علم و تفکر

کیانیان

کیانیان

کیانیان دومین سلسله پادشاهی ایرانی است که بعد از پیشدادیان به فرمانروایی رسیده‌اند و مؤسس این سلسله نیز بر پایه اطلاعات شاهنامه کیقباد است و با مرگ پسر دارا نیز این سلسله منقرض می‌شود.

کیانیان در نخست به چند صفت ممتاز مفتخر بودند که در میان سایر اقوام و قبایل ایرانی بدان صفات شناخته و مورد احترام قرار می‌گرفتند. نخست اینکه ایشان از پهلوانان به‌شمار می‌آمدند که در آیین زرتشت بودند، دوّم افراد کیانی زورمند بودند به عبارتی در دوئل یا نبرد کمتر هماوردی می‌توانست ایشان را شکست دهد.

امّا صفت اصلی افراد کیانی که در دنیای باستان به آن شهره بودند جنگیدن ایشان در حال سواره بود یعنی کمتر اتفاق می‌افتاد یک نژاد کیان پیاده بجنگد  و همیشه در نبرد سوار بر اسب بودند. این ویژگی ممکن است به ماهیت واقعی آنان در تاریخ پرتوی افکنده باشد. به استناد منابع مستند نژاد آریایی که نسل دوّم ایرانیان محسوب می‌شوند به اسب و اسب‌داری و پرورش آن مشهورند بدین سبب ممکن است آریاییان تحت عنوان کیانیان در شاهنامه و اوستا شناخته شده باشند.

اگر چند پادشاه  پس از کیومرث را از نسل کیانیان محسوب نداریم، در دنیای باستان نژاد شاهان همه باید از کیانیان انتخاب می‌گشتند ظاهراً تصاحب تاج و تخت ایران از حقوق مسلّم کیانیان محسوب می‌شد. به همین خاطر هست که وقتی دشمن به سرزمین ایران حمله می‌کرد در صورت غالب شدن اولویت نخست او حذف تمام دودمان سلطنتی بود. افراسیاب در جنگ پشنگ که کاملاً کشور را تسخیر کرد ابتدا  نوذر را هلاک نمود و چون نوذر واقف عقوبت بعد از شکست بود دو فرزند خود به اسامی طوس و گستهم را همراه خوانواده خویش از مهلکه نجات داده و متواری نمود تا نژاد کیان کاملاً محو نشود.

کیانیان در اوستا نام خانوادگی سلسله‌ای سلطنتی نیست، اما در عهد ادبیات میانه ایرانی، در متن‌های پهلوی، افراد این خاندان پادشاهانی شمرده می‌شوند که بعد از پیشدادیان به فرمانروایی ایران رسیده‌اند. کیانیان (در اصل کَیان یا کَویان) جمع واژه «کَی»، به معنای حکیم و دانشمند می‌باشد. این واژه در اوستا به شکل «کَوی» آمده‌است.

کَوی‌ها و کَرپنان  در اوستا گروهی خاص از روحانیانِ دارای مذهبی هستند که با زرتشت دشمنی می‌کردند. اما از هشت تن نیز -که مردمانی نیک بودند و پیش از زرتشت زندگی می‌کردند- با لقب کَوی (کی)یاد شده‌است. اسامی این هشت تن از این قرار است:

کی‌قباد،کی اپیوره،کی‌کاووس،کی‌آرش ،کی‌پشین،کی به آرش،کی‌سیاوش،کی‌خسرو

از این افراد، کی‌قباد، کی‌کاووس و کی‌خسرو به پادشاهی رسیدند. دو تن دیگر نیز خارج از این گروه، در سلسله کیانیان، در زمان زرتشت می‌زیسته‌اند، کی‌لهراسپ وکی‌گشتاسپ.

ترتیب و توالی پادشاهان ماد به وضوح نشانگر آن هستند که اینان همان کیانیان اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه هستند که بیشتر با‌ القاب مهم خودشان معرفی شده‌اند.

سلسله کیانیان را به سه دوره می‌توان تقسیم نمود: از کی‌قباد تا کی‌خسرو. این دوره از سلسله با پادشاه شدن کی‌قباد شروع می‌شود و با ناپدید شدن کی‌خسرو خاتمه میابد. خصیصه بارز این دوره نبردهای طولانی مدت ایران و توران می‌باشد. این نبردها با کشته شدن سیاوش، پسر کی‌کاووس، بدست افراسیاب، و خون خواهی سیاوش بوسیله ایرانیان به اوج خود می‌رسد. پادشاهان این دوره از این قرار می‌باشند:

کی‌قباد، کی‌کاووس. کیکاووس دومین پادشاه کیانی است. برخی او را معادل با کمبوجیه در نظر می‌گیرند. برخی هم کیکاووس را همان دیوک می‌شناسند که هرودوت در کتابش از آن یاد کرده‌است.

کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس یکی دیگر از پادشاهان کیانی است که با لشکرکشی به توران، به خونخواهی سیاوش افراسیاب را می‌کشد و بدین ترتیب به جنگ‌های ایران و توران پایان می‌دهد.

دوره دوّم پادشاهان کیانی از لهراسپ آغاز می‌گردد، مهم‌ترین ویژگی این دوره ترویج و رسمیت یافتن کیش زرتشت است که گشتاسپ حامی آنست. اغلب نبردهای گشتاسپ و پسرش اسفندیار برای گسترش دینِ زرتشت می‌باشد. پادشاهان این دوره از این قرار می‌باشند: لهراسپ و  گشتاسپ ولی اسفندیار موفق به سلطنت نشد.

دوره سوم که این دوره از شاهنشاهی کیانیان تفاوت‌هایی با سلاله‌های گذشته دارد. نخست اینکه در زرتشتی بودن شاهان این دوره شک وجود دارد. موضوع دیگر نسب و اصالت ایشان به نسل لهراسپ و گشتاسپ است، ظاهراً از این دوران سلاله سلطنتی در زمان بهمن عوض می‌شود بهمن از نژاد هخامنشیان در تاریخ و از نژاد زابلیان در شاهنامه است که جانشین نژاد ارزانیان می‌گردد. این بخش از تاریخ با خاطرات مبهم ایرانیان از دوره هخامنشیان عجین است. با توجه به اینکه خاطره هخامنشیان نزد ایرانیان به مقدار بسیار زیادی از بین رفته بود، همچنان داستان‌هایی از آنان وجود داشت. مانند برخی روایات زندگی کوروش و اردشیر هخامنشی که به بهمن نسبت داده شده. پادشاهان این دوره در زیرآمده‌اند:بهمن، همای،داراب، دارا و اسکندر.

کی‌قباد اولین شاه از سلسله کیانیان است. پس از مردن گرشاسب، آخرین شاه پادشاهان پیشدادی، با اینکه توس و گستهم، پسران نوذر، زنده بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود، اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود، به شاهی نرسیدند. پس از مشورت زال با موبدان، بزرگان ایران کی‌قباد را که دارای فرّ ایزدی وبرازنده تاج و تخت بود به شاهی برگزیدند. رستم پسر زال به البرز کوه،رفت و او را به استخر آورد. پس از رسیدن کی‌قباد به شاهی، تورانیان که به ایران هجوم آورده بودند شکست یافته و برگشتند.

کی کاووس دومین و نام دارترین پادشاه این سلسله و نوه کی قباد است. بنا بر باورهای ایرانیان کهن، کی کاووس بر هفت کشور و بر دیوان و آدمیان فرمانروایی مطلق می‌یابد. او بر سر کوه البرز هفت کاخ می‌سازد: یکی از زر، دو از سیم، دو از پولاد و دو از آبگینه. او از این کاخها بر همه حتی بر دیوان مازندران فرمان می‌راند. این هفت کاخ چنانند که هر کسی بر اثر پیری نیرویش کم شود، به کاخ او وارد میشد و دوباره جوان بازمیگشت. می‌گویند کی کاووس همچون فریدون و جم بی مرگ آفریده شده بود و دیوان برای این که مرگ را بر او چیره گردانند، دیو خشم را به یاری می‌گیرند و او را می‌فریبند. کی کاووس فریب دیوان را می‌خورد و بر فرمانروایی هفت کشور مغرورمیشود، آن گاه آرزوی رفتن به آسمان را در دل او زنده می‌کنند. می‌گویند کی کاووس تخت خود را بر پای عقاب‌هایی می‌بندد و آهنگ پرواز به آسمان را می‌کند، تا مرز نور و تاریکی پیش می‌رود و از همراهان جدا می‌ماند ولی دست از غرور و دشمنی بر نمی‌دارد. در این هنگام، فره از او جدا می‌شود و سپاهش از این جای بلند بر زمین پرتاب می‌شوند. نریوسنگ( پیک اهورا مزدا) می‌خواهد او را بکشد که ناگاه، فره وشی(نیروی پاکی) کی خسرو، که هنوز به دنیای مادی نیامده بود، در می‌رسد و به او می‌گوید: او را مکش که از او سیاوش و از سیاوش من در وجود خواهم آمد. پس کی کاووس از مرگ رهایی یافت، اگرچه پس از آن میرا شد.
کی کاووس پس از آنکه فریب دیوان را می‌خورد، با وجود مخالفت‌های پهلوانان و بزرگان به ویژه زال و رستم، قصد حمله به مازندران می‌کند تا آن جا را فتح کند و بر شاه مازندران پیروز شود. شاه مازندران از دیو سپید کمک می‌خواهد. دیو سپید جادو می‌کند و چشمان کی کاووس و همراهانش را تیره می‌سازد و لشکر ایران پریشان و پراکنده می‌شود. کی کاووس در این هنگام به یاد پند‌های زال و بزرگان ایران می‌افتد و به زال و رستم پیغام می‌فرستد که او را یاری دهند. زال هم رستم را روانه مازندران می‌کند. رستم پس از آزمایش‌ها و نبردهای شگفت انگیز از هفت منزل - هفت خوان رستم - می‌گذرد و بر دیو سپید پیروز می‌گردد.
کی کاووس و همراهان او به دست رستم از دیو سپید نجات می‌یابند و بینایی خود را از جگر دیو سپید که رستم آن را دریده‌است و درمان چشمانش است، باز می‌یابند.
غم نامه رستم و سهراب و سیاوش نیز به دوران پادشاهی کی کاووس تعلق دارد. کی کاووس در داستان‌های اسطوره‌ای ایران بیشتر به عنوان مظهر و قدرتی یاد شده‌است که با همه تسلط و شکوه، در برابر جهان، ناچیز و رفتنی است. وی یکصد و شصت سال سلطنت کرد و پس از او کی خسرو به پادشاهی رسید.

