خسرو پرویز
خسرو پرویز
خسرو دوم یا خسرو پرویز ؛ بیست و چهارمین پادشاه ساسانی( حکمرانی: از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی )و از نامدارترین شهریاران خاندان ساسانیان است. «خسرو دوم» نامی است که رومیان به وی دادهاند، مورخان ایرانی وی را خسرو پرویز گفتهاند. لقب پرویز (اصل آن ابهرویز) به معنی پیروز و مظفر است.
او به جای پدرش، هرمز چهارم بر تخت پادشاهی نشست. در آغاز پادشاهی، با شورش بهرام چوبین رویارو شد و پس از شکست از سپاه وی به روم گریخت. اندکی بعد با حمایت سزار روم موریکیوس و با سپاهی که وی در اختیارش گذاشته بود به ایران بازگشت، بهرام را شکست داد و تاج و تختش را پس گرفت. سزار روم همچنین دخترش که مریم نام داشت را به زنی به او داد که برای او پسری به نام شیرویه آورد که بعدها پدر را زندانی و به قتل رساند و تخت شاهی را غصب کرد. همچنین خسرو همسر دیگری به نام شیرین داشت که داستان عشق آن دو از پرآوازهترین داستانهای عاشقانه ادبیات فارسی است و یک نسخه معروف آن را نظامی گنجوی سرودهاست. در زمان خسرو پرویز، با پیشرویهای سپهبدهایش همچون شهربراز و شاهین بهمنزادگان، مرزهای ایران به نهایت گستره خود رسید و موسیقی و هنر رونق یافت. او را آخرین پادشاه قدرتمند ساسانی میدانند. پس از او، هرج و مرج و جنگ داخلی، به همراه طاعون کشور را فرا گرفت، و شورشهای زیادی برخاست که کشور را به مرز نابودی و زمینه را برای گشودن ایران به دست سپاه اسلام فراهم کرد. خسرو پرویز همواره از شخصیتهای مورد توجه در ادبیات فارسی بودهاست.
هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز بهشمار میرفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.
طبری نوشتهاست که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، میپنداشت، خسرو سر آن دارد که بهجای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون بازآمده و در سال ۵۹۰ میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.
بهرام چوبین(بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان (مهران )یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآنکه سپاه بهرام او را تعقیب میکردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد.
خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط اینکه خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعه دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.
در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان(آذربایجان امروزی) با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال ۵۹۱ میلادی به وقوع پیوست. موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دلبستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.
در زمان ساسانیان جنگهایی میان ایران و روم درگرفت از سال 602 میلادی تا حدود 628 میلاد ادامه داشت.کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال ۶۰۲ میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دو دولت شروع شد. خسرو با لشکری وارد بینالنهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند. فشار ایرانیها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتیهایی به قسطنطنیه آمد و در سال ۶۱۰ میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت.
از طرف دیگر خسرو به جهانگیری خود ادامه داده و در سال ۶۱۱ میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد.
در سال ۶۱۴ میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیتالمقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله آرامگاه عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعهای از صلیبی که گفته میشود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته میشود، همچون غنیمتی فوقالعاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد.
خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال ۶۱۶ میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.
از طرف دیگر در سال ۶۱۷ میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضیکوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون بهزودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.
لخمیها یا بنیلخم یا مَناذِره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سدههای سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان میراندند. لخمیها پیرو ساسانیان بودند.نعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که بهخاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمدهاست که بهعلت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت.
خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایتهایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاحهای خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفه شیبانی، (یکی از قبیلههای بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاحهای نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.
حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفه بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آنجا ساکن میشدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند.
در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حمله ناگهانی عربانی که کمین کردهبودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و بهخاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب درباره جنگ ذوقار اشعار بسیار گفتهاند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.
اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، ِ شهرهای رومی در بینالنهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هراکلیوس در ابتدا میخواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و داراییهای کلیساها به مصرف تهیه اردوگاههای نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایه دلگرمی امپراتور شکستخورده گردید.
در سال ۶۲۲ میلادی هراکلیوس در نزدیکی ارمنستان با شهربراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس که به فتح رومیها انجامید. سال بعد هراکلیوس با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشونکشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هراکلیوس فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقامجویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن میرفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به آرامگاه مسیح شده بود، عرصه بیحرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد اینکه گنجینه نفایس مقدس آتشکده، بهدست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکدهها را خراب نمود.
جنگهای بعدی او نیز با شهربراز بود که باز به فتح هراکلیوس تمام شد. در سال ۶۲۶ میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومیها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که درگرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومیها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.
