶۷۴ پیش از میلاد را به عنوان پایان پادشاهی دیاکو در نظر گرفت و با احتساب حکومت پنجاه‌ و سه ساله وی، آغاز دوران پادشاهی دیاکو باید در حدود سال ۷۲۸ پیش از میلاد بوده باشد.

محدوده سرزمین ماد در روزگار باستان از سمت شمال به رود ارس و رشته‌کوه البرز، از مشرق به دشت کویر و از مغرب و جنوب به رشته‌کوه زاگرس محدود می‌شد. آنچه از متون آشوری برمی‌آید، آن است که مادها از سده نهم تا هفتم پیش از میلاد نتوانسته بودند چنان پیشرفتی بیابند که سبب هم‌گرایی و اتحاد و سازمان‌یافتگی قبایل و طوایف پراکنده ماد بر محور یک رهبر و فرمان‌روای برتر و واحد که بتوان وی را پادشاه کل سرزمین‌های مادنشین نامید شده باشند. پادشاهان آشور در ضمن لشکرکشی‌های پرشمار خود به قلمرو سکونت مادها، همواره با شمار فراوانی از «شاهان محلی» روبه‌رو بوده‌اند و نه یک پادشاه واحد حاکم بر کل سرزمین‌های مادنشین. پس از مرگ سارگن دوم در ۷۰۵ پیش از میلاد توجه آشوریان به نقطه دیگری دور از نجد ایران معطوف شد. این فرصت با بیم همیشگی از حمله آشوریان موجب تشکیل اتحادیه‌ای از شاهزادگان و شهریاران ماد شد. رهبران این جنبش پیروان دیاکو بودند.

بر پایه نوشته‌های هرودوت، دیاکو فرزند فرورتیش، کسی بود که طرح و نقشه ایجاد یک حکومت واحد ماد را در ذهن داشت؛ مادها در دهکده‌های خودمختار جداگانه یا در شهرهای کوچک زندگی می‌کردند. دیاکو در یک دوره بی‌قانونی در ماد، تلاش کرد تا عدالت را در دهکده خود اجرا کند و اعتبار و حسن شهرتی را به عنوان یک قاضی بی‌طرف بدست آورد به این ترتیب حوزه فعالیت او گسترش یافت و مردم روستاهای دیگر نیز به وی مراجعه می‌کردند تا اینکه سرانجام او اعلام کرد درخواست‌های مردم زیاد است و این جایگاه برای وی دردسرساز و دشوار است و حاضر به ادامه کار نیست. در پی این کناره‌گیری، دزدی و اغتشاش فزونی یافت و مادها گرد هم آمدند و وی را برای حل و فصل اختلافات به‌عنوان پادشاه برگزیدند. منابع آشوری نیز برای نخستین بار، در سال ۶۷۳ پیش از میلاد از پادشاهی مستقل ماد یاد می‌کنند.

دیاکو احتمالاً به تقلید از آشوریان مراسمی برای بار ترتیب داد؛ هرودوت می‌نویسد که دیاکو در کاخ خود می‌ماند و تماسش از طریق فرستادن و دریافت پیام به بیرون بود و هیچ‌کس نمی‌توانست با پادشاه تماس مستقیمی داشته باشد و دادخواست‌ها و پیام‌ها تنها از طریق پیامگزاران صورت می‌گرفت که این محدودیت برای ایجاد نوعی حس ترس و احترام در میان مردم بود. همچنین، خندیدن و آب دهان انداختن در حضور پادشاه ممنوع بود. از دیگر اقدامات وی، ایجاد گروهی به‌نام «چشم‌ها و گوش‌های شاه» بود که این افراد چشم‌ها و گوش‌های شاه بودند و وظیفه جاسوسی برای شخص شاه را داشتند؛ چنین سازمان و گروهی تا دوره هخامنشیان وجود داشت.

دیاکونوف معتقد است دیاکو نمی‌توانست پادشاه سراسر ماد باشد و حتی حاکم یک منطقه بزرگ نیز نبود و تنها یکی از فرمان‌روایان کوچک و متعدد مادی بود ولی درخشش تاریخ اخلاف بر سیمای او پرتو افکنده و سبب شهرت او در تاریخ شد. دیاکو در آغاز کار به عملی سنجیده دست زده و دولت ضعیف و کوچک و تازه خود را تحت حمایت ماننا که در آن زمان قدرت زیادی داشت قرار داد ولی بعد کوشید کاملاً مستقل گردد و بدین منظور با اورارتو عقد اتحاد بست. منبع آشوری نیز در وقایع سال ۷۱۵ پیش از میلاد، دیاکو را «حاکمی از جانب ماننا» می‌خواند.

سارگون دوم شاه آشور در سال ۷۱۵ پیش از میلاد، متوجه شد که دیاکو با روسای اول، شاه اورارتو متحد شده‌است. او دیاکو را زیر نظر گرفت و در طی جنگ خود با منائیان ( که از خویشاوندان نژاد مادی بودند و در آذربایجان و جنوب دریاچه ارومیه سکونت می‌کردند ) بار دیگر وارد ماد شد تا چنان‌که مدعی بود، به «هرج‌ومرج» آن‌جا پایان دهد. وی در آن‌جا توانست دیاکو را اسیر کند ولی برخلاف عادت همیشگی آشوریان جانش را به او بخشید و در نوشته‌ای تشریفاتی در کاخ خود در خُرس‌آباد اعلام می‌کند: دیاکو را به‌همراه قبیله‌اش به حمات تبعید کردم.

