خواجه ‌نظام‌‌الملک توسی

علم و تفکر

خواجه ‌نظام‌‌الملک توسی

نام اصلی خواجه نظام‌الملک، ابوعلی حسن و نام پدرش ابوالحسن علی بود و نام پدربزرگش علی بن اسحق بن عباس بود که از دهقان‌زادگان بیهق بود، علی بن اسحاق که کنیه‌اش ابوالحسن بود در نویسندگی و حسابداری دستی داشت. در دستگاه حکمران خراسان داخل شده بود و خدمت دیوانی می‌کرد. منزل اصلی خاندان او نیز بیهق بود، ولی ابوالحسن علی را پس از آن‌که در مشاغل دیوانی ترقی کرده بود مأمور اداره  اموال دولتی در ناحیه طوس کرده بودند‍ و او آنجا اقامت کرده و متأهل شده بود و سه پسر او در طوس به دنیا آمده بودند که بزرگ‌ترین آن‌ها همین حسن یعنی نظام‌الملک بعدی بود.  چون حسن به سن تعلم رسید، مقدمات علوم گذرانید. همین‌که در حدود بیست سالگی از تحصیل فقه و حدیث و سایر علوم شرعی و فنون ادبی فارغ شد و فاضلی عالم و دبیری توانا گشت، به اعمال دیوانی مشغول شد. گفته‌شده که خواجه در خانه  دهقانی رشد و نمو یافت. دهقان در قاموس سیاسی و برخلاف دوره‌های بعد که غالباً به زارعان بی‌زمین گفته می‌شد، در زمان خواجه و پیش از آن نشانه نسب و بزرگ‌زادگی بومی بود. دهقانان در زمان ساسانیان مالکان بومی بودند که در سلسله‌مراتب اجتماعی و اقتصادی و همچنین ایجاد قدرت نقش به‌سزایی داشتند. دهقانان به همین مفهوم به سده‌های ابتدایی اسلام منتقل‌شده‌است.

خواجه در ۲۱ سالگی با سقوط سلطنت غزنوی و هجوم  سلجوقیان به خراسان به خدمت سلجوقیان وارد شد. اما پس از آزار و اذیت‌هایی که از ابن شاذان عمید بلخ دید به مرو رفت و به دستگاه چغری‌بیگ پیوست و به مدت ۱۰ سال یعنی تا سال ۴۴۴ در خدمت آنان بود. تنها سلجوقیان بودند که با گسترش متصرفات خود، وحدت ملی ایران را ممکن ساختند. طغرل‌بیگ ، ری را پایتخت خود قرارداد و در میانه سده  پنجم با تصرف بغداد سلطه  خود را تا کانون قدرت معنوی امپراطوری گسترش دادند و دست آل‌بویه را از خلافت در بغداد کوتاه کردند. سلجوقیان برای اداره  متصرفات وسیع خود از دانش و تجربه بهره‌ایی نداشتند و مجبور شدند فرهیختگان و کارگزاران باتجربه ایرانی را به خدمت گیرند که در رأس ایشان خواجه نظام‌الملک قرار داشت که با قبول وزارت دو شاه مقتدر سلجوقی، در عمل و نظر در تمرکز وحدت سیاسی و ملی ایران کوشید . در ده سالی که خواجه در خدمت چغری‌بیگ، برادر طغرل بود؛ طغرل در مناطق مرکزی ایران به لشگرکشی پرداخت و در ۴۵۵ درگذشت و به علت اینکه پسری نداشت، آلپ ارسلان جانشین او شد. در پادشاهی آلپ ارسلان، نظام‌الملک دستی باز در نظارت بر گردش امپراطوری داشت. از این گذشته، وی وقت زیادی را صرف امور نظامی می‌کرد. «لشکر را در سفرهای جنگی همراهی می‌نمود و نیز خود سپاهیان را در جنگ‌ها فرماندهی می‌کرد من ‌جمله سفرهایی به فارس که پیروزی‌هایش در هردو جنگ بر شهرت و اعتبارش بسیار افزود.

خواجه نظام‌الملک در حدود سی سال  وزارت در زیر دست آلپ ارسلان و ملکشاه در اداره  امور و فتح بلاد و سرکوبی مخالفین این دو پادشاه چنان کفایت و حسن تدبیر به خرج داد که دولتی وسیع از حلب تا کاشغر را تحت امر ایشان آورد و نام آن دو سلطان را در شرق و غرب بر زبانها  جاری کرد تا آنجا که باید قسمت عمده  شهرت و پیشرفتی را که در کارها نصیب آلپ ارسلان و ملکشاه شده از برکت خردمندی و کاردانی خواجه دانست. او حوزه  قلمرو حکومت ایران را چنان وسیع کرد که در کلیه این هزار و چهارصد ساله  تاریخ اسلام نظیر آن دیده نشده‌است و در این قلمرو جایی نبود که در انجام دادن امر او اندک تأخیری روا دارند .

خواجه نظام علاوه بر رسیدگی به امور مملکتی و حل مشکلات عدیده اجتماعی و اخلاقی و سایر مسائل مملکتی و نوشتن کتاب سیاست نامه ، دست به ایجاد مدارسی زد که در تاریخ بنام وی به مدارس نظامیه مشهور است و همان مدارسی هستند که بعدها سرمشق دانشگاه‌ها شدند؛ که مهمترین آن‌ها عبارت بودند از نظامیه ‌های بغداد که بعد ها امام محمد غزالی از آموزگاران آن بود ، نظامیه موصل ،  نیشابور، بلخ ، هرات ، مرو ، آمل ، گرگان ، بصره ، شیراز ، اصفهان و...

در واپسین سالهای پادشاهی ملکشاه میان او و خواجه اختلافاتی پیش آمد که سرانجام به کنار گذاشتن او از وزیری و سپس ترور مشکوک خواجه‌نظام‌الملک انجامید . وی در ۱۲ رمضان ۴۸۵ ه‍.ق هنگامی که با اردوی شاهی از اصفهان به بغداد می‌رفت در بروجرد در نزدیکی نهاوند  به دست کسی که رخت صوفیان را پوشیده بود با ضرب کارد بر سینه و رگش زخمی شد و یک روز پس از آن درگذشت. کشتن او را در آن زمان به اسماعیلیان  پیوند دادند. سی و پنج روز بعد در ۱۵ شوال پس از مرگ او ملکشاه نیز درگذشت و برپایه برخی حدسهای تاریخنویسان به دست هواخواهان خواجه بدو زهر خورانده شده بود.