شیخ صدوق
شیخ صدوق
محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق، از علمای شیعه در قرن چهارم هجری قمری است که بزرگترین محدّث و فقیه مکتب حدیثی قم به شمار میآید.
او در حدود سال ۳۰۶ در قم متولد شد. تولدش با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نایب خاص حجت بن حسن همزمان بودهاست.
پدر شیخ صدوق علی بن حسین بن موسی بن بابویه، از فقهای بزرگ شیعه و در زمان حسن عسگری و حجت بن حسن میزیسته و مورد احترام آن امامان بودهاست.(هر دو پدر و پسر معروف به ابن بابویه و صدوقین هستند)
درباره تولد شیخ صدوق در کتابهای شیعه آمدهاست که پدر او بعد از گذشت ۵۰ سال از عمرش، دارای فرزند نشده بود. از این رو برای حسین بن روح سومین نائب حجت بن حسن نامه مینویسد و از او تقاضا میکند که درخواست او را به حجت بن حسن برساند. در جواب این نامه، حجت بن حسن برای پدر شیخ صدوق مینویسد: «از خداوند خواستم دو پسر روزیت کند که وجودشان، خیر و برکت باشد.» از این رو وی «متولد به دعای امام زمان» نیز خوانده میشود. »
شیخ صدوق در قم پرورش یافت و ۲۰ سال با پدرش زندگی کرد و از وی و دیگر علمای قم دانش آموخت.
وی از طرف رکن الدوله دیلمی پادشاه ری به آن شهر دعوت شد و در آنجا اقامت گزید و نزد آن پادشاه شیعی و وزیر نامدار و دانشمندش صاحب بن عباد با احترام زیاد میزیست و ریاست روحانی شیعیان عصر به او رسید. وی سپس به شهرهای خراسان، ماوراءالنهر، نیشابور، بلخ و بخارا سفر کرد و به منظور حج و زیارت ائمه به حجاز و عراق رفت و در شهرهای کوفه و بغداد دانشمندان از محضرش استفاده کردند و سپس به ایران بازگشت و در سال ۳۸۱ هجری در ری از دنیا رفت. شیخ صدوق ابن بابویه قمی، که یکی از علمای بزرگ شیعه است، به خاطر فشار حکومت در سختگیری بر شیعیان، زندگی در قم برایش مشکل شد و به طرف یکی از روستاهای بلخ، که ساکنان آن همه شیعه بودند، مهاجرت کرد و شیعیان با گرمی از او استقبال نمودند و از ایشان تقاضای نوشتن کتاب فقهی کردند. ایشان نیز کتاب مهم و معروف خود، “من لایحضره الفقیه”، را در این روستا تألیف نمود.
او با خروج از قم به ری، استرآباد، جرجان، نیشابور، مشهد،مروروذ، سرخس، ایلاق، سمرقند، فرغانه، بلخ از شهرهای ماوراء النهر، همدان، بغداد، کوفه، فید، مکه و مدینه مسافرت کرد
نخستین کسی که ابن بابویه را صدوق نامیده ابن ادریس حلی است، ولی پس از وی تا زمان شهید اول، علامه مجلسی، این لقب شهرت نداشتهاست.
استادان شیخ صدوق را نمیتوان شمرد، چرا که وی سراسر عمر پر برکت خویش را صرف اموزش و یادگیری نمود و از هر فرصتی برای اموختن دریغ ننمود ولی شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی ۲۵۲ تن از آنها را نام بردهاست که گروهی از آنها در زمره مشاهیر بوده و عبارتند از:
پدرش علی بن بابویه قمی،محمد بن حسن ولید قمی،احمد بن علی بن ابراهیم قمی،علی بن محمد قزوینی،جعفر بن محمد بن شاذان،جعفر بن محمد بن قولویه قمی،علی بن احمد بن مهریار،ابوالحسن خیوطی،ابوجعفر محمد بن علی بن اسود،ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی،احمد بن زیاد بن جعفر همدانی و برخی از مشایخ او کسانی همچون عبدالواحد ابن محمد نیشابوری، حاکم بیهقی و محمد ابن عمر ابن جعابی هستند.
شیخ صدوق به دلیل مسافرتهای فراوانی که به شهرهای مختلف داشتهاست، جمع زیادی از دانشمندان از دانش او بهرهمند شدند؛ لذا تعداد شاگردان وی را صدها تن نوشتهاند. بزرگترین شاگرد او که سر آمد همه آنها است، شیخ مفید است. او خدمات بسیاری به دین اسلام و مذهب تشیع نمود. غیر از شیخ مفید، به نام برخی از دانشمندان بزرگی که از محضر شیخ صدوق بهره بردهاند به عنوان نمونه اشاره میشود:
شیخ مفید،حسین بن عبیدالله غضائری،حسین بن علی بن بابویه قمی (برادر شیخ صدوق)،شیخ ثقة الدین حسن بن حسین بن علی بن موسی بن بابویه (برادر زاده شیخ صدوق)،حسن بن محمد قمی (مؤلف تاریخ قم)،علی بن احمد بن عباس نجاشی (پدر نجاشی، صاحب رجال)،سید ابوالبرکات علی بن حسن جوزی حسینی حلی،ابو القاسم علی بن محمد بن علی خزاز،ابو زکریا محمد بن لیمان حمرانی،ابو جعفر محمد بن علی الاسود،هارون بن موسی تلعکبری،سید مرتضی علمالهدی.
او با وجود مرجعیت و جایگاه علمی، مغازهای در بازار داشت و زاهدانه و با پاکدامنی و قناعت به تجارت مشغول بود.