در اساطیر و حماسه‌های ایرانی و شاهنامه فردوسی، کیخسرو پسر سیاوش و فریگیس(فرنگیس) و نوه کیکاووس و افراسیاب و یکی از نامدارترین شهریاران و دلاوران است. واژه کیخسرو به معنی «شاه نیکنام» است.
کیخسرو در عدالت و شهامت سرآمد شاهان دیگر کیانی می‌باشد و به نسبت از کیکاووس خوشنامتر است. زیرا کیکاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه (از قبیل ندادن نوشدارو به رستم برای بهبودی سهراب) انجام می‌دهد اما کیخسرو به عنوان پادشاهی عادل و شجاع باقی میماند. در شاهنامه کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است. دستور مرگ سیاوش را افراسیاب صادر می‌کند و کیخسرو انتقام پدر را از افراسیاب می‌گیرد.

 

در اساطیر ایران، لُهْراسپ از پادشاهان کیانی است. کیخسرو پیش از عروج به آسمان او را به شهریاری ایران برگزید. این کار کیخسرو با اعتراض پهلوانان و بزرگان روبرو شد ولی بالاخره با دلایلی که کیخسرو آورد قانع شدند و او را پذیرفتند. در شاهنامه فردوسی لهراسپ پدر گشتاسپ است
گُشتاسب (در اوستا ویشتاسب به معنی دارنده اسب آماده) نام فرمانروای بلخ در زمان زرتشت، پیامبر ایرانی، است. زرتشت به گشتاسب پناه برد و او دین وی را پذیرفت و از وی پشتیبانی کرد. در اوستا، زرتشت چهار بار از این فرمانروا نام می‌برد که سه باز آن به گونه کی‌کشتاسب است. گفتنی است که در شاهنامه فردوسی چهره گشتاسب بکلی با آنچه در اوستا میبینیم ناسازگار است. در حماسه فردوسی گشتاسب شاهی خودکامه و ستمگر است که نمی‌تواند از ایران در برابر تاخت و تاز تورانیان حفاظت کند و به سیستان میگریزد.

بهمن، پسر اسفندیار، از پادشاهان کیانی بود. او پس از گشتاسپ شاه ایران شد. در تواریخ سنتی او را اردشیر درازدست نامیده اند. اسفندیار هنگام مرگ تربیت بهمن را به رستم سپرد و رستم به او آیین پهلوانی را تمام و کمال آموخت. اما بهمن پس از رسیدن به پادشاهی به انتقام مرگ پدر دمار از خاندان سام در آورد.

همای (چهرآزاد) دختر بهمن پسر اسفندیار کیانی بوده ودرتاریخ در مورد هما چنین آمده است: همای چهرزاد (چهرآزاد) نام شهبانویی کیانی است؛ مطابق با تاریخ روایی ایران، وی دختر و جانشین سلطنت بهمن، پسر اسفندیار بود. طول پادشاهی وی حدود 30 سال  یاد شده است.هما داراب پسر خود را ولیعهد نمود. به گفته مورخین این ملکه کیانی در طول سی سال پادشاهی هرگز خطایی نکرده و مردم در آرامش و آسایش زندگی میکردند از بناهای او شهر چهرازادگان است که آن را معرب کردند و گلپایگان میخوانند.

 داراب، یکی دیگر از شاهان ایران در شاهنامه فردوسی است، که پدر دارا (داریوش سوم هخامنشی) شناخته میشود.با توجه به تاریخ سنتی ایران، داراب با داریوش دوم هخامنشی همسان انگاشته میشود.
داریوش دوم (داراب) پدر اُستَن پدر آرشام پدر داریوش سوم (دارا) بوده است، و بنابراین داریوش سوم نسبش با سه نسل فاصله به داریوش دوم میرسد، و به همین جهت در تاریخ سنتی، داراب را پدر دارا دانسته اند.