وی چندسالی در اسارت سارگون دوم بود و مادها به‌عنوان فرمان‌برداران و باج‌گذاران آشور، دچار فقر و از هم‌پاشیدگی شدند و آشوریان، دیاکو را به‌عنوان کسی که همیشه مطیع آشور باقی بماند و خراج خود را به‌طور مرتب به دربار آشور بپردازد و از جهات دیگر حتی از نظر تأمین نیروی نظامی برای آشوریان به‌هنگام درگیر شدن آشور در جنگ متعهد شود، وی را آزاد کردند و سپس او به‌عنوان رهبر قطعی و احتمالاً پادشاه مادها برگزیده شد. لازم است ذکر شود در گزارش هرودوت ذکری از تبعید شدن دیاکو به میان نیامده و لذا می‌توان این احتمال را داد که منبع گزارش‌های هرودوت حماسه‌ای مادی بوده‌باشد چرا که مادها در تلاش بوده‌اند ماجرای تبعید دیاکو را مسکوت بگذارند و آن را جایگزین داستان کناره‌گیری وی از قدرت و به وجود آمدن اغتشاش و هرج‌ومرج در دوران غیبت او بکنند.

جانشینان دیاکو

فرهاد

فرهاد پسر دیاکو و دومین پادشاه ایران بود و بین سالهای ۶۶۵ قبل از میلاد تا ۶۳۳ قبل از میلاد حکومت کرد. مانند پدرش ، فرهاد هم جنگ بر علیه آشوریان را آغاز کرد اما متاسفانه شکست خورد ، به دست آشور بنی پال افتاد و به دست او کشته شد.

 

کیاکسار (هووخشتره ) پسر فرهاد

جانشین فرهاد ، کیاکسار نام داشت او ارتش ماد را تجدید سازمان و نوسازی کرد و با نَبوپَلَّسَر شاه بابل متحد شد. برای استوارسازی این اتحاد، دختر کیاکسار به نام امتیس به همسری پسر نبوپلسر یعنی بخت‌النصر دوم درآمد. امتیس از زندگی در جلگه میان‌رودان دلگیر شد و برای کوه‌های بلند همدان و ایران دلتنگی بسیار کرد. از این رو بُخت‌النصر دوم به عنوان هدیه برای همسرش دستور ساختن باغ‌های معلق بابل را داد تا بلندای دیوارهای آن برای امتیس حکم کوهساران را داشته باشد.

 

کیاکسار در جوانی، شکست پدرش، فرهاد را در برابر آشوری ها دیده بود و از آن درس عبرتی آموخته بود. او فهمید که برای مقابله در برابر آشوریان، می بایست نیروی نظامی مجهزی تشکیل دهد. زیرا سربازانی که رؤسای زمین دار جمع آوری می کنند، هرگز از عهده ی سپاه منظم بر نمی آیند. از این رو، بر آن شد که سپاهی رزمی، مانند آشور، بنا کند. این نیرو، مجهز به تیر و کمان و شمشیر و سواره نظام ماهر بود.

کیاکسار با این نیروی نظامی، به سوی نینوا حرکت کرده، آن شهر را محاصره کرد. اما پس از مدتی، به او خبر رسید که سکاها، به ایران هجوم آورده اند. او دست از محاصره برداشت و به مقابله با آنان شتافت. کیاکسار ، در شمال دریاچه ی ارومیه، نبردی سخت با آنان کرد و از آنان شکست خورد. سکاها، ۲۸ سال بر سرزمین ماد تسلط یافتند و کیاکسار، در این مدت، مطیع آنان بود. سکاها، شهر سقز را بنا کردند و آن شهر را پایتخت خود قرار دادند.

با گذشت زمان ، کیاکسار ، تصمیم به بیرون راندن سکاها گرفت. او، فرمانده ی سکاها و سردارانش را به یک میهمانی دعوت کرد و همه ی آنان را یکجا مسموم کرد. سپس، لشکریان سکاها را از سرزمین ایران بیرون راند.

چون از این جهت، آسودگی خاطر فراهم شد، کیاکسار برای بار دوم، تصمیم به نابودی آشوریان گرفت. او و نبوپلسر توانستند با همیاری، امپراتوری آشور را درهم‌شکسته و پایتخت آن یعنی شهر نینوا را در ۶۱۲ پ.م فتح کنند. ساراگوس، چون در برابر ایرانیان و آشوریان، تاب مقاومت نیاورد، خود و خانواده اش را در آتش، سوزاند. سپس، شهر نینوا، با خاک یکسان شد و دنیا از جنایات دولت ستمگر آشور، رهایی یافت.

پس از این پیروزی ، ایرانیها میان رودان ( بین النهرین) ، ارمنستان و بخشهایی از آسیای صغیر و بخش شرقی رود قزل ایرماق را نیز ضمیمه امپراطوری خود کردند. در این شرایط رود قزل ایرماق به عنوان مرز بین امپراطوری قدرتمند ایران و سرزمین لیدیه شد. جنگ معروف بین ایرانی ها و لیدی ها که با نام جنگ قزل ایرماق معروف است ، در ۲۸ ماه می ۵۸۵ قبل از میلاد مسیح ، به دلیل کسوف ناگهانی پایان یافت.

کیاکسار پس از این که جنگ با پیروزی پسرش ، آستیاگ به پایان رسید از دنیا رفت. آستیاگ مرزهای ایران را تا اروپا گسترش داد او پدربزرگ مادری کوروش هخامنشی بود.