در سال ۶۲۷ میلادی هراکلیوس مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومیها و ایرانیها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آنها رسید. در این گرفتاری ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجه آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده وبا اضافه شدن ۲۰۰فیل جنگی توانستند دشمن را شکست داده و در دستگرد متوقف نمایند و از پیشروی هراکلیوس به تیسفون جلوگیری نمایند. هراکلیوس نقشه اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصله توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانیها یک نشانه بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.
در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولیعهدی انتخاب کند. مسئله انتخاب ولیعهد، در این هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمیتوانست با مداخله بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئه خونین خانوادگی ساخت.در روز ۲۴ فوریه (پنجم اسفند) سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شدهاست. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.
با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی هم از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت مینشستند یا مینشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.
خسروپرویز مردی بود زیباپرست و عاشق زیباسازی کشور و شکوه بخشیدن به هنر کاری بود که به عهده خودش نهاده بود و درآمدهای دولت را وقف این کار میکرد. شخصیت خسروپرویز مجموعهای از تضادهای عجیب بود. او از یکسو توهماتی که فالبینها و غیبگویان یهود و مسیحی برایش میبافتند را باور میکرد، و از سوی دیگر همه امکانات برای رشد علم و هنر در کشور فراهم آورده بود. مراکز علمی ایران در زمان او چنان متخصصانی در علوم گوناگون تربیت کردند که سه نسل بعد و پس از آنکه ایران توسط عرب به ویرانه کشانده شده بود نوادگان همین دانش آموختگان دوره خسروپرویز که در زمان سلطه عرب بدون داشتن امکانات آموزشگاهی بلکه توسط پدرانشان در خانهها آموزش دیده بودند و به دربار آخرین حکومتگران اموی و نخستین حکومتگران عباسی راه یافتند در رشتههای تخصصی خودشان مهارتی در حد اعجاب داشتند؛ و همینها بود که تمدن موسوم به اسلامی را پایهگذاری کردند. خسرو بلند پرواز بود و علاقه داشت که محبوب دلهای ایرانیان گردد او از آغاز سلطنتش بر ان بود تا با در پیش گرفتن شیوه دادگری انوشیروان و هرمز دلهای طبقات و قشرها کم درآمد کشور را بدست آورد، او بسیاری از امتیازات اشراف را به نفع دهقانان و همچنین کم درامدان محدود کرد. همه روایتهای تاریخی بیانگر ان است که خسروپرویز در زمان حیاتش بسیار محبوب عوام مردم کشور بوده و این نمیتواند باشد مگر بخاطر اقدامات اصلاحی که در کشور انجام داده بود. بی تردید اقدامات عمرانی و اصلاحی او در جهت منافع طبقه گسترده دهگانان بوده اقداماتی که به رشد و تقویت این طبقه انجامید حتماً با منافع و امتیازات اشراف منافات داشت و خشم آنها را برمیانگیخت. اما همین اقدامات بود که برای او محبوبیت جاودانی بوجود آورد و او را در ردیف بهترین شاهان اساطیر ایران قرار داد.
از رویدادهای مهم زندگی خسروپرویز نامه پیامبر اسلام خطاب به اوست. هنگامی که پیامبر اکرم با ارسال نامههایی شاهان و زمامداران جزیرةالعرب و کشورهای مجاور را به اسلام دعوت کرد، عبداللّه بن حُذافه سَهمی را نیز نزد خسروپرویز شاه ایران فرستاد و در نامهاش به او نوشت که اسلام بیاورد تا سلامت بماند، چه اگر خودداری ورزد، گناه مجوس بر او خواهد بود. درباره مواجهه خسروپرویز با این نامه دو روایت در دست است. بنا به یک روایتِ یعقوبی، وی با احترام نامهای در پاسخ پیامبر نوشت و آن را در میان دو قطعه پارچه معطر شده با مشک نهاد، ولی پیامبر برای او پیام فرستاد که نیازی به حریر ندارد و بر همان دعوت تأکید ورزید. به روایت دوم یعقوبی که بیشتر مورخان نیز آن را نقل کردهاند، خسرو با غرور و گستاخی اسلام نیاورد و از اینکه پیامبر وی را به دین خود دعوت کرده و نام خود را پیش از نام وی نوشته تندی نمود و نامه آن حضرت را پاره کرد و مقداری خاک برای رسول خدا فرستاد، به علاوه باذان عامل خود در یمن را مأمور کرد کسانی به حجاز بفرستد تا خبر پیامبر را برایش ببرند. همين امر سبب گرديد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را نفرين كند.پیامبر فرمود «چنان که نامه را پاره کند، خدا پادشاهیاش را پاره کند و خاکی که فرستاده است نشان آن است که به زودی مسلمانان کشور وی را میگشایند».