متن آهنگ مترسک
امیر عظیمی - علم و تفکر
از جنس خاک این هوالی نیست خاکی که دنیا بر سرم کرده
کل پزشکان حرفشان این شد احساس در جسمم ورم کرده
دیوار قاب عکس گیجم را مثل لهاف انداخته رویش
انقدر از تو دور ماندم که آغوش دیوار از برم کرده
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی ها خوش بختم
جایه ماکه چندین کلاغه این روزا زیبا ترم کرده
هر روز در تنهاییم غرقم هر شب درونم برف میبارد
شومینه چشمان خاموشم آتش زده خاکسترم کرده
با اینکه در جغرافیایه خود گم کرده ام راه تو را اما کولی پیر خوانده دستم را
این زن به شدت باورم کرده یک زن شبیه تو ولی افسوس بوی خیانت می دهد دستش
حتی داوینچی نیز بو برده دعوت به شام آخرم کرده
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی ها خوش بختم
جایه ماکه چندین کلاغه این روزا زیبا ترم کرده
هر روز در تنهاییم غرقم هر شب درونم برف میبارد
شومینه چشمان خاموشم آتش زده خاکسترم کرده
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی ها خوش بختم
جایه ماکه چندین کلاغه این روزا زیبا ترم کرده
هر روز در تنهاییم غرقم هر شب درونم برف میبارد
شومینه چشمان خاموشم آتش زده خاکسترم کرده