ابنبابویه از نظر فکری پیرو مکتب اخباریان متقدم قم است که در تعریف مفاهیم و اثبات قضایای کلامی فقط بر روایات تکیه میکنند. این ویژگی هم در آثار فقهی و هم در آثار کلامی او دیده میشود. او در آغاز، «من لا یحضره الفقیه» را نوشته است که آنچه در این کتاب آورده فتوای فقهی اوست که با آوردن متن روایات با حذف سلسلة سند آنها بیان شده است. او در همة آثار خویش به متن روایت اکتفا میکند و از هرگونه اظهارنظر و استنباط خودداری میورزد؛ فقط گاه در چارچوب آنچه در روایات آمده است به رد برخی احادیث میپردازد. برای رفع تعارض میان روایات نیز او روشهای خاصی دارد.
شیخ صدوق این عالم بزرگ و محدث گران قدر تألیفات با ارزش بسیاری از خود به جا گذاشت. شیخ طوسی در این باره می نویسد: « او سیصد کتاب تألیف کرده است» کتاب های شیخ صدوق همه در نهایت نیکویی و استحکام و در زمینه های متنوعی نوشته شده اند، که این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است. برخی از مهمترین آثار ایشان عبارتند از:
من لا یحضره الفقیه (دومین کتاب از کتب اربعه)،علل الشرایع (درباره فلسفه احکام و علت تشریع آنها است)،کمال الدین و تمام النعمه (درباره اثبات وجود امام زمان و غیبت طولانی آن حضرت از نظر عقلی و نقلی)،التوحید، الخصال،الامالی، عیون الاخبار الرضا ،صفات شیعه، مصادقه الاخوان،اثبات ولایت علی علیهالسلام،معرفت،مدینه العلم،مقنع در فقه،معانی الاخبار،مشیخته الفقیه
وی پس از گذشت هفتاد و پنج سال از عمرش، در سال ۳۸۱ در شهر ری درگذشت و در شهرری مدفون گردید که بعدها گورستان ابنبابویه در اطراف آن ساخته شد.
آرامگاه شیخ صدوق، درگذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگهای خوارزمشاهیان و تیموریان و همچنین به علت حوادث مختلف چندین مرتبه خراب و ویران شد و سالها در زیر تودههای خاک پنهان گردیده بود به گونهای که در زمان فتحعلی شاه در سال ۱۲۳۸ روی آن را کشتزار و باغی فراخ به نام «باغ مستوفی» پوشانده بود.
ولی در آن سال باران زیادی بارید که بر اثر آن، سیل عظیمی آمد و تمام زمینهای کشاورزی و باغهای اطراف شهرری را آب فرا گرفت و بعضی از مناطق را تخریب نمود؛ اطراف مزار شیخ صدوق نیز فروریخت و شکافی ژرف در کنار آن پدید آمد؛ هنگامی که به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد که آب قسمتی از آن را تخریب کرده بود.
در پی این حادثه، واقعه عجیبی نیز اتفاق افتاد که تفصیل این واقعه را بسیاری در کتابهای خود مانند: سید محمدباقر خوانساری در کتاب روضات،میرزا محمد تنکابنی در کتاب قصص العلما، عبدالله مامقانی در کتاب تنقیح المقال، خراسانی در کتاب منتخبالتواریخ، شیخ عباس قمی در کتاب فوائد الرضویه و محمد شریف رازی در کتاب اختران فروزان ری و همچنین در مقدمه کتب شیخ صدوق، از جمله کتاب کمال الدین صدوق و مقدمه کتاب خصال صدوق، نقل نمودهاند.
وقتی که برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده کردند که تمام اعضای بدنش سالم و تازه به نظر میرسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمیشد، و با صورتی نیکو آرمیده بود! و هنوز اثر حنا بر ناخنهایش مشهود بود،ناخنهای یک دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود، ریشش روی سینهاش ریخته شده بود و بدن چنان سالم و تازه بود که چنین به نظر میآمد تازه از حمام بیرون آمدهاست و فقط رشتههای نخ پوسیده کفن که از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاک ریخته بود!
این خبر به سرعت در شهر ری و تهران پیچید تا آنکه به گوش فتحعلی شاه قاجار رسید. وی دستور داد سرداب را نپوشانند تا او شخصاً جسد را ببیند؛ شاه به همراه گروهی از علما و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، که در بین ایشان حاج آقا محمد آل آقا کرمانشاهی و میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم گرانمایه آن روزگار و آیتالله ملا محمد رستمآبادی و علامه سید محمود مرعشی نجفی(پدر آیتالله مرعشی نجفی) حضور داشتند، برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا کردند و وارد سرداب شدند و پس از سالم یافتن پیکر و تأیید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به بررسی و جستجو نمودند. با جستجو و بررسیهای انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری میشوند که بر روی آن چنین نوشته شدهاست:
به عربی: "هذا المرقد العالم الكامل المحدث، ثقة المحدثين، صدوق الطايفه، أبو جعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي."
پس از بررسیهای کامل و پیداشدن این سنگ نبشته و تأیید علما و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند، پس دستور داد سرداب را بازسازی کنند، در آن را ببندند، حفره پدیدآمده را مرمت کردند و بنایی مناسب بر آن بسازند و به بهترین وجه تزیین و آینهکاری نمایند.
آیتالله مرعشی نجفی نیز در اینباره چنین بیان میدارد:
پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی میفرمودند: من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم که تقریباً پس از نهصد سال که از مرگ و دفن شیخ صدوق میگذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود.